دانشگاه کنستانس
تعامل خوانندگان با ادبیات داستانی بررسی شده است. چنین متونی باید توسط خود خوانندگان در طی یک فرآیند پویا برای ایجاد هم مفهوم متن هم پسزمینه متنی بزرگتر شکل بگیرند. این فرآیند شامل موارد زیر میشود:
اتخاذ یک دیدگاه، ایجاد ایدهها، تصاویر، یا نظریات یکپارچه، مقابله با شکافهای خالی یا تناقضات، و هماهنگی پیشزمینه با پسزمینه، موضوع با افق نگاه، و دیدگاههای فعلی با گزینههای قبلی یا پیشبینیشده. پویایی مطالعه به عنوان یک سیر تکامل، اصلاح و تغییر مستمر دیدگاه، چشمانداز و افکار و ایدهها توضیح داده میشود، همچنانکه متن به تدریج درک میشود. از آنجا که گفتمان داستانی نیاز به بازتاب سیستمهای غالب معنا و هنجارها یا ارزشها ندارد، خوانندگان جدایی جدیدی را از پیشفرضها و انتظارات خود به دست میآورند. با ایجاد و تدوین متن، خوانندگان در حال شکل دادن و فرموله کردن شناخت خود و آگاهی از عملیات برای انجام این کار هستند.
مجموعه متن
یک مدل کارکردی از متن به عنوان یک رویداد تاریخی، به آنچه که ممکن است به معنای آن باشد مربوط نمیشود، بلکه به این که چگونه یک متن، خواننده را تحتتاثیر قرار میدهد، بستگی دارد. ازاینرو، دامنه تحقیق روابط غالب بین متن و واقعیت و بین یک متن و یک خواننده است. مدل فعالیتهای گفتاری بهوسیلهی آستین (۱۹۶۲) و سرل (۱۹۶۹) بهعنوان مقدماتی برای توصیف ابعاد عملی یک متن، یعنی پردازش نشانههای متنی توسط خواننده بالقوه معرفی شد. به طور کلی، گفتمان داستانی مجامعی را خطاب قرار میدهد که به تعیین آن کمک میکند: آن روشهایی را پذیرفته (در مفهوم آستین، ۱۹۶۱) که پیش از طراحی استراتژیهای خوانندگان در هنگام تصویب متن اعمال میشوند. چنین گفتمانی به عملکردی تعلق دارد که طی آن گیرنده متن، مفهوم آنرا به عنوان ارجاع به حوزههای قراردادی مختلف وضع میکند. با اینحال، رجوع تجربی به اشیا و تعریف موقعیت ارتباطی در گفتمان داستانی وجود ندارد: هر دو عامل
معمولاً در نظریه عمل گفتار برای موفقیت یک اقدام گفتمانی از پیشفرض گرفته میشوند.۱
اگر استدلالهای بالا توجیه شوند، گفتمان داستانی باید به شیوهای خاص توصیف شود. این فقط تقلیدی از استفاده از زبان روزمره نیست، چنانکه نظریه عمل گفتار در مفهوم آستین (۱۹۶۲) ما را به باور کردن رهنمون میسازد، ۲ زیرا هیچگونه تمرکز مستقیمی در یک موقعیت وجود ندارد. همچنین این را نمیتوان از نظر «شبه قضاوت» در خط رویکرد پدیدارشناسانهی اینگاردن (1973) تعریف کرد؛ زیرا واقعیت تجربی وجود ندارد.
گفتمان داستانی، خود-ارجاعست و با گفتههای روزمره، جنبه استفاده از نماد (اما نه جنبه توسل تجربی به اشیا) را به اشتراک میگذارد. در اصطلاحات نشانهشناسی (اکو، ۱۹۷۶)، گفتمان داستانی بیانگر شرط شناخت و ادراک است- به شیوهای قابل قیاس با نشانههای شمایلی- و در نتیجه مجموعهای از دالها را در بر میگیرد که چندان تعریفی ندارند تا بتوانند هرچیزی را در اختیار خود قرار دهند.
حوزههای مرسوم سیستمهای غالب هنجارها و معانی در «واقعیت» اجتماعی توسط هر دو متن و خواننده به اشتراک گذاشته میشوند، حداقل تا آنجا که که گفتمان داستانی از آنها پیروی میکند.
با اینحال، متن معمولاً خود را به چنین اطاعتی محدود نمیکند: مجدداً اعتبار سیستمهای غالب را با مداخله در ساختار خود و یا با انتخاب قراردادهای خود از میان آنها، کدگذاری میکند. روابط این انتخاب به حالت غالب مجموعهی هنجارها و ارزشها، محتمل باقی میماند: وابسته به اقدامات و تعاملات خاص گفتمان (در مورد احتمال، جونز و جرارد، ۱۹۶۷).3 ارتباطات از طریق کاهش احتمالی ناشی میشود، به طوری که این عوامل مشروط تعامل بین متن و خواننده را آغاز میکنند.
رابطه بین متن و خواننده را میتوان براساس مدل سیستم خود تنظیمی پیشبینی کرد.4 متن فهرستی از نشانههای انگیزهساز را ارائه میدهد که توسط خواننده برای ایجاد مدلولها در صور مختلف در طول فرایند خواندن به کار گرفته میشوند. این مدلولهای تولید شده باید به طور مداوم در پاسخ به اطلاعات تازه رسیده از متن، اصلاح و تعدیل شوند.
از اینرو، موضعگیری متن متزلزل میشود. درک مطلب بهوسیله این خود-اصلاحی پنهانی مدلولهای ساختهشده توسط خواننده در طی لحظههای منفرد خواندن صورت میگیرد. این مدلولها به نوبه خود به عنوان یک چارچوب ثابت اصلاحشده به متن باز میگردند. دیدگاههای تغییر یافته در متن، امکان وقوع را به شیوهای قابل قیاس با تعریف موقعیت اخذ شده به عنوان یک اجماع قبلی از گوینده و شنونده در نظریه عمل-گفتار کاهش میدهند.
در مجموعهی متن، «واقعیت خارج از متن» (در مفهوم ماکاروفسکی، ۱۹۷۰)، خطاب به متن، در مجموعه آثار قرار میگیرد. این اصل از متون به طور کلی و همچنین در باب هنجارهای اجتماعی و تاریخی که از بستر اجتماعی- فرهنگی وسیعترین نوع نشات میگیرد، صدق میکند.
با این حال، عناصر مجموعه متن صرفاً بازتولید هنجارها و ارزشهای خاص نیستند: کپسوله کردن در گفتمان داستانی نشان میدهد که کاربرد آشنای آنها مورد نظر نیست و قصد واقعی صراحتاً فرمولبندی نشده است.
انتخابها و تصمیماتی که در زیر مجموعه متن قرار میگیرند چندان به واقعیت شبیه نیستند، بلکه به جای مدلهای واقعیت هستند (بلومنبرگ، ۱۹۶۹؛ اشمیت، ۱۹۷۳). هر مدل، احتمال و پیچیدگی را کاهش داده و ساختار خاصی از معنا را بر جهان تحمیل میکند (هابرماس و لومان، ۱۹۷۱) متن داستانی بر روی سیستمهای غالب مدیریت جهان در زمان تولید آن استوار است؛ و به عناصر سیستمهای مختلف معنا، همانطور که در مجموعه متن خود نشان داده میشود، با پرداختن به هر کدام از این سیستمها (یا مدل پذیرفتهشده جهانی) نفی یا ترک میکند، واکنش نشان میدهد.
این بدان معنی است که ادبیات در امتداد خطوط مرزی مفاهیم غالب در آن زمان عمل میکند و در نتیجه شاهدی بر نقاط ضعف آنها ارائه میدهد؛ اما در مقایسه با مدلهای واقعیت، متون داستانی، انتخابها و تصمیماتی را که زیربنای سازمان آنها هستند آشکار نمیکنند. خواندن ارزشهای آشنا منوط به خواننده است و بنابراین به این انتخابها و تصمیمات عینی بستگی دارد.
تاریخ بیانیههای متنوعی را در مورد رابطه بین متن داستانی و نظامهای معنایی محیط را نشان میدهد. متون یک تعادل تاریخی خاص در رابطه با کمبودها و مشکلات ایجاد شده توسط سیستمهای اجتماعی و معنادار را مستندسازی میکنند. یک متن داستانی ممکن است سیستمی از یک دوره کامل باشد (به عنوان مثال، تریسترام شندی با بنیان مشروط شناخت انسان در درون نظام حاکم آن زمان، یعنی تجربهگرایی لاک، سر و کار دارد)؛ یا ممکن است عناصر را از سیستمهای مختلف انتخاب کند (به عنوان مثال، تام جونز به همپوشانی مشکلات سیستمهای واگرا میپردازد). یا تعادل یک متن داستانی ممکن است با تلاش برای حمایت از سیستمهای متداول به دست آید (به طور مثال، داستان عشق درباری قرونوسطی را به عنوان وسیلهای برای انکار موقعیتی که ثبات نظام فئودالی را تهدید میکرد، به کار گرفت).5
اگر مجموعه متن حاوی عناصر نشاتگرفته از مدل دنیای خواننده باشد، با این حال متن آنها را از طریق کدگذاری مجدد از هنجارهای متداول حذف میکند و بنابراین یکشی بالقوه از مشاهده را به آنها ارائه میکند. در طول تاریخ، خواننده میتواند به بازسازی هنجارها و ارزشهای کدگذاریشده و اعتبار آنها از طریق واکنش متن و پاسخ به یک مساله یا موقعیت تاریخی بپردازد. بنابراین متن داستانی به خوانندگان اجازه میدهد تا از موقعیت خود در ارتباط با مدل دنیای خودشان فراتر بروند. مجموعه متن به عناصری از متن فرهنگی - اجتماعی محدود نمیشود: بلکه میتواند به آثار پیشین ادبیات نیز بپردازد. اشارات، تلمیح و نکات مطرحشده منجر به دریافت دوباره متون قبلی به منظور ایجاد ساختار فعلی یا تضمین ارتباطرسانی از طریق کدگذاری عناصر با قصد متنی میشوند.6
با فراگیر شدن عناصر متنی (تاریخی و ادبی)، متن یک «افق» ایجاد میکند که به تعیین چارچوب موقعیتی برای گفتمان میان متن و خواننده کمک میکند (جاوس، ۱۹۷۵). عناصری که در مجموعه متن جمع میشوند برای وظیفه خواننده برای کشف ارتباط و ارتباط آنها از پیش ساختار بندی شدهاند. قانون اساسی معنای واقعی تصادفی نیست، بلکه تنها در خود متن فرمولبندی نمیشود.7 این مفهوم معمولاً تنها یک اجرای واقعبینانه از معنای بالقوه است تا یک روایت جامع، زیرا عملیاتهای مربوط به آن بسیار انتخابی هستند.
راهبردهای متنی
وظایف استراتژی متن
هر مجموعه متن، بافت خاص خود را از دستورالعملها ایجاد میکند. عناصر مجموعه به طرز متفاوتی با وظایف خود در داخل سیستمهای ارجاعی که از آنها اخذ شدهاند، سازماندهی میشوند. آنچه در این سیستمها حاکم بود ممکن است در حال حاضر ناموفق یا حتی منفی باشد و بالعکس. بنابراین استراتژیهای متنی برای انجام این سازماندهی مجدد به عنوان پیششرط برای تشکیل روابط در سیستم متنی مورد نیاز است.8 این استراتژیها باید این روابط را تقویت کنند، یعنی آنها پیش از طراحی امکانات لازم برای ترکیب عناصر را از پیش طراحی کنند.
استراتژیها باید همچنین بافتی از دستورالعملها را برای خواننده ایجاد کنند. از این رو، هم تنظیم مواد داخل متن و هم شرایط ارتباطی باید توسط استراتژیها سازماندهی شوند. با این حال، نتیجه ویژگی کلی دستورالعمل برای خوانندگان نیست که از آن پیروی کنند. در اکثر موارد، خوانندگان الگوهای ساختاری ترکیبی را تعیین میکنند.
مفهوم سنتی «انحراف»
مفهوم «انحراف» اغلب به عنوان یک روایت خاص از موقعیت خاص متون تخیلی به کار رفتهاست. (بحثهایی در ریفتر، ۱۹۵۹؛ لوین، ۱۹۶۲، ۱۹۶۳، ۱۹۶۵؛ انکوست، ۱۹۷۳). چنین خط استدلالی فقط تفاوتهای بین یک هنجار و نقض آن را بیان میکند؛ فرآیند واقعی مطالعه را روشن نمیکند.
گمبریچ (۱۹۶۲) از روانشناسی گشتالت، عبارت «طرح واره» و «اصلاح» بهره میگیرد. «طرح واره» (برگرفته از اصل «اقتصاد چشمانداز» در نظریه گشتالت): ساختار منطقی دارد: این اصل اقتصاد (که مقدار مشخصی از ورودی ادراکی) را با افزایش پیچیدگی خاص خود بی نظم میکند. هنگامی که ورودی جدید با آن مواجه میشود، یک بازنمایی با اصلاح الگو انجام میشود.9 برای مفید بودن، این طرح باید چکیده باشد؛ به عنوان مثال، به ویژگیهای خاص یک احساس خاص بستگی نداشته باشد؛ از این رو، تصحیح را فقط میتوان در ساختار مجدد شکافها و ویژگیهای حیاتی طرح واره به نمایش گذاشت. استدلال گمبریچ نشان میدهد که اشیا زیباییشناختی در حقیقت هویتهای شناختی هستند که خوانندگان با اعمال طرحوارههای ناسازگار و آسیبدیده خود ایجاد میکنند.
هیچ یک از این دو جهت - انحراف یا طرح/ تصحیح، تصویر روشنی از راهبردهای متنی ارائه نمیدهد که برای اجرای یکشی زیباییشناختی به کار میرود.
پیشزمینه و پسزمینه
طرحوارهها را میتوان به عنوان «کد اولیه» متنی در نظر گرفت که به خواننده دستور ایجاد «کد ثانویه» را میدهد؛ به عنوان مثال، «کد زیبایی» در مفهوم رولاند پسنر (1971). کد اولیه به عنوان مدلی برای تصویب شناختی عمل میکند و از این رو به عنوان پیششرط بسیاری از خوانش بالقوه عمل میکند. این چشم انداز ثابتی را تعیین نمیکند. یک مطالعه فردی یک «کد ثانویه» را که توسط کد اجتماعی - فرهنگی که بهوسیله آن خواننده خاص پذیرفته شدهاست، تأیید میکند.
در این دیدگاه، استراتژیهای متنی شرایط را برای تجربه کردن متن و مسیر و اهداف عملیاتی آن طراحی میکنند. ساختار اصلی استراتژیها از کارکردهای متن و انتخاب ساختهشده از سیستمهای محیطی دخیل نشات میگیرد. انتخاب همیشه یک پیشزمینه و یک پسزمینه را تشکیل میدهد: عنصر پیشزمینه فقط از تضاد با پسزمینه ناشی میشود که در اصل حاوی آن عنصر به عنوان یک عنصر سازنده است.10
چنین رابطه پیشزمینه - پسزمینه به عنوان یک ساختار مرکزی فعالیتهای شناختی، شبیه مدل نظریه حشو و نوآوری است (مولز، ۱۹۶۸): ارزش اطلاعاتی با کنتراست یک عنصر در مقابل پسزمینه افزونگی تعیین میشود؛ اما بر خلاف این مدل، ما در اینجا فرض نمیکنیم که پسزمینه یک متن داستانی میتواند به طور واضح مشخص شود تنها عنصر پیشزمینه نگاهی گذرا به پسزمینه به عنوان چارچوب مرجع آن دارد. در نتیجه خواننده متون تخیلی باید چارچوب مرجعی را در مورد خودش ایجاد کند. پسزمینه در این روش در همان زمان به عنوان ابزاری برای ارزیابی عنصر پیش زمینه به کار میرود. بنابراین، رابطه پیشزمینه و پسزمینه پویا است، یک تنش را استخراج میکند که به مجموعهای از تعاملات متمایز میشود و در نهایت در شکلگیری یکشی زیباییشناختی منتشر میشود.11
تم و افق
سازمان داخلی سیستمی از دیدگاههاست که ناشی از رابطه بین پیشزمینه و پسزمینه است. به عنوان مثال، در روایات ادبی، ما چهار چشمانداز داریم که در آن عناصر انتخابشده تخریب، و به عنوان مجموعه متن ترکیب میشوند:
چشماندازهای (۱) راوی، (۲) شخصیتهای داستان، (۳) پیرنگ، و (۴) خواننده خیالی.
این دیدگاهها چشماندازهای مختلفی را در مورد یکشی زیباییشناختی مشترک و هم چنین در مورد یکدیگر ارائه میکنند. شی زیباییشناختی از تعامل این دیدگاههای درونی متن پدیدار میشود. میتوانیم از اصطلاحات «تم» و «افق» برای توصیف ساختار دیدگاهها استفاده کنیم (شوتز و لاکمن، ۱۹۷۵). خوانندگان نمیتوانند همه دیدگاههای خود را در یک زمان اتخاذ کنند، بلکه در طول فرآیند خواندن بخشهای مختلف به عنوان دیدگاههای نمایشی مختلف از یکی به دیگری منتقل میشوند. چشمانداز در هر لحظه در بخش کنونی، موضوعی است که در مقابل افق سایر بخشهای قبلی واقع شده است. از این رو، هر دیدگاه به صورت ایزوله ملاحظه نمیشود، بلکه در عوض درون آینه مشاهده پذیری متقابل نگریسته میشود. بخشهای منحصر به فرد درون یک شبکه تعاملی از ارتباط متقابل قرار میگیرند و در نهایت آنشی زیباییشناختی را تسلیم میکنند. شی خود را به عنوان یک دیدگاه متعالی در مورد منظرهای که در خود متن نشان داده میشود، ایجاد میکند و ارزیابی آنها را ممکن میسازد.
این ملاحظات حاکی از آن است که متن به عنوان تحول در دیدگاهها و در نتیجه به عنوان یک درک شناختی از آگاهی شخصی خوانندگان سازمان دهی شدهاست. بخشهایی از دیدگاههای متنی به طور متناوب به عنوان موضوع در پیش از افق به وجود میآیند که عملیات سنتز را انجام میدهد و شامل درک مطلب متن میشود.
ساختاردهی تم و افق میتواند کیفیتها و صورتهای مختلفی داشته باشد. دستهبندی مجموعه انتخابشده از طریق توزیع در میان دیدگاههای فردی وجود دارد، به طوری که رابطه متن به جهان را میتوان به سطح آگاهی خواننده ترجمه کرد. هنجارهای انتخابشده با استفاده از این توزیع واجد شرایط هستند. برخی از روشها برای ارتباط دادن دیدگاهها عبارتند از: (۱) ضد واقع؛ (2) مخالفت (3) سلسله مراتبی و (۴) سریالی.
درک متن
تعامل متن و خواننده
خوانش فرآیند تعامل پویا بین متن و خواننده است. ساختارهای متن میتوانند فعالیتهایی را در مسیری که متن به ذهن خواننده تبدیل میشود، استخراج کند. با این حال، این فعالیتها از کنترل کلی از طریق متن جلوگیری میکنند.
زاویه دید سرگردان
ماهیت عجیب و غریب درک متون داستانی زیبایی شناختی از حرکت دیدگاه خواننده از طریق متن نشات میگیرد. خواننده به عنوان «زاویه دید سرگردان» در داخل مادهای که باید درک شود، شکل میگیرد. این متن تنها به صورت عبارات ارائه میشود: شی زیباییشناختی با هیچ یک از تجلیات آن در جریان زمانی مطالعه یکسان نیست، بلکه تنها میتواند از ترکیبی حاصل شود که در آن خواننده میتواند یک ارتباط شناختی را با متن ایجاد کند.
جهان متن از یک ارجاع الحاقی به حالتهای خاص از امور تشکیل نیافته است؛ در عوض، نقش اصلی به «همبستگیهای حکم قصدی» داده میشود (اینگاردن، ۱۹۷۳ م: ۳۱). جهت گیری معنایی جملات فردی همیشه به دنبال چیزی است که انتظار میرود به آن بیاید. با این حال، این انتظارات بیشتر به طور پیوسته اصلاح میشوند تا به طور کامل برآورده شوند. انتظارات و خاطرات تغییر یافته (از نظر هوسرل، ۱۹۶۶؛ «پیشبینیها») چنانکه هر جمله به عنوان اشباع خواستههای خودش و فرافکنی آینده عمل میکند. تغییر در این جریان زمانی، تغییر مستمر دیدگاه در میان دیدگاههای شخصی فرد است. در هر لحظه در هنگام خوانش، شبکهای از روابط بالقوه وجود دارد که هر دو دیدگاه را که در آن واقع شدهاست و چشم اندازی که از بخشهای قبلی به خاطر آورده یا برای دورههای بعدی پیشبینی شدهاست را نشان میدهد. چنین شبکهای هرگز نمیتواند به طور کامل تحقق یابد، اما مبنایی برای انتخاب و تصمیمات متعدد خواننده فراهم میکند - اگر چه آنها از خواننده به خواننده مشابه نیستند - به صورت دو طرفه به عنوان تحقق پذیر همان شبکه در دسترس هستند.
همبستگیهای شناختی زاویه دید سرگردان
متنی که به عنوان یک گشتالت شناختی آغاز میشود ممکن است یک «نونمای ادراکی» نامیده شود (گورویچ، ۱۹۶۴)، یعنی پیکره بندی که توسط نشانههای زبانی، مفاهیم آنها، روابط متقابل آنها و فعالیتهای خواننده ایجاد شدهاست. گشتالت با کاهش تنش میان نشانههای مؤلفه خود بسته میشود. در نتیجه، شکلگیری گشتالت در ذهن خوانندگان، مخالف باز
بودن متن است. با این حال، استراتژیهای متون تخیلی معمولاً چنان طراحی شدهاند که شکلگیری گشتالت اختلالات نهان خود را ایجاد میکند: هر انتخاب، برخی احتمالات برای ترکیب نشانهها را حذف و غیرممکن میکند.
خواننده با مشارکت در شکلگیری گشتالت برای یک متن، شیفته تولیدات خودش میشود؛ اما پذیرش اطلاعات جدید باعث اخلال در این حالت میشود، به طوری که خواننده بین شیفتگی و جدایی قرار میگیرد. خواننده تعامل دلالکتیکی را تشکیل میدهد و توهمات را واژگون میکند تا اینکه خود حرکت منجر به تجربه متن به عنوان یک رویداد شود.
در ادبیات معاصر (برای مثال: اولیس جیمز جویس)، عامل دیگری به فعالیت تشکیل گشتالت اضافه شده است. در اینجا، خواننده مجبور میشود روابطی ایجاد کند که باید دوباره در صورت تراکم اطلاعات رها شوند. شکلگیری یک گشتالت باید مشکلساز باشد (به عنوان موضوع شکست بالقوه).12
نتیجه میتواند یک واکنش زنجیرهای از انفجار گشتالت ها باشد که قادر به ادغام اطلاعات ورودی نیست. عملیاتی که برای ایجاد ثبات در نظر گرفته میشود، به جای تفاوت منجر به تناقض میشود. از آنجا که این فرآیند در تخیل خواننده رخ میدهد، فرد درگیر آن میشود (شاپ، ۱۹۵۳).
پیچیدگی یک شیوه است که خواننده در آن حضور متن را تجربه میکند. پیچیدگی نیز یک پیششرط عمده برای کسب تجربه در واقعیت روزمره است. از این رو، در خوانش، این عامل ساختار خود را با تجربیات ما به طور کلی ارتباط میدهد. این تجربیات به طور موقت در جریان درهمتنیدگی در متن حذف میشوند، و اعتبار آنها برای حال حاضر به حالت تعلیق در میآید. تجربه زیباییشناسی از تجربه جهان واقعی با امکان ورود به آگاهی هشیار خواننده متفاوت است. اختلافاتی که توسط خواننده در زمان شکلگیری گشتالت تولید میشوند، عدم تناسب ظاهری را آشکار میسازند و در نتیجه یک دسته نهان از مشارکت خود را ایجاد میکنند. ادراک خود در فرآیند مشارکت، یک مرحله مرکزی از تجربه زیباییشناختی است.
سنتز غیرفعال در فرآیند خواندن
شخصیت تصوری فکرپردازی
مقوله مهم خیالپردازی، تصویر است: تصویر به چیزی میپردازد که وجود ندارد و یا به آن داده نمیشود و آن را به
وجود میآورد. تصویر محصول یک سنتز غیرفعال - منفعل است زیرا در زیر آستانه آگاهی هشیارانه انجام میشود و نیاز به پیشبینی صریح جنبههای یکپارچه آن ندارد.13 فرآیند خواندن احتمالاً با یک جریان مشخص و یا کمتر مجزا از تصویر همراه است. هر چیزی که تصور میکنیم در حال حاضر شدن است و وجود خود را مدیون ماست. ما میتوانیم این وضعیت را در ناامیدی مستند کنیم که ما احساس میکنیم فیلمی ساختهشده از رمانی که ما آن را میخوانیم. در این فیلم، شخصیتهای داستان به عنوان اشیاء تجربی به جای اینکه توسط فرآیندهای اندیشهای خود از طریق مجموعه علامت یک متن تشکیل شوند، ارائه میشوند. این اشیا به طور عجیبی فقیر به نظر میرسند، حتی اگر ادراک عینی آنها با وضوح غیر منتظرهای بهشان بخشیده شود. بنابراین، احساسات ما از فقر باید به خاطر سرکوب فعالیتهای سازنده باشد که اگر ما به جای دیدن فیلم، رمان را میخوانیم، لذت خواهیم برد.
خیالپردازی در مقابل واقعیت
وقتی خیالپردازی را تجربه میکنید، چیزی در «دنیای واقعی» وجود ندارد و عقاید ما همیشه در مورد آنها غیرواقعی به نظر میرسند.
در شکلگیری ایدهها، تقسیم سوژه - ابژه به درک و تجربه به حالت تعلیق درآمده است. هنگامی که خوانش را انجام دادهایم و به واقعیت باز میگردیم، «دنیای واقعی» به طور ناگهانی قابلمشاهده به نظر میرسد: ویژگی آن از تضاد با دنیای متن بیشتر برجسته میشود.
شکلگیری خیالپردازیها
در متون داستانی، ما صرفاً یک ابژه غایب را به ذهن فرا نمیخوانیم، بلکه ابژهی موجود و حاضر را نیز فرا میخوانیم؛ ما در عوض یکشی را ایجاد میکنیم که در دنیای تجربی هیچ همتایی نداشته باشد. این ویژگی یک گفتمان داستانی است، بنابراین وضعیت امور (یا یک توالی از اینها) را نمیتوان به برخی امور موجود اختصاص داد و خود را با درست یا نادرست خود تطبیق داد (ویتگنشتاین، ۱۹۵۱). طرحوارههایی که به حالتهای متنی امور مربوط میشوند فقط جنبههای جزئی از کل تصویر هستند؛ آنها صرفاً دیدگاه خواننده را برای ایجاد «افق» برای متن پیشنهاد میکنند. معنا در درون خیالپردازی
خواننده ایجاد میشود، اما تنها خیال خواننده نیست. معنا از طریق متن، از قبل ساخته شدهاست، اما هنوز باید از جنبههای موجود ایجاد شود که خود نمیتواند آنچه را که در متن مورد نظر قرار گرفته باشد، ایجاد کند.
این طرحواره خود را در فرم توخالی در فرمول پراکنده خود نشان میدهد. سپس متن به عنوان مجموعهای از این اشکال توخالی شکل میگیرد که دلالت بر یک کلیت ندارد. خیالپردازی یک ابژه خیالی را ایجاد میکند که در آن چیزی آشکار میشود که متن بیان نمیکند اما بر آن دلالت دارد. این نوع بیان این امکان را فراهم میکند که بتوان این ماده غیروقعی را به روش خاص تصور کرد.
دوره زمانی خوانش، محوری را ایجاد میکند که در آن اشیا خیالی ایجاد شده توسط ایدهها در یک توالی گرد هم میآیند. این اشیا همیشه در مقابل پسزمینه گذشته ظاهر میشوند - با تبدیل گذشته به حال، ما متوجه میشویم که این اشیا خیالی تنها زمانی معنادار هستند که آنها را از دست میدهند و دوباره باز میشوند. یک اثر وابسته تجمعی ایجاد میکند که در آن اشیا گذشته هر شی جدید را تغییر میدهند. بدین ترتیب حس به یک ماهیت موقتی میرسد و درجه بالایی از فردیت، به ندرت قادر به بازگشایی مجدد با همان متن است. ما همه متوجه شدیم که خواندن یک کتاب برای بار دوم هیچ وقت کاملاً یکسان نیست. فاکتور زمانی یک کاتالیزور سنتز منفعل است که به موجب آن افق معنا برای آگاهی خواننده قابلدسترسی است (هوسرل، ۱۹۶۶). سنتزهای غیر فعال با سنتزهای پیشبینی شده متفاوت هستند و در قضاوت نیستند. قضاوتها مستقل از زمان هستند و سنتز غیرفعال در امتداد محور زمانی مطالعه قرار میگیرند.14
این ساختار بین ذهنی که توسط وظایف اندیشگانی دستور دادهشده در زمان ایجاد میشود، همچنان میتواند با توجه به کدهای فرهنگی - اجتماعی که به کار گرفته میشوند، هنوز میتواند منجر به معانی زیادی (مفاهیم) شود. حاکمیت تفسیر غالب، برگرفته از ایدهآل کلاسیک هنر، تجربه متن اختصاری با جستجو پس از معنای متون و در واقع پرداختن به مفهوم آن است.
مفهوم، کلیت دستورهاست که در بسیاری بر جنبههای متنی که در عمل خواندن تشکیل میشود، دلالت دارد. معنا، انتقال این مفهوم به تجربه شخصی خواننده است.15 حس و معنا باید برای تضمین کارایی یک تجربه متشکل از داشتن خوانندگان، با ایجاد یک واقعیت خارجی برای آنها، متحد شوند.
قانون اساسی خواننده به عنوان سوژه
قانون اساسی معنا یک تقاضای یک جانبه نیست که توسط متنها به خوانندگان تحمیل شود. معنا تنها زمانی به دست میآید که چیزی در طول چنین فرایندی برای خوانندگان اتفاق میافتد. خوانندگان باید دیدگاهی را اتخاذ کنند که افق معنایی را قادر میسازد تا بر روی ذهنیت خود کار کنند. این دیدگاه نباید با خواننده داستانی اشتباه گرفته شود که تنها بخشی از استراتژی ارائهدهنده نویسنده برای کمک به خوانندگان برای پیدا کردن چشمانداز است.16
تعلیق تقسیم سوژه- ابژه در هنگام خواندن اجازه دسترسی ویژه به تجربه ناآشنا را میدهد. پولت (۱۹۶۹) مشاهده میکند که خوانندگان افکار شخص دیگری را فکر میکنند. خوانندگان با وارد کردن افکار یک نویسنده به یک سازمان داخلی جدید دست پیدا میکنند؛ آنها به طور موقت از موقعیت فردی خود فرار کرده و شخصیت خود را تقسیم میکنند. تم، هر چیزی است که خوانندگان نیستند؛ اما گرایشها و تمایلات آنها ناپدید نمیشوند - آنها ترجیح میدهند پیشزمینه افکار غالب نویسنده را تشکیل دهند. این بخش خوانندگان را خود به خود تجهیز میکند تا در بین عادتهای قدیمی و تجربیات جدید میانجیگری کنند. ماهیت خودجوشی به شخصیت متن بستگی دارد. روشهای مختلف ناگهانی خود قادر به ارتباط دادن تجربه ناشناخته پیشین حضور در دنیای متن با خواننده - تجربه قبلی از موضوع هستند. هر متن دارای تاثیرات خاص خود بر روی آگاهی موضوع است.
ما با فرموله کردن آنچه که شکلناپذیر باقی ماندهاست، میتوانیم خودمان را فرمولبندی کنیم و چیزهایی را که قبلاً از آگاهی هشیار ما غایب بودند، پیدا کنیم.
عدم تقارن متن و خواننده
مدلسازی تعامل
تعاملات خوانش را میتوان از لحاظ مدلهای تعاملی ارائهشده توسط روانشناسی اجتماعی (جونز و جرارد، ۱۹۶۷) و از طریق تحقیقات ارتباطات روانکاوی (لاینگ، فیلیپسون، لی، ۱۹۶۶) بررسی کرد. با توجه به تئوری اجتماعی - روانشناختی تعامل، امکان توسط تعامل ایجاد میشود و همزمان، تعامل را به جلو سوق میدهد. رویکرد روانکاوی ادعا میکند که روابط بین فردی با ایجاد تعادل در شکاف تجربیات ما نسبت به یکدیگر انجام میشوند. تعامل متن و خواننده به طور مشابه، شامل درجات غیر قابل تعیین است که هم سازنده و هم نیروهای محرک ارتباط هستند: دیالکتیک بیانشده و بیاننشده به وجود میآید. بیانگیزگی فعالیتهای ایجاد حس را هدایت میکند، اما تحت کنترل بیان میشود؛ زمانی که ما محتوا را نشان داده و یا به آن اشاره میکنیم، خود ابراز شده و تکامل مییابد. شکافهای خالی و نفیها، ساختار خاصی را بر روی فعالیتهای سازنده ناشی از عدم تقارن متن و خواننده تحمیل میکنند و تعامل توسط آن ساختار هدایت میشود. این شکافها، روابط میان دیدگاههای بازنمایانه بیاننشده و خواننده را با نیاز به هماهنگی آن دیدگاهها، به متن کشانده است. نفیها محتوای آشنا یا تعیین شده را احضار میکنند فقط برای اینکه آنرا لغو کنند. با این حال محتوای لغو شده همچنان در نظر گرفتهشده و چشمانداز ما را با اعتبار انکار شده خود تغییر میدهد. بنابراین، نفی بر موقعیت خوانندگان در مقابل متن تأثیر میگذارد.
تصور اینگاردن از مواضع «غیرقابل تعیین»
رومن اینگاردن (۱۹۷۳) متعهد شد که اثر هنری را از یک اجبار یکطرفه به عنوان بازنمایی، آزاد کند: مفهوم «عینیسازی» در مورد ساختار پذیرش خواننده صدق میکند. این مفهوم، تحقق عناصر بالقوه اثر هنری، به جای تعامل مستقیم متن و خواننده است. موقعیتهای «غیرقابل تعیین» توسط بخشهای متن ایجاد میشوند که یک متن کامل را تحریک میکنند. این فعالیت به صورت پویا در نظر گرفته نشده است، چرا که شکلهای متن به عنوان الگوی پیشبینیشده از مطالبات هستند. اینگاردن میکوشد تا از تمایز میان «درست» و «نادرست» به امید رسیدن به چند بسته شدن یا نهایی کردن کار هنری، تحت مفهوم «هماهنگی چند صدایی» خود، حمایت کند، بنابراین یک نقص جدی در زمینه ادبیات معاصر را مجاز میکند (مثلاً، اولیس جویس همانطور که در بالا ذکر شد).
فضاهای خالی به عنوان اتصال رد شده
«شکافهای خالی» شکافهای زیادی درشی قصدی به عنوان جایی که باید در سیستم متنی توسط خیالپردازی خواننده اشغال شود نیستند. تقاضا برای ترکیب بجای اتمام اعمال میشود: روابط از دست رفته نشان داده میشوند و در نتیجه به سمت فعالیتهای اندیشگانی خواننده باز میشوند. شکافهای خالی هم در مجموعه یافت میشوند (زمانی که هنجارهای انتزاعی اتصال مرسوم خود را از دست میدهند) و هم در استراتژیهای خواننده (زمانی که متن نیاز به هماهنگی مداوم از جنبههای بازنمایانه آن دارد)؛ این هنجارها و دیدگاهها با آنچه که توسط آرون گورویچ (۱۹۶۴) «تداوم خوب» نامیده میشود، برخورد و دخالت میکنند. ارتباط طرحوارهها قطع میشود و باید توسط تصمیمات و انتخابات خواننده احیا شود. فعالیتهای ترکیبی در خواننده فراتر از انتظارات عادی برای اعمال طرحوارههای طرح مختلف است: خلاف واقع، مخالف، مقابلهای، تلسکوپی، یا بخشبندی. ایدهپردازیهای خاصی که در امتداد محور زمانی مطالعه شکلگرفتهاند، هنگامی که آنها دیگر برای اتصال با شواهد روشن در مورد شکافهای خالی در ایده، فراهم آورده نمیشوند، باید دوباره رها شوند. خواننده نه تنها باید به دستورهای دادهشده توسط متن، بلکه به محصولات افکار خودش، هر وقت که اصلاحات خوانده میشوند، واکنش نشان دهد. ارتباط زیباییشناختی شکافهای خالی را میتوان با مقایسه تصور ما با مفهوم «سد احساس» که توسط فرمالیستهای روسی پیشبینی شدهبود مقایسه کرد (اسکلاوسکی، ۱۹۶۹). فرمالیستها معتقد بودند که آثار هنری از طریق ارائه احساسات بیش از حد پیچیده و طولانی، احساس و ادراک را تبدیل به یک هدف میکنند، و نه یک ابزار. به نظر ما، این ایدهپردازیست که مسدود و دنبالهدار میشود، نه احساس. توجه داشته باشید در حالی که ادراک منعشده زمانی تکرار نمیشود که کارکردهای آن به تصویب برسند، ایدهپردازی در اصل همیشه تحت شرایط متغیر اعمال انتظارات همیشگی و کدهای تنظیم چشمانداز جهانی تکرار پذیر است. با قطع ارتباط بخشهای متنی و ایجاد عملیاتهای ساختگی در ذهن خواننده، شکافهای خالی ممکن است منجر به برخورد افکار فردی به جای پیوستگی شود. سپس خواننده باید به این ایدهپردازیها واکنش نشان دهد و بتواند به جدایی جدیدی از تمایلات همیشگی خود دست یابد که به طور قابلتوجهی بر فرآیند ایدهپردازی تأثیر میگذارد. ممکن است فردی به طور موقت از این اختیارات رها شود و افکار غیرقابل دسترس دیگری را به وجود آورد. از این رو، شکافهای خالی پیششرط اساسی ارتباط هستند، زیرا آنها فعالیتهای اندیشگانی مهم را تشدید میکنند.
ساختار کاربردی شکاف خالی
به محض قطع اتصال، شکافهای خالی از لحاظ محتوا نامعلوم هستند. چگونه میتوان ناهمگونی روابط ممکن میان بخشهای متنی را تحت کنترل نگه داشت و در شکلگیری ساختاری خودسرانه عمل نکرد؟
در اصل، شکافهای خالی بخشهای متنی دادهشده را به عنوان زمینهای از طرحریزیهای تعاملی متقابلاً سازماندهی میکنند که منجر به ساختار میدانی در دیدگاه خواننده میشود. ما قبلاً اشاره کردیم که بخشهای متنی فردی در دیدگاههای مختلفی قرار دارند، به طوری که هر لحظه از مطالعه باید تداوم رضایتبخشی داشته باشد یا ایجاد کند. البته این تکلیف وقتی افزایش مییابد که شکافهای خالی برای استخراج و قبل از ساختار خواندن وجود داشته باشد. روابط از دست رفته، بخشهای متن را به نواحی طرحریزی متقابل قابل قیاس با «نقش و زمینه»17 در نظریه گشتالت تبدیل میکند. (روبین، ۱۹۲۱)؛ سپس هر بخش میتواند در برابر افق بخشهای دیگر دیده شود. تعامل نهفته قطعات در دیدگاه خواننده منجر به عدم توازن میشود که با تولید یک گشتالت یکپارچه انطباق مییابد. این گشتالت از قطعاتی تشکیل شدهاست که به صورت دو طرفه به عنوان نقش یا زمینه برای یکدیگر عمل میکنند. این روشها نشان میدهند که چگونه مشارکت خواننده کنترل میشود. ضرورت درهم آمیختن بخشها و دیدگاههای ارائهشده توسط این متن، منجر به ایدههایی میشود که به گونهای طراحی میشوند که هماهنگ باشند. اگر یک ایدهپردازی ایجاد شده باید رها شود، نقصهایش همچنان میتواند جایگزین آن شود و در نتیجه ترکیب دومی را تحتتاثیر قرار دهد. یک زنجیره از ایدهها از طریق ساختاربندی پیشطراحی شدهاند که تکامل موقعیتهای متن دادهشده را به آگاهی خواننده تبدیل میکند.
تفاوتهای تاریخی
ما استدلال کردیم که شکافهای خالی باعث تغییر نقش و زمینه (یا موضوع و افق) میشوند. بنابراین بخشهای متن و چشماندازها از زوایای مختلف مشاهده میشوند و در غیر این صورت لبهها و چهرههای پنهان آنها قابل مشاهده میگردند. شکافهای خالی دستورالعملها را برای ایجاد حس با استفاده از تغییر دیدگاه برای تنظیم ارتباط متقابل و تفسیر بخشهای متنی، منتقل میکنند. این فرآیند را میتوان به عنوان محور همنشینی خوانش تعریف کرد: تغییرات چشمانداز بدون تصریح دگرگونیهای دقیقی که الزاماً محتوای قطعات و بخشهای متن را تحت تأثیر قرار میدهند تنظیم میشوند.
نفی
محور همنشینی در خوانش محل نفیها، نوع دیگری از شکافهای خالی است. نفیها اعتبار واقعیتهای خارج از متنی را لغو میکنند. با این حال، آن واقعیتهای موجود در مجموعه متن داستانی معمولاً تحتتاثیر نفیها جزئی قرار میگیرند: با تمرکز بر یک جنبه معمولی بدون مشکل، ما از فقدان انگیزه برای خود هنجار آگاه میشویم.
نفیها معنای قبلی را که انکار میکند به خاطر میآورد، و با معنای جدیدی که خالی باقی میماند منطبقش میکند. این معنای جدید همچنان به معنای کهنه لغو شده بستگی دارد تا مساله انگیزه غایب را مشخص کند. نفیها شکافها را نه تنها در مجموعه منتخبی از هنجارها، بلکه در موقعیت خواننده ایجاد میکنند: خواننده توسط اعتبار لغو هنجارهای قابلشناسایی به یک موقعیت میانی بین آشنا و ناآشنا مجبور میشود. خواننده تشویق میشود که موضعهای جدید را امتحان کند.
چنین نفیهایی دارای درجات مختلفی از شدت هستند که سرنخهایی در مورد قصد نویسنده و انتظارات پیشبینیشده خواننده ارائه میکنند.18 در اینجا، نفیها میتوانند به عنوان شاخصی برای کارکردهای تاریخی متنها عمل کنند. نفیها تشدیدشده نشان میدهند که تمایلات غالب مورد حمله قرار میگیرند، و درجه درونگرایی مورد نیاز برای استخراج یک نقطهی مثبت برای مواد منفی را نشان میدهند.
این نشان میدهد که شکافهای خالی و نفیها باعث اعمال تراکم مشخصه بر روی متون داستانی از طریق حذفیات و لغویات در افق ضمنی میشوند. متن فرمولبندی شده توسط این افق شکلناپذیر دو برابر میشود: دو برابر شدن را میتوان به عنوان منفی بودن داستان تعریف کرد (ایزر، ۱۹۷۸). منفی بودن قویترین نیروی محرک ارتباطات به عنوان قانون اساسی پیش شرطهای شکلناپذیر است که افق معنای متن را در بر میگیرد؛ در عین حال مواضع فرمولبندی شده متن، برای ارزیابی در دسترس قرار میگیرند. بنابراین، متن شرایط را برای پاسخ خود تنظیم میکند.
نتیجهگیری
این مقاله به عنوان یک طرح کلی از مدل خواندن در ایزر (۱۹۷۸) در نظر گرفته شدهاست. ما تلاش کردهایم تا برخی از جنبههای مهم تعامل بین متون و خوانندگان را توصیف کنیم. ماهیت پویای تعامل از طریق تکامل تدریجی موقتی نه تنها متن، بلکه همچنین سیستمهای هنجارها، ارزشها و معانی که بنیادهای درک خواننده را فراهم میکنند، نشانداده شدهاست. بنابراین سؤال اصلی برای یک نظریه خوانش این است که چقدر متن واقعی روی واکنش خواننده کنترل دارد و به چه شکل؟ ما پیشنهاد کردیم که پاسخها نمیتوانند تصادفی و یا اختیاری باشند، زیرا راهبردهای خواننده باید برای کارهایی که یک متن تحمیل میکند، مناسب باشد: تنظیم یک دیدگاه، شکلدهی ایدهها، تشکیل و یا فرموله کردن خود به عنوان یک سوژه، برخورد با شکافهای خالی یا نفیها، هماهنگسازی پیشزمینه با پسزمینه، تم با افق، و دیدگاههای کنونی با آنهایی که در بخشهای دیگر متنی به کار گرفته شدهاند. گفتمان داستانی و زیباییشناختی به ما یک حوزه منحصر به فرد برای مطالعه این وظایف در عملکرد، و از این رو برای کشف ماهیت فرایندهای درک انسان به طور کلی ارائه میدهد.
----------------------------------
پاورقی:
*همه مراجع و پاورقیهای این مقاله توسط ویراستار تهیه شدهاست. من سعی کردهام ارجاعات را در متنی که ایزر در زمانهای مختلف ذکر کردهاست، درج کنم (ایزر، ۱۹۷۰، ۱۹۷۵، ۱۹۷۸). پاورقی از نقطهنظر خود من بیشتر است (یادداشت ویراستار).
1- واژه «گفتمان» در اینجا برای نشان دادن فعالیتی است که در آن متن مورد استفاده قرار خواهد گرفت. واحد گفتمان اقدامی گفتمانی است که ممکن است با متن، بخشی از متن یا مجموعهای از متون مطابقت داشته باشد. در مورد تفاوت بین «گفتمان عمل» و «عمل گفتار»، بوگراندی (1980)، بوگراندی و درسلر (1981).
2- نمونهای از نگرش نظریه پردازان رفتار گفتاری، توصیف آنها از زبان تصویری به عنوان «انگلی» و «غیر جدی» (آستین، ۱۹۶۲) یا «مشتق» (سرل، ۱۹۶۹) است. این قضاوتها احتمالاً بیانگر نگرانی برای «حقیقت» و «صمیمیت» در نظریه عمل - گفتار هستند، اما آنها نمیتوانند به شیوهای مفید با ارتباط ادبی سر و کار داشته باشند.
3- اساساً، «امکانات» روشهایی را تعیین میکنند که در آن اعمال یکفرد به آنچه دیگران انجام میدهند بستگی دارد. در «شبه احتمالی»، هر یک از برنامههای دیگران رفتاری را بخوبی میشناسند به طوری که همه چیز قابلپیشبینی است و تعامل
شبیه یک صحنه پیش از تمرین است؛ اگر طرح خود را رها کنید و کسی را دنبال کنید، ما «احتمالی نامتقارن» داریم. اگر طرحهای همه با واکنشهای آنی به تعامل تحت الشعاع قرار گیرند، ما «امکان واکنش» خواهیم داشت؛ و اگر اقدامات خود را به سمت طرح خود و به سمت دیگر واکنشهای مردم سوق دهید، ما «امکان متقابل» داریم (جونز و جرارد، ۱۹۶۷).
4- همان خط استدلالی در بوگراندی (۱۹۸۰) به عنوان یک عامل ضروری برای ثبات سیستمهای ارتباطی که در یک متن به کار گرفته شده است، پذیرفته شد. متن به عنوان یک سیستم سایبرنتیک توصیف شد که در آن توابع براساس کنترل جریان بر روی عناصر و فرآیندها تعیین میشوند. پایداری سیستم با تداوم رویدادها تشکیل میشود؛ و هر گونه اختلال در تداوم (به عنوان مثال، شکافها، اختلافات) با اعمال تنظیمی مغلوب میشوند.
5- برای برخی از تصاویر عینی متنی که به تنظیمات تاریخی میپردازند، ایزر (۱۹۷۵) را ببینید.
6- اگر چه به ندرت در مقایسه با «مقصود نویسنده» مورد بحث قرار میگیرد، «قصد متن» احتمالاً یک مفهوم ضروری است: افراد دیگر چگونه میتوانند متون را مورد بازبینی و بهبود قرار دهند (درسیر و بوگراندی، ۱۹۸۱)؟
7- ایزر به این نقطه پایینتر باز میگردد و نشان میدهد که چرا پاسخهای خواننده نمیتوانند اختیاری و یا تصادفی باشند. میتوان استدلال کرد که ماهیت سیستمی یک متن، چیزی را که خوانندگان میتوانند انجام دهند، محدود میکند: سو استفاده از سیستم (به طور مثال، تفاسیر غیر متعارف از معانی کلمه) آسیب خواهند دید (بوگراندی 1981). ما نمیتوانیم مدل دقیقی از آنچه هر خواننده انجام میدهد را داشته باشیم، اما میتوانیم محدوده منطقی احتمالات نسبی را بدست آوریم.
8- یوریک ویلکس (۱۹۷۹) ایده «ترجیحات» را به عنوان محرک پردازش برای ترکیب معانی سازگار گسترش میدهد.
9- «طرحواره» معمولاً در نظریه مطالعه به عنوان یک طرح کلی برای سازماندهی محتوا در مقیاس بزرگ دیده میشود. اما راملهارت (۱۹۸۰) نشان میدهد که چگونه طرحوارههای ناسازگار میتوانند به شیوهای نزدیک به استدلال ایزر اصلاح شوند. یک رویکرد متفاوت اما قابل قیاس «اصلاح سیستمها» است که به عنوان مکانیسم اولیه خلاقیت در بوگراندی (۱۹۷۹) پیشنهاد شدهاست.
10- در ادامه، ایزر مفاهیم «شکل و زمین» را از روانشناسی گشتالت درخواست میکند. یک موضوع مرتبط، هر چند که دوگانگی همان «تم و افق» است که از طریق توالی زمانی دیدگاهها تعیین میشود (در حالی که «شکل و زمین» معمولاً نشاندهنده وظایف کلی انسانی توجه در درون یک زمینه یکپارچه در دسترس میباشد).
11- تصور «شی زیباییشناختی» یک مشکل دشوار است. آن مجموعهای از دستورها چشمانداز را تعیین میکنند که خوانندگان میتوانند از یک متن ادبی به فعلیت برسند (ایزر، ارتباطات شخصی) و بنابراین باید به جای داده و یا پیدا شود. برخی از جزئیات بیشتر: «این انباشت برآیند معادلاتی است کهشی زیباییشناختی را تشکیل میدهد» (ایزر، ۱۹۷۸)؛ «شی زیباییشناختی» را نمیتوان با هر یک از مظاهر آن در زمان - جریان قرائت، شناسایی کرد (ص. ۱۰۹)؛ «شی زیباییشناختی، وجود خود را ندارد و در نتیجه تنها میتواند با روش تمرکز و تمرکز مجدد که در هنگام قرائت متن ادبی رخ میدهد، به وجود آید»(ص.113) (تعریف ظاهری در ص. نسخه انگلیسی «ایزر، ۱۹۷۸» اشتباه است). مفهوم «آن» در تعریف پوسنر به «کد ثانویه» اطلاق میشود، نه «شی زیباییشناختی»، که این مفهوم نباید با دوگانگی سوژه - ابژه اشتباه گرفته شود، کهشی زیباییشناختی ایزر نسبت به سمت ذهنی آنتینومیا بیشتر است.
12- مفهوم «مشکلسازی» در تعریف ارتباط ادبی در بوگراندی (۱۹۸۰) بلکه با اساس حل مساله در امتداد خطوط نیوئل و سایمون (۱۹۷۲) بکار میرود.
13- نقش پردازش آگاهانه در هنگام خواندن به طور گستردهای مورد مطالعه قرار نگرفته است، اما مفاهیم آن قابلتوجه هستند، همانطور که در بوگراندی (۱۹۸۱) بحث شد.
14- یکی از اعتراضات علیه اینگاردن در ابتدای این مقاله، مفهوم «شبه قضاوت» به عنوان ویژگی داستانهای ادبی بود. در معایب داشتن یک معنا مبتنی بر حقیقت مستقل از زمان، لاکوف (1978)
15- این البته تفاوت معمول بین «احساس» و «معنا» نیست: «معنا» پتانسیل عناصر برای استخراج اقدامات شناختی است، در حالی که «احساس»، محتوای واقعگرایانه برای یک متن مشخص است (بوگراندی، ۱۹۸۰ و ارجاع به آنجا).
16- خواننده داستانی نام یک نویسنده به عنوان مخاطب حاضر است، به طور مثال «شما شنیدهاید، خواننده، شاعران از مجسمه سورپرایز میکنند …» (بوگراندی، ۱۹۷۸).
17- نکته 10 را ملاحظه کنید. برخی از کاربردهای دوگانگی نقش / زمینه برای درک زبان قبلاً توسط لانگکر (۱۹۷۰) پیشنهاد شدهاند (جدید در برابر. اطلاعات قدیمی در یک جمله) و گلدمن-ایزلر (۱۹۷۲)(جمله در کل گفتمان).
18- در نفیها به عنوان سرنخهایی در مورد آنچه که انتظار میرود یا طبیعی در نظر گرفته میشود، نگاه کنید به گیون (1978). ■
برای آشنایی با فعالیت های پانزده ساله کانون فرهنگی چوک، لینک های زیر را بررسی فرمایید. موفق باشید |
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک |
telegram.me/chookasosiation |
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمنامه خانه داستان چوک |
www.khanehdastan.ir |
کارگاه های داستان خوانی و کارگاه داستان در خانه داستان چوک |
www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings |
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک |
www.chouk.ir/download-mahnameh.html |
دانلود نمایش صوتی داستان چوک |
www.chouk.ir/ava-va-nama.html |
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک |
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html |
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك |
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html |
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان |
www.chouk.ir/honarmandan.html |
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک |
instagram.com/kanonefarhangiechook |
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر |
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html |
گزارش جلسات ادبي- تفريحي كانون فرهنگي چوك |
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html |
کارگروه ویرایش ادبی چوک |
www.khanehdastan.ir/literary-editing-team |
کارگروه تولید محتوا |
www.khanehdastan.ir/content-creation-team |
صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی |
www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html |