مقدمه
در دنیای امروز مهمترین وظیفه ما در رشد و بربالیدن کودک، کمک به اوست تا بتواند تصویری کامل از خود و دنیای اطرافش بدست آورد. کودک در حین رشد باید اندکاندک بیاموزد تا ابتدا خود؛ سپس دیگران را بهتر بشناسد و سرانجام از راههایی متقابلاً خرسند کننده و عمیق با آنان ارتباط برقرار نماید.
ما باید بتوانیم ابزار مناسب رشد را در اختیار کودک قرار داده و در کنارش، امکان دیدن دنیایی متفاوت و صحبت درباره آن را برایش فراهم آوریم. وظیفه ما؛ در مقام مربی، یاری رساندن به کودکان است تا بدینسان بتوانند معنایی برای زندگیشان بیابند. مفهومی که کودک با اتکا به آموختهها و تجربههایش بدان دست یابد. همراهی در انتخاب و کسب مناسبترین تجربههایی که بتوانند کودک را قادر به دریافت جهان پیرامونیاش، و به تبع آن یافتن معنایی در زندگی کنند و به زندگیاش ژرفا بخشند.
حواس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه از اولین و از مهترین ابزارهای کودکان برای درک و دریافت دنیای پیرامونشان است. در روند یادگیری، اغلب افراد برای تسهیل پروسه شناخت جهان و زندگی، بدلیل محدودیت زمان، یکی از حسهایشان را بیش از دیگر حواس به کار میگیرند. در این میان هنر و فعالیت هنری به دلیل وجه زیباییشناسانه و درگیر نمودن احساس و عواطف کودکان، بهترین ابزار شناخت جهان برای آنهاست و امکاناتی گسترده برای تجربههایی غنیتر و مفیدتر در اختیار کودکان قرار میدهد. هدف ما این است که به تدریج فعالیتهای متنوع برگرفته از محیطهای هنری مختلف (از قبیل: موسیقی، نقاشی، ادبیات و فیلم) را به آنها معرفی کنیم تا ضمن معرفی و آشنا نمودن کودکان با مقوله هنرهای مختلف، آنان را برانگیزیم تا به فعالیتهای هنری علاقمند شده و تجربههای بیشتری کسب کنند و بدینسان با شیوههای بیانی متفاوت گونههای هنری آشنا شوند.
اما پیش از آن میخواهیم به خود مفهوم هنر و نقش و کارکرد آن اشاره کرده و در ادامه به ارتباط بین هنر و شناخت زندگی بپردازیم. بدیهی است در نهایت به آنچه در این مقدمه به آن
اشاره کردیم یعنی کمک به کودکان و همراهی با ایشان برای کسب تجربه در گونههای مختلف هنری خواهیم پرداخت.
چیستی هنر
صور هنری گونهها و ابزارهای بیانی متفاوت و گستردهای دارند. آنچنانکه گاهی مرزهای هنر و غیر هنر در هم میروند و بازشناسی آنها از یکدیگر ناممکن میگردد. به همین دلیل دادن ارائه تعریفی جامع از مقوله هنر بسیار دشوار است. اما در یک نگاه کلی و در قیاس هنر با علم میتوان گفت که هنر هم ابزار شناخت جهان با اتکاء به عواطف و احساسات آدمی، و هم نوعی بیان و تبیین جهان با نگاه و نگرهای زیبایی شناسانه است. هنر بر کیفیت استوار است اما علم جهان را به کمیتها تبدیل میکند. هنرمند بخصوص در جهان مدرن آنچه در مییابد را تبدیل به بیان هنری میکند. به همین دلیل به تعداد هنرمندان جهان دنیاهای متفاوت وجود دارد. هنر دامنهای گسترده دارد و به هیچ چهارچوبی جز اصول زیباییشناسانه مقید نیست. هنر از آنجا که با عواطف و احساسات نمود مییابد به همان دلیل عواطف و احساسات آدمی را نشانه میگیرد ونیز او را متأثر میکند. بعبارتی هم دریچهایست به درون هنرمند و هم درون ما یعنی مخاطبان. استفاده از ابزارهای بیان هنری و خلاقیت در هنر محدوده سنی نمیشناسد و به همین دلیل بهترین امکان و ابزار را برای کودکان فراهم میآورد تا به واسطه آن دنیای خودشان را بشناسند و آن را بسازند و عواطفشان را غنیتر کنند. بطور کلی هنر یکی از مهمترین و موثرترین ابزارها برای گسترش این نگاه و درک محیط پیرامون و در ادامه شناخت آن است. آنچه در این مسیر اتفاق میافتد به زبان ساده آشنایی بیشتر و بیشتر با مسائلی است که در درونمان جریان دارد و نیازمند پروردن است.
هنر انواع و گونههای مختلفی دارد. از شعر و نثر و تئاتر و سینما گرفته تا موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی و معماری. در واقع ادبیات تمام یا بخش مهمی از انواع بیان هنری است. به همین
دلیل ادبیات را در کنار هنر و مستقل از آن قرار میدهند. زیرا ابزار بیانی آن زبان است و کلمات. در واقع انواع هنر فارغ از ابزار
بیانی آنها بر بیانی زیباشناسانه استوارند. هنر گاهی شکل زیباشناسانه خود را تغییر میدهد که این تغییر شکل میتواند از راه بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد. درهر نگرشی میتوان ادبیات را هنر نامید. وقتی اثری ادبی ویژگی منحصر به فرد یک اثر هنری را با خود دارد بدین معناست که اثری خلق شده که تکرارناپذیر است. چراکه ادبیات و هنر بیانگر احساس و عواطف هنرمند است که این خلق ادبی و هنری را به راحتی نمیتوان بازگو کرد و تکرار نمود. آفرینش هنری، نوعی از الهام است که با عقل و منطق درک نمیشود اما در عین حال از ثمره عقل و منطق و تفکر و تعقل بهره میبرد. در نهایت میتوان گفت که زیبایی در عرصههای مختلف هنری یکسان است و هنر نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، سینما و ادبیات رابطهای نزدیک دارند، زیرا از روح انسان سرچشمه میگیرند.
چه ابزاری بهتر از ادبیات و هنر برای آشنایی هر چه بیشتر و عمیقتر خویش و جهان هستی؟
هنر منبعی است در دسترس. پیرامون همگی ماست و همگیمان را متأثر میسازد. هنر بذر خلاقیت را در وجودمان میکارد. سبب بروز خلاقیت و برانگیختن احساسات ما شده و ما را در بیان افکارمان یاری میبخشد. هنر محیطی را برای آموزش فراهم میکند که برگرفته از محیط واقعی است. ابزاری است برای برقراری ارتباط. چرا که جوابهای شخصی و ذهنیمان را که در درون ماست بیرون میکشد.
اولین آثار هنری آفریده شده بدست انسان دیوارنگارههایی است که حدود 20000 سال قدمت دارند. این دیوارنگارهها بازنمایی زندگی بشری در دورانی ست که بشر هنوز کشاورزی را کشف نکرده و در جایی ساکن نشده. دورانی که انسان خانه به دوش است و مرتب در جستجوی غذا و شکار محل زندگی خود را تغییر میدهد. و گاهی برای در امان ماندن از خطرات در غارها پنهان میشود. در این نقشها و حکاکیها نوعی بیواسطگی میان زندگی واقعی و تصور انسان از خودش مشاهده میشود. و این همان چیزیست که در نقاشیهای کودکانه بچهها نیز مشاهده میکنیم. نقشهایی که در آنها براحتی میتوان دریافت ادراکی و حسی کودکان را از خود و دنیای پیرامونشان دید.
چند هزار سال بعد بتدریج این تصاویر و دستکارها تغییر شکل میدهند. بشر میتواند نقشهای حجم داربر سنگها نقر کند یا با مصالحی همچون سنگ و چوب و گل، تندیسهایی بسازد. تندیسهایی که نوعی دنیای ذهنی پیچیدهتر را باز مینمایاند. نقشها و دستکارهایی که نشان از شکلگیری و حضور قدرتمند اسطورهها دارند. در واقع این اسطورهها نوعی خیال خودآگاهاند که توسط جمع پذیرفته شدهاند. انگار مقایسۀ این آثار بازگوکننده روند تغییر بشر اولیه از نوباوگی تا بزرگسالیست. همچنانکه روند رشد کودک از نوباوگی به بزرگسالی روندی است که از بیواسطگی آغاز میشود و بتدریج جای آن را انگارههای ذهنی و باورهای جمعی که از خانواده گرفته شده میگیرد. هشیاری در شکلگیری این باورها و اسطورهها در نگرش و دریافت کودکان و در شکلگیری شخصیت آنها مؤثر است. بعبارت بهتر آن دریافت بیواسطه به مرور زمان تبدیل به دریافتهای با واسطه میگردد. بچهها با یادگیری کلمات با کارکرد پیچیدۀ زبان آشنا میشوند. نه تنها تفاوت بین کلمات و مفاهیم را میآموزند بلکه درمییابند که کلمات بسی پیچیدهتر از نقشهایند. درمییابند کلمات معانی دوگانه و چند گانه رادر خود حمل میکنند و بدین ترتیب بازیهای زبانی و آرایههای ادبی را میآموزند و دنیایشان پیچیدهتر میشود.
زبان پل ارتباطی آدمهاست. ما نه تنها نیازهای خودمان را از طریق کلمات اعلام میکنیم، بلکه با دیگران نیز وارد گفتگو و ارتباط میشویم و حتی هنرهای دیگر را هم از طریق زبان فرامیگیریم. آموزش نقاشی یا دیگر هنرها بدون استفاده از زبان ممکن نیست. اما زبان تنها امکانی برای ارتباط با دیگران و یا ابزاری برای انتقال اطلاعات نیست. زبان آدمی کارکردی بس پیچیدهتر دارد. بعبارت دیگر اگر صرفاً ارتباط گیری هدف زبان باشد آدمی به بیش از پانصد کلمه نیاز ندارد. زبان آدمی به این دلیل گسترش یافته و هر روز بر واحدهای آن یعنی کلمات افزوده میشود چون زبان امکانیست برای بیان حدیث نفس. آدمی برای بازنمایی درون خود نیاز به کلمات بیشتری دارد. و این نیاز هر روز بر دامنه زبان میافزاید. آنچه را به آن ادبیات میگوییم غالباً آثار و بازتاب همان حدیث نفس است. ادبیات حاصل و نماد همان گفتن از خود و از درون خود است و از احساساتی که هر لحظه و هرجا تغییر میکند حرف میزند.
اغلب وقتی حرف از ادبیات میشود شعر رودکی، حافظ و یا متون پیچیدۀ سخنسرایان شعر و نثر فارسی را بیاد میآوریم و
یا قواعد و افعال دستور زبان را. اما آنچه مفهوم ادبیات را شکل میدهد چیزی بیش از اینهاست. ادبیات مخزن بیانتهای واژههاست. ما در واژهها متولد میشویم، در میانشان زندگی میکنیم و میبالیم. همه جهان با تمام گستردگیاش در واژهها نمود پیدا میکند و هرچه دامنه واژههایمان بیشتر باشد جهان ما بزرگتر و وسیعتر خواهد بود. ما از طریق واژهها حضور خود و دنیای درونیمان را توصیف کرده و به دنیای دیگران نیز راه پیدا میکنیم. آموختن ادبیات یعنی آموختن واژهها. یعنی وسعت یافتن جهان، یعنی عمیقترشدن احساس وعواطف آدمی، یعنی درکی وسیع از خود و از جهان پیرامونمان.
اما چگونه میتوان دنیای کودکان را دنیایی زیباتر و وسیعتر و رنگارنگتر ساخت. چگونه میتوان به آنان یاری رساند تا احساس و عواطف خود را بشناسند؟ چگونه میتوان به آنها کمک کرد تا درکی روشنتر از دنیای بیرونی داشته باشند؟ چگونه میتوان ارزش حقیقت، نیکی و زیبایی را در ذهن و دل آنان نشانید؟ و در نهایت چگونه میتوان تجربههای مثبت دیگران را به آنان آموخت چنانکه حس کنند تجربههای خودشان است؟ پاسخ تمامی این سئوالات یکی است. از طریق ادبیات. از طریق در اختیار گذاشتن واژههای بیشتر. و آشنایی با ادبیات و زبان. و این امرجز با خواندن کتاب و شنیدن قصه و شعر میسر نیست. ما باید کتاب خواندن را به کودکانمان بیاموزیم و آنها را با جادوی کلمات و با جادوی قصهها آشنا کنیم. باید چشیدن لذت ادبیات را به آنان هدیه کنیم و از این طریق آنان را برای ورودی قویتر و با اعتماد به نفس بیشتر به دنیای بزرگسالان آماده کنیم.
ادبیات و بحثی که در ادامه آن میآید به کودکان اجازه میدهد تا بخوانند، فکر کنند وبطور فعال و مؤثر با متن درگیرشوند. و بدینترتیب جنبههای تازه و غیرمنتظرهای از زبان را کشف کنند. یک رمان و یا داستان کوتاه خوب میتواند کودکان را به دنیایی تازه برده و آنان را در تجربه محیطی تازه یاری نماید. یک نمایشنامه و یا شعر میتواند احساساتی قوی و نیرومند در بچهها برانگیزاند. یک اثر ادبی میتواند گستره معنایی بالایی را شامل شده وکودکان را در درک این مفاهیم یاری نماید. بدینترتیب میتوان سطح درک، آگاهی و استنباط کودکان را بهواسطه درگیری آنها با ابهامات و استعارات متفاوت ادبی بالا برد، قدرت تخیلشان را بهبود بخشید و به آنها کمک کرد تا آگاهیشان را از احساسات خویش افزایش
دهند. و اگر ازآنها بخواهیم بهطور مستقل نظرشان را در مورد یک اثر ادبی بیان کنند، اعتماد به نفس آنها را در بیان احساسات و تصاویر ذهنیشان بیفزاییم و بدین وسیله خلاقیت ادبی آنها را گسترش دهیم.
در این میان انتخاب اثر مناسب و درخور یکی از مهمترین و دشوارترین امور در آغاز راه ماست. تجربه نشان داده اگر داستانهایی که کودک در حال حاضر میشنود و یا میخواند بیمحتوا باشند، تصور اینکه با فراگیری خواندن میتوانند زندگیشان را پربار کنند وعدهای است پوشالی. بدترین جنبه این کتابهای کودکان این است که کودک را از آنچه که باید از تجربه ادبیات به دست آورد، یعنی دست یافتن به معنای عمیقتر محروم میکند. البته باید توجه داشت برای آنکه داستانی کودک را حقیقتاً جلب کند باید او را سرگرم کند و کنجکاویاش را برانگیزد؛ اما برای پربار ساختن زندگی او باید نیروی تخیلش را به فعالیت واداشت تا به او کمک کند درک خود را گسترش دهد و هیجانش را تشخیص دهد؛ با تشویشها و آرزوهایش هماهنگ شود، مشکلاتش را کاملاً به وی بشناساند و، در همان حال، برای مسائلی که سردرگمش کردهاند، راهحلهایی ارائه دهد. در این راستا خیالپردازی قصههای پریان بیش از هرچیز دیگری به کودکان در دشوارترین و در عین حال مهمترین و ارضاکنندهترین وظیفهشان یاری میرساند: دستیابی به یک آگاهی کاملتر تا بتوانند به فشارهای آشفته ذهن ناآگاه نظم بخشند. امروز چون گذشته میتوان با قصههای پریان ذهن کودکان را، چه خلاق و چه میانهحال، به روی درک و ارج گذاردن چیزهای برتر زندگی گشود تا بتوانند از این نقطه آغاز به آسانی به مرحله لذت بردن از آثار بزرگ ادبی و هنری برسند. پیرامونشان را از زاویهای متفاوت و با زبانی دیگر بشنوند. در ادامه تلاش ما تشویق کودکان برای خلق تصاویر و مفاهیمیست که در ذهنشان جریان دارد تا بدین وسیله در طی روند آموزش بتوانند مسائلی که در ذهنشان جریان دارند را بواسطه قدرت خیال و تجزیه و تحلیلی که از مطالعه آثار ادبی بدست آوردهاند در قالب یکی از فرمهای هنری بیان کنند تا بواسطه این بیان، به مرور زمان قدرت گفتگوی ایشان از آنچه در درونشان وجود دارد افزایش یافته و بتوانند از مسائلی که به چالششان میکشد سخن بگویند و بدین واسطه جهان و دنیای پیرامونشان را شکل دهند■.