مقاله «تعریف کلی از مکتب اگزیستانسیالیسم» «آنی هوسپیان»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

مکتب اگزیستانسیالیسم، حکایت اعتقادات فریبنده و در عین حال جالبی است. در یک تعریف کلی می‌توان مکتب اگزیستانسیالیسم را این چنین معرفی کرد: در اگزیستانسیالیسم اعتقاد بر این اساسی است که قیام ظهوری یا آگاهی وجود تعالی یافته و مراد از وجود، وجودی است که پیوسته می‌خواهد گذر داشته باشد و به چیزی جدید بدل شود؛

که این وجود گفته شده در جمله پیشین تنها در وجود انسانی امکان پذیر است. پس به‌صورت جامع می‌توان چنین برداشت کرد که اگزیستانس موجودی است که مدام نو می‌شود و در صورت دیگری ظاهر. برای درک عمیق‌تر بهتر است به این مکتب ادبی از بعد فلسفی نگاه کرد و به کمک تفاسیر و تعابیر فلسفی تعریف و تشریح شود. زیرا اگزیستانسیالیسم نهضتی است که بیشتر به تاریخ فلسفه تعلق دارد تا به ادبیات و به نوعی یک مکتب فلسفی است که بر مسئولیت و اختیار فردی بیشتر تاکید دارد. اما، از طرفی هم بعد ادبی این مکتب مهم است، چرا که برخی از اگزیستانسیالیست‌ها مطالب نظری خود را در قالب ادبیات و در آثار ادبی بیان کرده‌اند. فضای فلسفی اگزیستانسیالیسم جایگاه ویژه‌ای برای تراژدی و دلشوره قائل است، توجه خاصی به ابهام‌ها، پارادوکس‌ها و گسیختگی‌ها دارد و شکل کلاسیک گفتارهای فلسفی و وضوح تحلیل نظام‌مند را بر نمی‌تابد. و در لابه‌لای تمام این گزینه‌ها فلسفۀ هستی، حسرت یا وسوسۀ قالب‌های ادبی یا نمایشی را دارد.

پی‌یر دو بوادفر (ادیب و منتقد فرانسوی)، درباره این مکتب معتقد بود، «یک‌باره دیگر مانند قرون وسطی، فلسفه، رهبر معنوی ادبیات شده». از این جهت که، به تعابیری اگزیستانسیالیسم، با گفته معروف سقراط «خود را بشناس» از دید انسان‌شناسی فلسفی و تجریی، متولد شده است و با نوشته‌های سارتر (ژان پل شارل ایمار سارتر: فیلسوف، اگزیستانسیالیست، منتقد، رمان و نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی)، آلبر کامو (فیلسوف و روزنامه‌نگار فرانسوی) و سیمون دوبووار (سیمون لوسی ارنستن مارسی برتراند دوبوار: فیلسوف، نویسنده، اگزیستانسیالیست، فمنیست فرانسوی) وارد ادبیات و در دسته مکتب‌های ادبی قرار گرفته است.

تفکر اصلی اگزیستانسیالیسم معاصر درباره فرد و نحوه‌ای است که فرد به کمک آن می‌تواند راه خود را به سوی

حقیقت واقعی پیدا کند. حقیقتی که خود نوعی از حقیقت است و فرد (بشر) را قادر می‌سازد به شیوۀ زندگی معتبر و درست در قیاس با زندگی توان‌فرسا و نادرست رایج در جامعه مدرن ابزاری، دست یابد. دور از حقیقت نخواهد بود که این حرکت را نوعی اعتراض مدرن علیه حکومت تک حزبی و دولت بدانیم که با این چنین روشی، روا و منطقی در نجات فرد (بشر) از استبداد سربلند کرده است. اعتراض به انواع نظام‌های ایدئالیستی که می‌خواهد فرد را در مطلق «شناخت» ادغام کنند و زیر سلطه آن ببرند.

اگر به این مکتب از دید سارتر و پیروانش بنگریم، پس وجود را بر ماهیت باید مقدم بشناسیم. به باور آنها اگزیستانسیالیسم، اصلالت وجود و هستی‌گرایی مکتبی است که به تقدم وجود بر ماهیت به‌طور واضحی اشاره می‌کند. آن‌ها معتقد بودند که ماهیت انسان را در وجودش باید جست‌وجو کرد. وجود در این مکتب تنها و فقط مربوط به انسان است؛ زیرا تنها انسان توان آن را دارد تا از درون خویش باخبر شود و به وجود خود بیندیشد و سایر موجودات توان تفکر درباره فلسفه وجود خود را ندارند. به‌طور معمول، فرد بر اساس پیش‌زمینه ذهنی و دانشی که درباره پدیده‌ای دارد، به واقعیت آن می‌رسد این در حالی است که اگزیستانسیالیست‌ها دقیقاً بلعکس این روش پیش می‌روند. تلاش آنها بیشتر بر این است که بدون دخالت ذهن و منطق به واقعیت پدیده‌ها برسند و مفاهیم انتزاعی را به‌صورت ملموس و قابل احساسی درک کنند. کاملاً خلاف جهت ذهن و اندیشه که واقعیت‌های عینی را به‌طور انتزاعی درک می‌کند. بر این عقیده پای‌بند بودند که زندگی بی‌معناست و هدف از پیش تعیین شده‌ای ندارد. مگر خود فرد (شخص، انسان) به آن معنا ببخشد و هدفی برای زندگی‌اش بسازد.

اگزیستانسیالیسم existentialisme، با فعل existo existee، در زبان لاتین به معنای خروج از ظاهر شدن و بر آمدن است که با کلامات بودن و هستی نیز متعارف. Existentialisme، در نیمه اول قرن بیستم ساخته شد و به معنای وجود که از کلمه exsitential، که در زبان

 

فارسی وجودی ترجمه شده گرفته شده است و به معنای «اصالت وجود یا تقدم وجود» است. تقدم بر ذات موجودات که اصطلاح فنی آن ماهیت (چیستی) است که به پرسش ماهوی (آن چیست) پاسخ می‌دهد. در این جا منظور از ماهیت چیستی موجود است که از خصوصیان ماهیت کلی چیزها متشکل شده و اگر آنها را با خصوصیات فردی چیزی یا کسی ادغام کنیم ماهیت کلی به ماهیت فردی تغییر می‌کند.

با تمام این تفاسیر و تعابیر در جایی از این مکتب به این نکته می‌رسیم که فقط در خدا وجود از ماهیت جدایی ناپذیر است و خدا ذاتاً و ضرورتاً موجود واجب‌الوجود است و تصور خدایی که وجود نداشته باشد تناقص گویی بیش نخواهد بود.

اولین گروه اگزیستانسیالیسم‌ها انسان‌گراییان بودن که بین سال‌های 1945 تا 1950 فعالیت داشتند. آن‌ها را «امید ناامید» نیز می‌نامیدند. پیروان این دسته از شخصیت‌گرایی مسیحی دفاع می‌کردن و از نظر آنها چندان فرقی با ذات حقیقی اگزیستانسیالیسم نداشتند. گروه دوم اگزیستانسیالیست‌های غیر دینی بودند که جدا ادعای انسان‌گرایی داشتن و این ادعای آن‌ها کاملاً به‌حق بود. ولی برخی از جنبه‌های مذهبی و سیاسی با آن‌ها شدیداً برخورد کرد و این گروه از مکتب اگزیستانسیالیسم را نابود کرد.

اما بعد از سال،1950 این مکتب ادبی نمی‌توانست بیش از این دوام بیاورد در برابر جنگ کره، وجود اردوگاه کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی و خشونت رژیم استالینی. از این رو، روشنفکران اگزیستانسیالیست تن به جدا شدن دادند.

نویسندۀ تحت‌تاثیر این مکتب مایل نیست تا تمام مطالب خود را به زبان مشترکی یا در شیوۀ تازه‌ای از گفتار در هم ادغام کند. در همه موارد دیگر با همه انواع ادبی سازش می‌کند و در استفاده از همه انواع آثار ادبی قابلیت حیرت‌آوری دارد. اگر نویسندگان اگزیستانسیالیست در 1950، مخاطبان و پیروانی داشتند، به سبب کاربرد ماهرانه انواع ادبی سنتی و زبان بود و البته همین اعتنای آنها به گذشته ادبی است که امروز باعث می‌شود آثارشان قدیمی شمرده شود. می‌توان گفت که اگزیستانسیالیست‌ها از یک نسل بیشتر تجاوز نکردند و نتوانستند بیشتر دوام بیاورند، اما، هرچند اگزیستانسیالیسم به‌عنوان یک جریان ادبی از میان رفت، ولی تأثیر نویسندگان این مکتب بر نویسندگان دیگری که از آن فراتر رفته‌اند آشکار است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله «تعریف کلی از مکتب اگزیستانسیالیسم» «آنی هوسپیان»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692