* رسیدن به ادراک و سفر در زبان
نیما معماریان از شاعران جوانی است که از شعرهایی ساده و شعرواره (حسنویسی) به مرور به شعری اندیشهگر و دارای ادراک و دارای توجهات زبانی رسیده است. جزو معدود شاعرانی از نسل خودش که توانست از فضای مهیب و گردابهی "سادهنویسی" خودش را جدا کند و به وادی جادویی و شگفت شعر جدی برساند. کتاب اخیر این شاعر به نام "کالیو" در بر دارنده تعدادی شعرهای دارای ساختارهای متمرکز و نامتمرکز، توجهات زبانی و نگاه هوشیارانه و خلاقانه به مسئله زبان در شعر، و نهایتن ادراک و حسآمیزیهای بالا در برخی از شعرها است.
در شعرهایی از این کتاب، فضا دیگر یک فضای گزارشگونه و شعاری و حسیزده نیست؛ بلکه شاعر "ادراک و نگرهی درونیاش" را در قالب کار زبانی و ساخت و سازهای خلاقانه زبانی مورد سنجه و برداشت مخاطبش گذاشته است؛ و در شعرهای خوب و مهم از هر شاعری، ادراک و افق دید نوی شاعر، اساس و پایه وجودی شعر است؛ اینکه ما به عنوان شاعر چه درک تازه و خاصی از اشیا، اتفاقات، آدمها، مرگ، ترس، سکس، عشق و غیره داریم.
"... من دردِ مزمن شقیقههای تواَم/درد دوریات که دورتر نمیرود/ که افتاده است به جان ناقابلم/ نابالغام/ و نمیتوانم تو را در خاطرات دفن کنم/ نابالغام که نمیفهمم چطور باید تو را بلعید/ چطور باید تو را گسست/ چطور باید تو را گریه کرد/ بگذر از من/ عبور کن از میان شعرهایم/ دست مرگ را بگیر/ دست من را بگیر/ و دستت را رها کن از دستهایمان ..." (بخشی از شعر، ص 39)
در این شعر با فضاسازی از طریق کنش زبانی روبهرو هستیم؛ درک شاعر از نبود دیگری اما حضورش در ساحت وجودی شاعر، در قالب ساخت و سازهای پیاپی زبانی ارائه شده و شعر را به دامنه تاویل و تفسیر کشانده؛ به عبارتی این دیگر متنی ساده و گزارشگونه نیست که برداشتی ساده و سطحی و خبرگونه از آن شود! اینجا نشانهها حکمرانی میکنند؛ نشانهها و تصاویر و ترکیباتی برساخته از "زبان" که مخاطب با کُدشکنی و کلنجار ذهنی با آنها باید به مفهوم درونی و نیتِ پنهان شعر برسد.
او عشق را از منظرهای فردی واکاوی میکند و ادراکش از این "عشقهای پاره! و مچاله! و زخمزننده" را بیان میکند. و ادراک در شعر، همه چیز است؛ اساس و زیربنای وجودی هر شعر "ادراک" است؛ اینکه من جهان را از چه منظری درک میکنم و مفاهیم و اتفاقات و اشیا و غیره را چگونه درک و مکاشفه کردهام، این اساس شعر جدی است در مقابل ناشعر و شعرواره. نمونه این نوع نگاه ادراکی در شعر زیر است:
"... دست به دکمههایت ببر/ یکی را باز کن تا راه نفس بند نباشد/ بعد دست ببر در جیب/ دست ببر در گلدان/ دست ببر در شهر/ و دست ببر در باران/ * /سیگاری روشن کن/ و فکر کن به گرههایی که با دست باز میشوند/ نه دهان مردی/ که سالهاست ساکت است... ".
(برشی از شعر، ص 23)
در این کتاب البته رگههایی و چند نمونه از نوشتار حسی صرف و شعرواره هم دیده میشود که اتفاقن گواهی است بر عبور خوب و اساسی معماریان از حسینویسی و شعرواره به "شــعـــر جــدی"؛ اتفاق نیکی که البته بیشتر همنسلان او نتوانستند به چنین اتفاق نیکی برسند و همچنان در سادهنویسی و حسینویسی صرف ماندهاند!... شعری مثل این: " یک پنجره/ به طرزی رویایی/ رو به تخت تو باز میشود/ وقتی که صبح چشمهایت را میمالی/ و با موهایی ژولیدهتر از افکار/ به آینه زل میزنی/ * / اینجای شعر/ عمیقتر از یک فاجعه است/ وگرنه از خواب تو تا من/ یک پنجره بیشتر نیست... ". (برشی از شعر، ص 63)
**
مجموعهشعر "کالیو" دربردارنده برخی شعرهایی است که نوید شاعری خوب و آیندهدار را میدهد؛ شاعری که در شعر به کشف و درک زندگی و سویههایش میپردازد و از امکانات زبانی و زبانورزی بهره میبرد تا بتواند شعری جدی و قابل تاویل و تفسیر ارائه کند؛ شعری که قابلیت چندبار خوانده شدن و تاویلپذیری دائمی را داشته باشد نه مانند خیلی از دلنوشتهها و شعرنماهایی که این روزها چاپ میشود با یک بار خواند تمام شود و بمیرد!
گمان من این است شاعر کتاب کالیو، با حرکتی که به سمت ساحت و سویه "شعر جدی" ایران داشته، اگر پشتکار و حرفهای گری پیشه کند، میتواند در آینده نزدیک یکی از نامداران و رویتپذیرهای شعر امروز باشد...
این کتاب در تیراژ هزار نسخه در سال 1396 توسط نشر مایا منتشر و روانه بازار کتاب شده است.