«جامعهشناسی ادبیات عنوانی است که جریانها و عرصههای پژوهش بسیار متنوعی را دربرمیگیرد.» (پوینده، به نقل از گلدمن، 1392: 50) این رویکرد به بررسی محتوای آثار ادبی و رابطه آن با اجتماعی میپردازد که آثار در آن خلق شدهاند.
لوسین گلدمن از برجستهترین نظریهپردازان حوزه جامعهشناسی ادبیات، اثر ادبی را مانند آینهای میداند که جامعه در آن بازتاب مییابد. درواقع اثر ادبی همان قدر پدیدهای اجتماعی است که آفرینشی فردی. (گلدمن، 1371: 66) طبق گفته گلدمنمیتوان گفت اثر ادبی مانند رمان هر اندازه هم جنبه فردیتش بارز باشد، باز هم با اجتماع ارتباط دارد و فرد به هیچ روی از جامعهاش جدا نیست. رمان نیز رسانهای است که به بازنمایی ارتباط فرد با اجتماع میپردازد. میشل زرافا رمان را به منزله نهادی اجتماعی با ماهیت اجتماعی در نظر دارد که حتی بیش از شعر به بیان مفاهیم ملیت و رستاخیز ملی در مستعمرات میپردازد. (زرافا، 1386: 24) ضمن اینکه هیچ هنری همانند رمان این گونه مستقیم از پدیدههای اجتماعی مایه نمیگیرد و رمان عمدتاً به لحظات خاص تاریخ جامعه وابسته است. (همان: 9)
جامعهشناسی ادبیات با ایجاد ارتباط بین ادبیات و اجتماع، در کنار کوشش در جهت شناخت و توصیف روابط جامعه و اثر ادبی به توصیف و تبیین نحوه بازتاب جامعه و واقعیتهای آن در اثر ادبی میپردازد. (دیچز، 1370: 52) برخی معتقدند شخصیت معلول محیط اجتماعی است و شخصیت هنرمند در اثر او نیز بازتاب مییابد و میانجی واقعیت و اثر هنری است. (آریانپور؛ 1354: 175) مادام دواستال، متفکر فرانسوی در کتاب ادبیات از منظر پیوندهایش با نهادهای اجتماعی از تأثیر متقابل این به عنوان یک نهاد اجتماعی با ادبیات سخن میگوید. (ولک، 1373، ج 1، 260-259) پس از مادام دواستال، ایپولیت تن به این حوزه میپردازد. او را بنیانگذار جامعهشناسی ادبیات میدانند. (همان: ج 4: 47) تن در قرن نوزدهم سه مفهوم نژاد، محیط و زمان را وارد جامعهشناسی ادبیات کرد و کوشید تا از نظرگاه عوامل زیستی، فرهنگی و تاریخی آثار ادبی را تحلیل کند. او نقش این عوامل را در فرآیند آفرینش اثر ادبی انکارناپذیر میداند. از منظر او نژاد،
تجلی روحیات قومی و فضایل نژادی یک ملت است، محیط نیز موقعیت جغرافیایی است که در شیوه نگرش نویسندگان مؤثر است و زمانه هم همان روح زمانه است که با گرایش ما و سلایق مخاطبان پیوستگی دارد. (عسگری، 1388: 58) در آغاز قرن بیستم تفکرات نوینی زیر سایه عقاید کارل مارکس شکل گرفت که در گسترش علم جامعهشناسی ادبیات نیز تأثیر نهاد. در نظریه مارکسیستی ادبیات به عنوان یک نماد روبنایی تحت تأثیر ساختار اقتصادی جامعه مشخص میشد. مارکس معتقد است زیربنای اقتصادی، نهادهای روبنایی مثل سیاست، حکومت، قانون، مذهب، هنر و ادبیات پایهریزی کند. (گوردن، 1370: 38)
پژوهشگر جامعهشناسی ادبیات با بررسی درونمایههای آثار ادبی به دنبال پیوند اثر ادبی و جامعه و تحولات سیاسی اجتماعی است. زیرا هدف او نشان دادن تجلی ساختارهای اجتماعی در آثار ادبی است. (لوونتال، 1386: 60-59) گلدمن میگوید تشریح جامعهشناختی یکی از مهمترین عناصر تحلیلی اثر هنری است و از آنجا که نگرش دیالکتیکی به درک بهتر مجموعه فرآیندهای تاریخی و اجتماعی هر عصری مدد میرساند پس میتوان با کمک آن به روشن ساختن پیوندهای فرآیندها و آثار هنری تأثیر گرفته از آنها مبادرت ورزید. (گلدمن، 1381: 269) از نظر لوکاچ نیز اثر ادبی بازتاب واقعیات اجتماع است. بنابراین از طریق بررسی درونمایه و محتوای آثار ادبی، هم میتوان نگرش نویسنده را دریافت و هم واقعیتهای اجتماعی موجود در اثر را درک کرد. (راودراد، 1382: 73)
دستاورد لوکاچ در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی این است که ساختارهای ادبی را به ساختارهای اجتماعی پیوند میدهد. (پوینده، 1392: 53) جامعهشناسی ادبیات و نظریههای موجود در آن به ارتباط بین جامعه و رمان و تأثیر بینش اجتماعی صاحبان اثر بر شکل و درونمایه آثار ادبی میپردازد و ساختارهای ذهنی و به خصوص ساختارهای ادبی را به ساختارهای اجتماعی پیوند میزند. (پوینده، 1378: 100) به عقیده لوکاچ بین صورت ادبی رمان و پیوند روزانه انسان با اشیا و دیگر انسانها نوعی همخوانی وجود دارد. (ایوتادیه، به
نقل از پوینده، 1392: 95) البته برداشت گلدمن با استادش لوکاچ متفاوت است. او بر این باور است که هنرمند از واقعیت رونوشت برنمیدارد بلکه به خلق موجودات زنده و دنیایی میپردازد که ساختاری مشخص دارد. (همان: 93)
گلدمن در یکی از نظریات مهمش فاعل آفرینشهای هنری و فرهنگی را یک فرد نمیداند بلکه از نظر او جهانبینی یک جمع، فاعل این آفرینشهاست که توسط یک فرد با انسجام و شکل هنری ارائه میشود. به عقیده او نویسنده نماینده طبقه اجتماعی است که خود به آن تعلق دارد. (رک: گلدمن، لوسین، جامعه شناسی ادبیات، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: هوش و ابتکار، 1371: 322-321) لوکاچ با بهرهگیری از نظریه شیءوارگی و تقویت آن، اندیشهای کانونی را در این باره ارائه میدهد: «عاملیت شکل کالایی، ویژگی ممیز جامعه مدرن.» (پوینده، به نقل از لابیکا، 1392، 267) مفهوم شیءوارگی توصیفکننده برخی ویژگیهای نوعی و عام جامعه سرمایهداری، بوروکراسی، جانشینی مناسبات بیگانه شده و... در زندگی اجتماعی است. در چنین جامعهای کالا به منزله بت است که انسان برای کسب آن باید پول درآورد و به همین ترتیب خود انسان هم در چنین وضعیتی به مانند یک کالا مبادله میشود. (رک به جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: تجربه، 1378، ص 41)
لوکاچ قهرمان رمان را پروبلماتیک میداند و رمان را سرگذشت جستجوی تباه ارزشهای راستین در جهانی که خود نیز به نوعی دیگر تباه است و با گسست رفع نشدنی قهرمان و جهان مشخص میشود. رمان که بین تراژدی و حماسه واقع است، ماهیتی دیالکتیکی دارد. چون از یک طرف وحدت بنیادین قهرمان و جهان را که لازمه همه صورتهای حماسی است دربرمیگیرد و از طرف دیگر گسست رفعنشدنی آنها را. (گلدمن، 1371: 21-20)
جان کلام نظریات لوکاچ در جامعهشناسی ادبی اهمیت محتوا در برابر شکل اثر است. از نظر او محتوای آثار ادبی تحت تأثیر ساخت اجتماعی جامعه است و این محتوا سبک آثار را نیز مشخص میکند. در این میان جهانبینی نویسنده نیز نکته مهمی است. پس از لوکاچ، گلدمن علم جامعهشناسی ادبیات را بسط داد و روشمند کرد. از نظر او اثر ادبی انعکاس نگرشها و جهانبینی طبقات و گروههای اجتماعی است چون پدیدآورندگان واقعی آثار فرهنگی گروههای اجتماعیاند نه افراد. (همان: 69 و 15) گلدمن رابطه بین شکل و محتوا را
رابطهای دیالکتیکی میداند. درواقع بحث اصلی او رابطه ساختاری بین اثر ادبی و جهانبینی و نگرش طبقات اجتماعی است.
به طور کلی هدف جامعهشناسی ادبیات این است که زمینههای اجتماعی موجود در آثار تحلیل و تبیین کند و چگونگی بازتاب آنها در آثار بسنجد. رمان به طور کلی از آثار ادبی است که به خوبی جامعه روزگار خود را به تصویر میکشد و به نوعی بازتاب واقعیت اجتماعی موجود است. از دیدگاه لوکاچ رمان «نوع غالب و حاکم در هنر مدرن بورژوایی» است. البته او به برتری ادبیات رئالیستی اعتقاد دارد و به نظرش این ادبیات صریحترین شیوه اشخاص، زندگی مستقل انسانها و روابط آنها با یکدیگر است (لوکاچ، 1380: 14) لوکاچ تاریخ را اساس کار رماننویس میداند زیرا جز از طریق آن نمیتوان نظم اسطورهای و حماسی رمان را درک کرد. تاریخ به عقیده او نشانه قدر و کمال انسانی است.
لوکاچ در نظریات خود مفهومی به نام «جهاننگری» دارد. جهاننگری از نظر او تفاوت موقعیت و شرایط اجتماعی و محیط تاریخی در رمان است. او قهرمان را تحت تأثیر موقعیت اجتماعی و شرایط تاریخی روزگار خویش میداند؛ انسانی در جستجوی تامیت و کلیت جهان و هویت فردی خود. از دیدگاه او رمان محصول جامعه خود است و بسته به شرایط و موقعیت خاص صورت مییابد. لوکاچ رمان جامعه سرمایهداری را با رمان جامعه کارگری متفاوت میداند. به عقیده او رمان در اصل در سراسر نخستین بخش تاریخ خود، نوعی زندگینامه و وقایعنامه اجتماعی است. این وقایعنامه اجتماعی کم و بیش جامعه روزگار خود را بازتاب میدهد. (گلدمن، 1371: 27)
ساختگرایی تکوینی
روش گلدمن در تحلیلهای جامعهشناختی رمان، ساختگرایی تکوینی نام دارد. او در این روش نگرشی دیالکتیکی دارد و هدف آن را ایجاد وحدت و انسجام بین صورت و محتوا قلمداد میکند، از نظر او فرم و محتوا از هم جدا نیستند اما اثر صرفاً با محتوا ارزش پیدا نمیکند. لفظ ساختگرایی نشان میدهد که گلدمن در مطالعه مقولههای فرهنگی با فرم و محتوای ظاهری سروکار ندارد بلکه آنچه او را درگیر میکند، ساختهای ذهنی است. یعنی ساختار مقولههایی که جهانبینی را ارائه میدهد، مهمتر از محتوای جهانبینی است. به این ترتیب نویسندگان با نگرشهای گوناگون میتوانند متعلق به ساختار جمعی ذهنی واحدی باشند. (علایی، 1380: 26)
گلدمن در روش ساختگرایی تکوینی سعی در مشخص کردن رابطه ساخت درونی اثر با ساخت فکری (جهانبینی) و طبقه
نویسنده ندارد. «ساختگرایی تکوینی گلدمن مسلماً یک ایدئولوژی، یک جهانبینی را دربردارد که بیتردید جهانبینی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی است اما بیش از هر چیز راهنمای روششناختی اثر است.» (پاسکاری، 1376: 55)
خطوطی که برخی برای ساختگرایی تکوینی رسم میکنند شامل موارد زیر است:
1- واقعههای انسانی همواره خالق ساختهای رهنما هستند
2- خالقان راستین فرآوردههای فرهنگی گروههای اجتماعیاند نه نفسهای منفرد
3- در جامعه تولیدکننده برای بازار، کالبد رمانی بیواسطهتر از باقی کالبدهای ادبی بر ساختهای اقتصادی و ساختهای داد و ستد و تولید برای بازار استوار است
4- رمان سرگذشت جستجویی تباه در جهانی تباه است
5- در جامعه تولیدکننده برای بازار، ارزشهای کاربردی اهمیت خود را از دست میدهند و بدل به ارزشهای ضمنی میشوند؛ درست مثل ارزشهای اصیل در جهان داستان
6- هر رمان مجموعهای از ساختهای همآیند است که ویژگی یگانه دارد. 7- شیوه زیباییشناختی اثر ادبی به غنا و ساخت زبانی آن وابسته است. 8- این روش باید در آن واحد فراگیرنده و بیانگر باشد. فراگیرندگی یعنی بیان پیوندهای اساسی که با شدن خود ساخت را به وجود میآورند. بیانگری نیز به معنی درک ساختهای گستردهتر که نشانگر به وجود آمدن زیرساختها هستند. (مصباحیپور: 34 – 33)
مضامین اصلی سازنده روش ساختگرایی تکوینی عبارتند از مفاهیم فلسفی لوکاچ که از کانت، هگل و مارکس گرفته شده است؛ مفاهیمی چون پدیده شیءوارگی، آگاهی ممکن، امکان عینی و ساخت رهنمای ناپایدار. (همان: 34) علاوه بر اینها گلدمن بر نظریه فتیشیسم (شیءباوری) هم پای میفشارد. مصباحیپور البته عقیده دارد که در خود شیءباوری نیز تضادی ژرف وجود دارد. (همان)
علاوه بر لوکاچ و گلدمن، میخائیل باختین نیز نظریهپرداز جامعهشناسی ادبیات است. او در تکمیل نظریات گلدمن درباره رجوع به فرهنگ مردمی و تجسم جهاننگریهای گوناگون در دو اثر خود، فرانسوا رابله و فرهنگ مردمی در سدههای میانه و رنسانس و بوطیقای داستایوفسکی به بیان
جنبههای جامعهشناسانه میپردازد. او سومین بنیانگذار جامعهشناسی ادبیات بعد از لوکاچ و گلدمن است. (تأدیه، 1377: 113) از اهم نظرات باختین میتوان به «منطق مکالمه» و «ساختار چند آوایی رمان» اشاره کرد. از نگاه او زبان رمان نظامی از زبانهاست که در مکالمه به طور متقابل روشن میشوند. یافتن منبع کمیک فرهنگ مردمی همیشه ماندگار در اثر و دیدن متداولترین آواها در رمان، دو چشمانداز به هم پیوسته و زایندهاند. (همان: 115)
نظریه بازتاب واقعیت
نظریه بازتاب واقعیت از جمله نظریات مهم حوزه نقد جامعهشناختی رمان است که جورج لوکاچ از منتقد و نظریهپردازان آن بهشمار میرود. البته قبل از او نظریهپردازان مارکسیستی به طرح این مساله پرداخته بودند. هرچند در نظریات آنان بازتاب جزء به جزء از واقعیت مورد بحث بوده است. در آثار لوکاچ، واژه «بازتاب» به معنای آفرینش موقعیت و شخصیت نوعی است (که اساس سبک رئالیستی به شمار میرود) نه به معنای بازنمود عکسوارانه واقعیت. (زیما، 1377، 143) لوکاچ صرفاً در پی بازآفرینی مکانیکی واقعیت نیست بلکه متن رئالیستی را متنی میداند که جامعه یا وضعیت اجتماعی را بهمثابه یک کلیت منسجم بر مبنای شخصیتها و اعمال نوعی به تصویر میکشد. (همان: 157)
بازتاب مستقیم واقعیات اجتماعی در رمان رویکردی است که در نقدهای جامعهشناسی رمان طرح میشود اما مساله مهم آن است که هر فردی به یک تیپ یا طبقه تعلق دارد. لوکاچ به مساله تیپ و طبقه در رمان اشاره میکند و عقیده دارد که هر فرد یک فردیت صرف ندارد و خود به خود نماینده یک طبقه است. درواقع در شخصیت و سرشت او ویژگیهای نمونهوار سرنوشت عام طبقه و در عین حال به شیوه صحیح عینی و مثل سرنوشت عینی او نمودار میشود. (لوکاچ، 1377: 371)
جامعهشناسی ادبیات بهدنبال تحلیل مولفهها و زمینههای اجتماعی آثار ادبی و نوع و میزان بازتاب مسائل اجتماعی در آنهاست. ضمن اینکه درصدد است تأثیر تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... را بر دیدگاه و ایدئولوژی نویسنده و نیز ساختار و محتوای اثر ادبی بررسد. به طور کلی جامعهشناسی ادبیات به شناخت موقعیت اثر و نیز صاحب اثر در جامعه و نیز انعکاس واقعیتها و تحولات موجود در جامعه همراه با درک ویژگیهای جمالشناختی مدد میرساند.■
فهرست منابع:
آرینپور، یحیی (1374). از صبا تا نیما. تهران: زوار.
پاسکادی، یون (1381). جامعه، فرهنگ و ادبیات: لوسین گلدمن، «ساخت گرایی تکوینی و لوسین گلدمن» ترجمه محمدجعفر پوینده، چ 3، تهران: چشمه پوینده، محمدجعفر (1378). تا دام آخر: گزیده گفتوگوها و مقالهها. تهران: چشمه.
پوینده، محمدجعفر (1392). درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات. ترجمه و گزیده، چ 3، تهران: نقش جهان.
تأدیه، ژان ایو (1377). «جامعه شناسی ادبیات و بنیانگذاران آن»، درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران، نقش جهان.
دیچز، دیوید (۱۳۷۰). شیوههای نقد ادبی. ترجمه محمدتقی صدقیانی و غلامحسین یوسفی، چ ۳، تهران: علمی.
راودراد، اعظم (1382). نظریههای جامعهشناسی هنر و ادبیات. چ اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
زرافا، میشل (1386). جامعه شناسی ادبیات داستانی. ترجمه نسرین پروینی، تهران: سخن.
عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۸8). نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی. چ ۲، تهران: فرزان روز
علایی، مشیت (1380). «نقد ادبی وجامعهشناسی»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه،، سال 4، ش 11 و 11.
گلدمن، لوسین (1371). جامعه شناسی ادبیات، دفاع از جامعه شناسی رمان. ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: هوش و ابتکار.
گلدمن، لوسین (1381). پیوند آفرینش ادبی با زندگی اجتماعی»، جامعه، فرهنگ و ادبیات: لوسین گلدمن محمدجعفر پوینده، چ سوم، تهران، نشر چشمه
گوردن، والتر. کی (۱۳۷۰). «درآمدی بر نقد ادبی از دیدگاه جامعه شناسی»، ترجمه جلال سخنور، ادبستان، سال ۴، ش ۱۱ و ۱۰. صص 39-37.
لوکاچ (1380). جامعهشناسی رمان. ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران، نشر چشمه.
لوونتال، لئو، (۱۳۸۳). رویکرد انتقادی در جامعه شناسی ادبیات. ترجمه محمد رضا شادور، تهران: نی.
مصباحیپور ایرانیان، جمشید (1376). «جامعهشناسی ادبیات چیست؟»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 4 و 5، ص 18-16.
ولک، رنه و وارن، آوستن (1373). نظریه ادبیات. ترجمه ضیا موحد و پرویز مهاجر، تهران: علمی فرهنگی.
----------------------------------------------------------------------------------------
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک |
telegram.me/chookasosiation |
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک |
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html |
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک |
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html |
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک |
www.chouk.ir/download-mahnameh.html |
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک |
www.chouk.ir/ava-va-nama.html |
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک |
www.khanehdastan.ir |
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك |
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html |
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان |
www.chouk.ir/honarmandan.html |
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک |
instagram.com/kanonefarhangiechook |
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر |
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html |