آشنایی با برندگان جایزه نوبل ادبیات «هرمان کارل هسه» «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

gita bakhtiariiدر 2 ژوئیه 1877 در کالو در جنگل سیاه متولد شدم. پدرم، یک آلمانی بالتیک، از استونی؛ مادرم دختر شوابئی 1 و سوئیس فرانسوی بود. پدرِ پدرم دکتر بود، پدر مادرم یک مسیحی و متخصص دندانپزشکی. پدرم نیز برای مدت کوتاهی یک مبلغ مسیحی در هند بوده که چندین سال قبل‌تر از پدرم- مادرم در آنجا به عنوان یک مبلغ مسیحی مشغول به انجام وظیفه بوده است.

خانواده من از ملیت‌های مختلف تشکیل شده است، بخاطر پدرم که متعلق به اقلیت آلمانی در منطقه بلاروس تحت حکومت روسیه بود، هنگام تولد هم شهروند آلمانی بودم و هم شهروند روسی، اما بعدها تابعیت سوییسی را برای خودم انتخاب کردم.

من هرمان کارل هسه شاعر، رمان نویس و نقاش آلمانی - سوئیسی هستم. که معروفترین آثار شناخته شده‌ام شامل Demian، Steppenwolf، Siddhartha و The Glass Bead Game است که هرکدام از شخصیتهای داستانیم در جستجوی اصالت، خودآگاهی و معنویت است. من هرمان کارل هسه جوایز زیادی از جمله: جایزه بنیاد شیلر، جایزه گوته، جایزه ادبیات ویلهلم، جایزه صلح تجارت کتاب آلمان... و جایزه نوبل ادبیات را در سال 1946 دریافت کردم.

هرمان هسه چند سالی از دوران کودکیش را در بازل 2 گذراند و در سال 1873 به کالو برگشت. بیشتر سال‌های تحصیلیش را در مدارس شبانه روزی در وورتمبرگ و مدرسه دینی مسیحیان گذراند آن هم با مشکلاتی برای فراگیری آموزش‌های فرقه پیتستیک که هدفش تسخیر و شکستن شخصیت فردی بود.

اولین آشنایی او با ادبیات کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدرش بود با تمایلات مذهبی 3Pietist. داستان‌های پدرش از استونی حس یکپارچه‌ای از دین در هرمان جوان به وجود می‌آورد و از طریق پدر و مادرش که مبلغان مذهبی در هندوستان بودند، به جهان‌بینی و تفکرات فلسفی هند دست می‌یافت، اما با وجود نفوذی که او از فلسفه‌های هند و هندوستان می‌گرفت و عقاید و باورهای دینی پدر و مادرش؛ درباره والدین خود معتقد بود که "مسیحیت آنها، چیزی نیست جز موعظه، که قدرتمندترین قدرتهایی است که شکلی انحراف دارد."

هسه کودکی حساس با ذهنی شگفت‌آور بود. آنگونه که مادرش در نامه‌ای به پدر هسه نوشت: "... یک قدرت باور نکردنی، یک ذهن واقعاً شگفت‌آور، یک مبارزه داخلی در برابر خلق و خوی استبدادی خود، آشفتگی پرشور... خدا خواسته این روح تبدیل به چیزی شریف و با شکوه شود، اما من چنین فکر نمی‌کنم؛ این جوان پرشور ممکن است رشد خود را نادرست یا ضعیف کند."

پدربزرگش، هرمان گاندرت، دکتر فلسفه و مسلط به زبان‌های مختلف، او را تشویق کرد که به طور گسترده به خواندن ادامه دهد و اجازه داد به کتابخانه‌اش دسترسی پیدا کند که با آثار ادبیات جهان پر شده بود؛ این همه باعث شد که هرمان احساس کند که «شهروند جهان» است. او گفته است که «زمینهٔ خانواده‌اش، اساس انزوا و مقاومت در برابر هر گونه ناسیونالیسم است که زندگیش را تعریف کرده.»

ورود برادر نانتی‌اش به یک گروه موسیقی، اولین نقش هسه برای تبدیل شدن به یک هنرمند را فراهم کرد. یک توانایی زودگذر در حالیکه بیش از 12 سال نداشت جرقه‌ای شد تا متوجه عشقش به شعر و شاعری شود و بخواهد شاعر شود، بخصوص که موسیقی و شعر در خانواده‌اش خیلی مهم بود (مادرش شعر می‌نوشت.)

 او که روحی حساس در مقابل نابرابری‌های جامعه داشت و همچنین در تضاد درونی با پدر و مادرش با خودش در جنگ بود، در سن پانزده‌سالگی بی‌توجه به بورس تحصیلی‌اش در رشته الهیات پروتستانیسیم از مدرسه کلیسائی ماول‌برون (جایی که صحنه و فضای قرون وسطایی داستان او نارسیس و گلدمون را فراهم آورد) از آن فرار کند. بعد از فرار دچار افسردگی حادی شد که والدینش او را تحت نظر جن‌گیر مدرنی قرار دادند که سرانجامش خودکشی او و نهایتاً رفتن به  آسایشگاه کودکان عقب‌افتاده ذهنی.

 پس از بهبودی در شهر کالو به کارآموزی در یک کارگاه ساعت‌سازی مخصوص برج‌های کلیسا، مشغول به کار شد، اما یکنواختی کار او را به سمت فعالیت‌های معنوی سوق داد، در شهر توبینگن به مدت سه سال در رشته کتابفروشی (۱۸۹۵ - ۱۸۹۸ میلادی) به کارآموزی پرداخت که دارای مجموعه تخصصی در الهیات، فنولوژی و حقوق بود. وظایف هسه شامل سازماندهی، بسته بندی و آرشیو کتاب‌ها بود. پس از پایان هر روز کاری، مابقی ساعاتش را با کتابها و نه دوستانش می‌گذراند. الهیات و بعدها گوته، لسینگ، شیلر، نیچه و اساطیر یونان را مطالعه کرد. ایده‌های فیلسوف "دوگانه ... تحریک اشتیاق و نظم" در بشر، نفوذی سنگین در بسیاری از رمان‌های او داشتند. نقاشی و باغبانی از دیگر سرگرمی‌هایش بود. در نقاشی‌هایش از دو سبک متفاوت واقع‌گرایانه و تخیلی بهره می‌برد.

در 1898، با افزایش درآمدش و استقلال مالی، اوقاتش را بر روی آثار رومانتیک آلمان از جملهآثار: کلمنس‌برنتانو، جوزف فریررفون ایکندورف، فریدریش هولدرلین، متمرکز کرد و در نامه‌ای به پدر و مادرش، اظهار داشت که "اخلاق هنرمندان با زیبایی شناسی جایگزین" شده است.

مجموعه ای به نام «یک ساعت بعد از نیمه شب» و «آهنگ‌های رمانیتک» را در سال 1898 منتشر کرد. هردو اثر یک شکست بودند، در دو سال تنها 54 مورد از 600 نسخه چاپی از «آهنگ‌های رمانتیک» فروخته شد و «یک ساعت بعد از نیمه شب» فقط یک چاپ و یک بار به فروش رسید. علاوه بر این، هسه "شوک بزرگی را متحمل شد" زیرا که مادرش معتقد بود "آهنگ‌های رمانتیک" بیش از حد «سکولار» و حتی "کمی گناهکار" هستند.

دوستی با افراد همسن خودش، سبب افزایش ارتباطاتش شد، اما در روابط با آنها که اکثراً دانشگاهی بودند کم‌کم به مشکل برخورد آنگونه که در موقعیت‌های اجتماعی در کنارشان احساس راحتی و خوشایند نداشت.

در 1900، به علت شرایط چشم، از خدمات اجباری ارتش معاف شد. با اینکه ناراحتی چشمش همراه با اختلالات عصبی و سردردهای مداوم زندگیش را تهدید می‌کردند، اما هرگز نوشتن و خواندن را ترک نکرد.

در 1901، برای نخستین بار به ایتالیا سفر کرد و در همان سال، کارش را تغییر و در یک عتیقه‌فروشی شروع به کار کرد.

 او که از حق امتیار چاپ اشعارش ناراضی بود با تغییر ناشر و چاپ اثری به نام «نوشته‌های پس از مرگ و اشعار هرمان لوشر» (Posthumous Writings and Poems of Hermann Lauscher) به موفقیت بیشتری دست پیدا کرد.

در 1902 مادرش پس از یک بیماری طولانی و دردناک فوت کرد. او نمی‌توانست در مراسم تشییع جنازه حضور پیدا کند و در نامه‌ای به پدرش نوشت: "من فکر می‌کنم که این برای هردوی ما بهتر است؛ برای ناراحتی که از عشق مادر دارم، من نباشم.»

با توجه به یادداشت‌های خوبی که برای «لوشر» دریافت کرد، ناشرش ساموئل فیشر علاقه‌مند به کارهایش شد.

رمان «پیتر کامنسیند» که اولین بار پیش انتشاری در سال 1903 داشت؛ به عنوان یک چاپ معمولی توسط فیشر در سال 1904 منتشر و در سراسر آلمان محبوب شد. آنگونه که هسه می‌توانست به عنوان یک نویسنده زندگی کند. رمان داستان مرد جوانی است که در جستجوی شناخت شخصیت خویش عصیان‌زده و گریزان از محیط زندگی، خود را به خطر می‌اندازد. (زیگموند فروید این اثر را به عنوان یکی از کتابهای مورد علاقه‌اش ستایش کرد.)

به رغم مخالفت پدرش در 1904 با ماریا برنولی، ازدواج کرد؛ دختر خانواده‌ای سرشناس از ریاضیدانان بازل، نه سال بزرگتر از هسه که آثار شومان و شوپن را زیبا می‌نواخت. هسه که در آن زمان هدفش زندگی روستایی، دور از شهرها و تمدن بود، در گین‌هوفن در کنار دریاچه کنستانس مستقر شد حاصل این پیوند سه فرزند بود، اما این ازدواج در ۱۹۱۲ به انتهایش رسید.

در 1906، خاطرات زندگی در مدرسه کلیسای «ماول‌برون»، دوران کارآموزی، طبیعت و محیط رؤیایی زادگاهش و سایه روشن‌های دوران کودکی خود و برادرش «هانس» را در رمان دومش «زیر چرخ» زنده کرد. او فضای رومانتیسم غالب بر ماجرا را به محکمه‌ای گزنده و ناخوشایند بر علیه نظام آموزشی که سعی در سرکوب استعدادها داشت، پیش برده. داستانی از تضاد بین آزادی‌های فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن، داستانی برگرفته از زندگی «خودش» که شخصیت اصلی داستان، همانند او دست به انتحار می‌زند، اما بعد از این اثر

 بیشتر بر داستان کوتاه و شعر متمرکز شد.

«گین‌هوفن» جایی بود که علاقه هسه به «بودیسم» دوباره جرقه زد. او که از سال 1895، اشاره به منابع بودایی در کار خود را متوقف کرده بود، در سال 1904، ایده‌های فلسفی و عرفانی آرتور شوپنهاور توجه‌اش را جلب و علاقه او را به هند تجدید کرد (اگر چه این اتفاق سالها قبل از انتشار سیذراتا (1922) بوده، اما این شاهکار باید از این تأثیرات جدید حاصل شده باشد.)

در نظر هسه زندگی یعنی تنهایی، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. همین باور در 1910 «گرترود» را پدید آورد که بخشی از سرگذشت خود اوست. داستانی از شناخت فلسفی او از «مسئله تنهایی». داستان «گرترود» اعترافات یک موسیقیدان است.

در 1911 برای الهام روحانی یا مذهبی یا دلایلی مستند برای آثارش، سفری طولانی به سریلانکا و اندونزی داشت از سوماترا، بورنئو و برمه بازدید کرد، اما این سفرها تأثیر بسیار قوی بیش از آنچه فکر می‌کرد در کار ادبیش داشت. پس از بازگشت، خانواده‌اش به برن (1912) نقل مکان کردند، اما تغییر محیط هم نتوانست مشکلات ازدواجش را حل کند. او مشکلات انسان‌ها و روابط بین آن‌ها و همچنین نقش هنرمند در جامعه را در رمان‌های گرترود (۱۹۱۰) و رُزالده (۱۹۱۴) را به شیوه هنرمندانه‌ای مطرح کرد.

بلافاصله پس از استقرار در سوئیس و شروع جنگ جهانی اول در ارتش امپراتوری ثبت نام کرد، در حالی که اکثر شاعران و نویسندگان کشورهای شرکت کننده در جنگ، خود را از جنگ و تبعات آن کنار کشیده بودند؛ او در مقاله‌ای به روشنفکرانی که حامی جنگ بودند حمله کرد تا به این جنون و نفرت نپیوندند. این مقاله نقطه عطف بزرگی در زندگیش بود، زیرا برای اولین بار خود را وسط یک درگیری جدی سیاسی قرار داد که توسط مطبوعات آلمانی، حتی از دوستان قدیمی پیامهای تهدیدآمیز دریافت می‌کرد.

مرگ پدرش در 8 مارس 1916، بیماری جدی پسرش مارتین و عود روانپریشی همسرش او را مجبور کرد که خدمات نظامی را ترک و به درمان و مراقبت بپردازد. در طی درمان با کارل یونگ آشنا شد. این آشنایی او را با بخش پنهان درونش روبرو کرد و او را به سمت آثار یونگ و زیگموند فروید کشاند تا با دنیایی آشنا شود که دریابد عصیان، انتحار و فرارهای  دیوانه‌وارش در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در واقع فرار از خویشتن و بازتاب دردها و رنج‌های درونی‌اش در دنیای بیرون بودند تا آنجا که نوشته‌هایش را بازتابی از «خویشتن» ش عنوان کرد و اذعان داشت "تمام این داستان‌ها مربوط به خودم بودند، بازتابی از رویاها و آروزهای پنهان از رنج تلخ راهی که در پیش گرفته بودم.»

در طی یک دوره سه هفته‌ای در سپتامبر و اکتبر 1917 رمان «دیمین» (دمیان) را نوشت که پس از قیام در سال 919 با نام مستعار «امیل سینکلر» منتشرش کرد (نامی که در آغاز نویسندگی به عنوان تخلص خود انتخاب کرده بود، اما در چاپ شانزدهم با نام خودش منتشر کرد.) «دمیان» یکی از پرآوازه‌ترین آثار اوست، داستانی مربوط به دوران نوجوانی خودش. اثری که نوید تولد دوبارهٔ هسه را می‌داد آنهم زمانی که او چهل و دو ساله بود و به عنوان معترض به سیاست‌های نظامی آلمان، در سوئیس می‌زیست. داستانی از کندوکاو درونی مردی جوان در یافتن هویت، ارزش‌های شخصی، افسانه‌ای از حدیث نفس انسانی، فرا دنیوی و کم و بیش اسطوره‌ای.

در همان سال، در نامه‌ای به رومن رولان نوشت: "تلاش برای اعمال عشق به مسائل سیاسی شکست خورده است." او نویسنده‌ای بود که طعم دو جنگ جهانی را چشیده بود و جز معدود روشنفکرانی بود که همراه با رومن رولان با جنگ مخالفت کرد. تنفرش از نازی و هیتلر آنقدر چهره علنی به خودش گرفت که از حملات مداوم و سیل نامه‌های تهدیدآمیز در معرض خطر بود. تلاش بسیاری علیه سرکوب هنر و ادبیات توسط هیتلر و ایدئولوژی نازی کرد، آنقدر که مورد قهر رژیم هیتلر قرار گرفت و به دلیل عدم حمایت از حکومت نازی از اواخر دهه 1930، انتشار آثارش در مجلات آلمانی متوقف و در نهایت ممنوع شدند. با ممنوع شدن و امتناع خوانندگان برای خرید آثارش و تجربه دوجنگ جهانی نه تنها از لحاظ مالی مورد فشار قرار گرفت بلکه چنان روحیه و منش او چنان متلاطم گردید که دچار افسردگی شد.

در 1919 به زندگی غیرنظامی بازگشت، ازدواج او با شدت گرفتن بیماری روانپریشی همسرش کاملاً پایان گرفت. خانه آنها در برن تقسیم شد، او «تنهائیش» را به خانه‌ای در یک مزرعه کوچک در Minusio برد، اما نتوانست برای مدتی طولانی در آنجا ساکن بماند به Sorengo رفت اما پس از مدتی به شهر Montagnola نقل مکان کرد و چهار اتاق کوچک را در یک

 ساختمان قلعه مانند اجاره و خود را سرگرم پروژه‌های ادبی و نقاشی کرد. داستان «تابستان گذشته لندن» را در سال 1920 منتشر کرد.

بعدها هسه، این جابجایی در محله‌های مختلف را به نام "کامل‌ترین، پربارترین، سخت‌ترین و پرشورترین زمان زندگیش عنوان کرد.»

در 1922، «سیذارتا»5 را به چاپ رساند که نشان از عشق به فرهنگ هند و فلسفه بودائیش بود که قبلاً در زندگیش توسعه یافته بود. سیذارتا در جستجوی حقیقت، به همراه دوستش گوویندا خانه را ترک می‌کند تا به سلوک برسد. و در مسیر شناخت، ریاضت‌ها می‌کشد اما... .

در سال 1958 در پاسخ به نامهٔ یکی از خوانندگان ایرانی‌اش می‌نویسد: [.. سعی من بر این بوده که کشف کنم آن چیست که بین تمام باورهای مذهبی و اشکال مختلف آن مشترک است، چیزی که بالاتر از (ورای) تفاوت ملیت‌ها قرار دارد و چیزی که می‌تواند قابل باور و مورد احترام برای همهٔ اقوام و افراد باشد.]

در 1923، آلمان را ترک کرد و شهروندی سوئیس را دریافت نمود. در 1924، با «روت ونگر» خواننده، دختر نویسنده سوئیسی «لیزا ونگر» و عمه مارت اوپنهایم ازدواج کرد. با این وجود این ازدواج هرگز ثبات نداشت.

در 1927 «گرگ بیابان» (Der Steppenwolf) را منتشر کرد که روح آسیب دیده مردم پس از جنگ را نشان می‌داد؛ او دراین داستان ظهور خوی حیوانی و گرگ صفت در مردم شهرنشین و متمدن را به تصویر کشید، «نارسیس و گلدمون» در 1930 (Narziss und Goldmund) و «سفر به شرق» Die Morgenlandfahrt)) در 1932 داستانی برای فلسفه «زندگی» که آن سفری است روحانی نه ارضی، مداوم و تولدی از نو.

در 1931، یک سال پس از انتشار نارسیس و گلدمون برای بار سوم ازدواج کرد.

در همان سال برنامه‌ریزی برای آخرین کار بزرگش را شروع کرد. «بازی مهره شیشه‌ای» ((Das Glasperlenspiel در 1943 در سوئیس چاپ شد. «بازی مهره‌های شیشه‌ای» (بازی تیله‌های شیشه‌ای) رمانی در دنیای قرن بیست و سوم میلادی که خواننده را به سرزمین کمال مطلوب «کاستالی» می‌کشاند؛ سرزمینی که مشتاقان عالم معنا، دور از غوغای جهان در آن سکونت دارند؛ کاستالی نمایشی از تلفیق فلسفه غرب با عرفان شرق، زیبایی با افسون، فرمول‌های دقیق علمی با ترنم موسیقی است. از نظر این نویسنده آلمانی-سوئیسی بشر در هیچ مرحله‌ای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایره‌ای جدید نفوذ کند، زیرا سرشت توقف را نمی‌شناسد.

او جایزه نوبل ادبیات را در سال 1946 به‌خاطر قدرت استعداد نویسندگی و شکوفایی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشه‌های انسان‌مداری و سبک عالیِ نگارش دریافت نمود و پس از دریافت آن بخشی از زندگیش در جریان پیوسته‌ای از نامه‌هایی اشغال شد که در نتیجه جایزه نوبل به دست آورده بود و برای نسل جدیدی از خوانندگان آلمانی، کار خود را مداوم بررسی می‌کرد.

او که طلوع عمرش در 2 ژوئیه 1877 شروع شده بود در 9 اوت 1962 در سن 85 سالگی عمرش به غروب نشست و در گورستان «جنتیلینو» در نزدیکی «مونتانیولا» سوئیس، به خاک سپرده شد.

تنها علاقه‌اش «نوشتن» نبود، او زمان زیادی را صرف علاقه دیگرش نقاشی آبرنگ می‌کرد.

در زمان حیاتش، نویسنده‌ای معتبر در جهان آلمانی زبان بود. اما شهرت جهانیش بعد از مرگش آمد.

نخستین رمان بزرگش، «پیتر کامنسیند» توسط آلمانی‌های جوان مشتاق پذیرفته شد آنهم در زمانی که خواستار شیوه زندگی متفاوت و طبیعی‌تر در زمان پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیکی بودند.

«دمیان» نفوذ قوی و پایدار در نسل بازگشت به خانه از جنگ جهانی اول داشت.

«بازی مهره‌های شیشه‌ای»‌، با دنیای فکری نظری و قدرت تفکر و بشریت، اشتیاق آلمانی‌ها را برای نظم جدید در میان هرج و مرج یک ملت شکست خورده پس از جنگ جهانی دوم روبرو کرد.

در دهه 1950، محبوبیتش شروع به فروپاشی کرد، زیرا منتقدان و روشنفکران ادبی توجه خود را به موضوعات دیگر جلب کرده بودند و در 1955، فروش کتابهایش به کمترین زمان رسید. با این حال، پس از مرگش در 1962، «نوشته‌های بعد از مرگ»، از جمله نامه‌ها و قطعات ناشناخته پیشین، به سطح جدیدی از درک و قدردانی از آثار او کمک کرد.

با گذشت زمان از مرگش، آثار او که برای خوانندگان آمریکایی تقریباً غیرقابل دسترس بود به طور ناگهانی پرفروشترین آثار در امریکا شدند. این محبوبیت را مرتبط با برخی از تم‌های محبوب جنبش ضد فرهنگ (یا هیپی) دهه 1960 عنوان کرده‌اند؛ بخصوص تلاش برای روشنگری در سیذارتا، سفر به شرق و نارسیس و گلدمون را به کسانی که با آرمان‌های ضد فرهنگی مجهز شده بودند ربط دادند یا توالی "سحر و جادو تئاتر" در «Steppenwolf» که به روانگردان‌های ناشی از دارو تفسیر کردند، (اگرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هسه داروهای روانگردان را مصرف کرده یا مصرف آنها را توصیه کرده باشد.)

بخش بزرگی از این رونق در ایالات متحده به نوشته‌های دو شخصیت با نفوذ «کالین ویلسون» و «تیموتی لری» بازمی‌گشت. رنسانس هسه به سایر نقاط جهان و حتی آلمان گسترش یافت؛ بیش از 800،000 نسخه در دنیای آلمانی‌ها از سال 1972 تا 1973 فروخته شد. در طول چند سال فقط آثار او به طور گسترده‌ای در اروپا خوانده و ترجمه می‌شد به ویژه بین خوانندگان جوان محبوب بود.

«سیذارتا» یکی از محبوب‌ترین رمان‌های غرب در هند است، زیرا برگرفته از ریشه‌های روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است. ترجمه مجدد آن در 1990 به زبان مالایایی منتشر شد، زبانی که پدربزرگش «هرمان گاندرت» عمر زیادی برایش گذاشت. در حال حاضر ترجمه‌هایی به زبان سانسکریت مالایی و هندی از ان به چاپ رسیده است.

هنری میلر دربارهٔ این کتاب می‌گوید: «سیذارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثرتر است.» در پی برقراری ارتباط آثار هسه با آلمان به واسطه تفسیر و تعبیر آثارش توسط آمریکایی‌ها، بسیاری از دیدگاهها و باورهای مذهبی و سنت‌گرایی بارز و مشخص در نوشته‌هایش، از دید خوانندگان مخفی ماند آنگونه که نویسنده اتریشی پتر هانکه در سال ۱۹۷۰ در باره این مجهور ماندن نظرات هسه گفته است:

«من کتاب‌های هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام، خواندم. این مرد نه تنها یک شخصیت برجسته رومانتیک، است، بلکه نویسنده‌ای عاقل و قابل اعتمادی نیز می‌باشد.»

هرمان هسه به عنوان پرخواننده‌ترین نویسندهٔ اروپایی در قرن بیستم معتقد بود که «برای همه انسانها راه‌های مختلفی برای رسیدن به خدا وجود داد» اعتقادی که در همه آثارش

 نمود فراوانی داشت. او درهمه آثارش از مبارزهٔ جاودانهٔ روح و زندگی، تصویری ملموس ارائه داده است و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایجاد تعادل بین این دو پدیده قلم‌زنی نموده.

تأثیر طبیعت کاملاً مشهود است؛ گرایش به رومانتیسم و طبیعت‌گرایی از نمودهای چشم‌گیر آثارش است (در رمان پیتر کامنسیند بارز است). شباهت جغرافیایی و طبیعت سوییس با زادگاهش در آلمان او را به نسبت به مرزهای سیاسی بی‌اعتقاد ساخت و به مخالفت با ناسیونالیسم آلمانی برانگیخت.

از هرمان هسه به عنوان یکی از پرطرفدارترین نویسندگان آلمانی زبان قرن بیستم یاد شده است. شخصیت‌های داستانیش، کسانی

 هستند که می‌خواهند وجود خود را به صورتی عمیق بشناسند و برای شناخت درون از هیچ تجربهٔ سخت و تلخ وحشت نمی‌کنند و نمی‌گذرند. این پیچیدگی شخصیت‌ها، همزادی روح، طبیعت و همچنین بدن در مقابل ذهن درک آثار او را سخت می‌کند.

جان لنون تئاتری "تئاتر سحر و جادو» در شیکاگو را براساس رمان، Steppenwolf Theatre هرمان هسه طراحی و تأسیس کرد. در سراسر آلمان، بسیاری از مدارس به نام او نامگذاری شده است. جایزه ادبی Hermann-Hesse-Literaturpreis در شهر کارلسروهه از سال 1957 به یاد او جوایزی به نویسندگان اهدا می‌کند، همچنین از 1990، جایزه کالو هرمان هسه هر دو سال به طور متناوب به یک مجله ادبی آلمانی زبان و مترجم کارهای هسه اهدا می‌شود. انجمن بین‌المللی‌هسه The Internationale HermannHesse-Gesellschaft در سال 2002 در تولد 125 سالگی او تأسیس و از سال 2017 جایزه بین المللی هرمان هسه را برعهده گرفت.

در اول جولای 1962 از طرف شهردار «مونتانیولا» عنوان شهروند افتخاری به وی اعطا شد. بنیاد «هرمان هسه» در سال 1997 به تأسیس موزه‌ای در محل خانهٔ وی در «مونتانیولا» واقع در کشور سوئیس اقدام نمود. این موزه در محل برج «کاموتزی» و در کنار خانهٔ کاموتزی تأسیس شده است، ساختمان زیبایی که هسه از سال 1919 تا 1931 در یکی از آپارتمان‌های آن روزگار می‌گذراند و از همان‌جا به تماشای منظرهٔ دریاچهٔ لوگانو (lake Lugano) می‌نشست

زیرنویس‌ها

1- یک منطقه فرهنگی، تاریخی و زبانی در جنوب غربی آلمان است

2- بازل یک شهر در رودخانه راین در شمال غربی سوئیس است که در نزدیکی مرزهای کشور با فرانسه و آلمان قرار دارد.

3-فرقه Pietist یک جنبش درون لوترانه است که تأکید آن بر آموزه کتاب مقدس با تأکید اصلاح شده بر تقوا و زندگی یک زندگی مسیحی قوی است. به پیروان آن تعمیدیون گفته می‌شود. یکی از اصلی‌ترین مدافعان جدایی دین از سیاست است.

4-سیذارتا در لغت به معنای «جوینده» است

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki

www.bartarinha.ir/fa/news/282611/

https://www.dw.com/fa-ir/آثار-هرمان-هسه-در-زبان

www.Hermann Hesse – Wikipedia

www.Hermann Hesse - Biographical - NobelPrize.org

www.Amazon.com: Hermann Hesse: Books, Biography

https://www.andishe.online/newpage8

------------------------------------------------------------------------------------------------

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک    
telegram.me/chookasosiation
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html 
دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html 
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir 
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان 
www.chouk.ir/honarmandan.html 
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آشنایی با برندگان جایزه نوبل ادبیات «هرمان کارل هسه» «گیتا بختیاری»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692