برای نوشتن داستان دنبال سوژه میگردیم یا برای سوژهای که داریم داستان مینویسم؟
سؤال خیلی ساده است، برای نوشتن داستان دنبال سوژه میگردیم یا برای سوژهای که داریم داستان مینویسم؟ سالها فکر میکردم نوشتن داستان یعنی ابتدا باید برای نوشتن دنبال یک حادثه باشم، دنبال یک موضوع برای نوشتن مثل انشاء به همین دلیل بعد از پیدا کردن سوژه برای نوشتن داستان شروع به نوشتن میکردم ولی در میانه راه متوجه میشدم که نمیتوانم داستان را ادامه دهم.
آن سوژه به اندازه کافی جذاب نبود و یا اطلاعات کافی درباره آن نداشتم! البته مهمترین موضوع برای ادامه ندادن آن عدم جذابیت آن بود چون پیدا کردن اطلاعات در عصر حاضر کار راحتی است. پس دوباره به سؤال نگاه کنید! منظور از دو کلمه سوژه در سؤال یکی نیست! یعنی در واقع همین مشکل باعث میشود که نویسندگان سردرگم شوند. در دنیا سوژه برای نوشتن بسیار زیاد است ولی هر کدام از آنها مانند غذایی است که هر کسی آن را دوست ندارد، پس حتی قبل از سیر شدن دست از خوردن آن میکشد! موشکافانه بخواهم بررسی کنم هر نویسندهای نمیتواند روی هر سوژهای کار کند! شما باید ببینید در دنیای واقعی بیشتر به چیزی علاقه دارید! بسیاری از افراد به بهانه دنبال کردن سبک خاصی در ادبیات خود را محدود به سبک میکنند در حالی که ما با توجه به سبک نمینویسیم بلکه وقتی مینویسیم سبک ما مشخص میشود! یعنی هیچ کس نمیتواند بگوید من قبل از نوشتن میخواستم سورئال بنویسم وقتی داستانش نوشته و تمام شد می گویند به سبک سورئال نوشتی! سوژه هم همین طور است! میخواهی حرفی بزنی یا اطلاعاتی را بدهی از میان روشهای مختلف انتقال اطالاعات مثل خبر، گزارش، مقاله شما داستان را انتخاب میکنید. به همین راحتی شما بدون آنکه در داستان وقفهای به وجود بیایید یا انگیزه خود را از دست بدهید داستان را ادامه میدهید تا تمام شود. یعنی در ابتدای داستان شما میدانستید که قرار است در میان جدل شخصیتها و حوادث چه حرفی را بزنید و اطلاعات خود را از این طریق به خواننده منتقل میکنید! داستان و حوادث بهانهای است برای گفتن
حرفتان! آن هم به صورت غیر مستقیم! چون اگر حرفتان را به صورت نصیحت یا گزارش بیان کنید آن ضربهای که داستان به شخص وارد میکند را ندارد! تأثیر داستان بسیار طولانیتر از روشهای دیگر انتقال اطلاعات است و باورپذیری بیشتری دارد. مثلاً در خصوص جهانهای موازی بی شمار مقاله و گزارش وجود دارد که خواندن آنها خسته کننده است در حالی که داستانها و فیلمهایی که در این باره نوشته شده به خاطر شخصیت پردازی و تعلیق همان حرفهایی را که در مقاله و خبر گفته میشود را میدهد ولی این بار خسته کننده نیست و مردم در خصوص مسائل سنگینی مثل مکانیک کوانتوم یا سیاه چالهها، نسبیت و غیره بیشتر کنجکاو میشوند. پس مثلاً شما یک فیزیکدان هستید و میخواهید به دنیا بگویید، وقتی وارد یک سیاه چاله میشویم چه اتفاقی می افتد! برای این که عموم نمیتواند به راحتی مسائل سنگین و پیچیده را متوجه شود به شیوه داستان نویسی این کار را انجام میدهید! تا اینجای کار را حتماً متوجه شدهاید و حالا یک نکته مهم! آیا تمام مسائل علمی به صورتی که در واقعیت وجود دارد در داستان وارد میشود؟ مثلاً واقعاً چه کسی وارد سیاه چاله شده؟ همه اطلاهات ما نظری و در حد فرمولهای ریاضی است! پس شما در داستان حتی میتواند خیال پردازی کنید بدون آنکه کسی به شما اشکال بگیرد و یا حرف شما را رد کند! داستان جایی است که مردم دروغ میشنوند تا خوششان بیاید! پس سعی نمیکنیم که مسائل علمی را در داستان اثبات کنیم. اگر روی مسئلهٔ علمی کار میکنید که در حد نظری و تئوری باقی مانده و شواهدی در دست نیست از تخیل پردازی نترسید! شما میتوانید بگویید روی هر اتم یک انسان کوچک نشسته که آن انسان کوچک انسان بزرگتر را کنترل میکند! مگر کسی به جز مدلهای اتمی رایج واقعاً اتم را دیده؟ پس شما با خیال راحت و محکم در داستان خیال پردازی کنید! البته در میان این خیال پردازیها واقعیتهای آن دنیا را هم که شناخته شده است بیان میکنیم. این یعنی جذاب کردن حرفهایی که میخواهیم بزنیم. درست مثل جهانهای موازی که در مکانیک کوانتوم به اثبات رسیده ولی چطور میشود آن را دید و در آن چه اتفاقی می افتد؟ این به
خیال پردازی شما بر میگردد. پس در نهایت با توجه به همهٔ این حرفهایی که زده شد برای نوشتن حرفهای خودمان داستان مینویسیم! نه برای گفتن حرفهای دیگران! البته در این جهان تناقض زیاد دیده می شه مثلاً خیلی از نویسندههای حرفهای پول می گیرن و با توجه به سوژهای که به آنها داده میشود داستان مینویسند! البته پول انگیزه خوبی برای ادامه کار هست! حتی جشنوارههایی هم هستند که با دادن موضوع به نویسنده به آنها خط میدهند که چه داستانی بنویسند. به هر حال در تمام این موارد این پول است که برای نویسنده مهم است. نویسنده برای نوشتن انگیزه میخواهد! مهمترین انگیزه برای نوشتن چه چیزی میتواند باشد؟ لذت! لذت از نوشتن! لذت از اینکه حرف خودتان را به دیگران بزنید! پول و غیره لحظهای است و نمیتواند تضمین کننده این باشد که این راه را ادامه دهید! یک نویسنده مینویسد چون تمام لذتش در این دنیا همین نوشتن است و حرفی که میخواهد به مردم بزند! گاهی برای انقلاب کردن نیاز به تضاهرات هزاران نفر نیست بلکه نیاز به نوشتن یک داستان است تا هزاران نفر را با خود همراه کنید! داستان همان معجزهای است که میتواند ذهن انسانها را به سمت خودش بکشد! پس اسراری را که می دانید بدون هراس در داستان بنویسید! به دنبال حرفی که در دلتان هست بزنید! این باعث میشود هیجان و انگیزه کافی برای نوشتن داستان را داشته باشید! ■