نشر: گوشه، شمارگان: 1000 جلد -تعداد صفحات: 104 صفحه - قیمت: 8000 تومان-
کتاب حاضر دارای شانزده داستان است به نامهای: چسب، میدان فرمانیه یک چارراه است، ماه و توپ گلف، رگال، مرحلهٔ بعدی، مستر جاز، Crtl+p، پاورقی نویس، دوندهٔ شمارهٔ هفت، آنی، این جا زمستان برف نمیبارد، هنگام تماشای گوریل لطفاً سکوت را رعایت فرمایید، سس ترش و شیرین، خداوندگار آب، گزینش، جای «تد» قبلاً کسی نمینشست.
نگاهی به متن:
در پروسهٔ نوشتن، ابتدا باید یک نویسنده وجود داشته باشد. نویسنده همان کسی است که بتواند با استفاده از امکانات و ابزار مناسب و با بهرهگیری از استعداد ذاتی یا اکتسابی خود، موضوعی را پرورش میدهد و با ایجاد جذابیت در متن، خواننده را به خوانش اثر خویش ترغیب مینماید. ابزارهایی مثل ادوات نوشتن، استعداد، هوش، انگیزه و ... به نویسنده کمک میکنند تا او دست به نوشتن و یا تولید یک اثر ادبی بزند، اما انگیزه، بخش مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
- گروهی از نویسندگان که بیش از همه در رده سنی جوانان نوقلم قرار دارند با بیان مشکلات و حوادث عشقی و عاطفی خود تلاش میکنند این مشکلات را به کل جامعه تعمیم دهند و آن را یک معضل عمومی و اپیدمی فراگیر معرفی نمایند. ایشان گاهی چنان عقب عقب به لبهٔ پرتگاه عشقهای آبکی فرو میافتند که همواره میبایست قهرمانان آنان توسط شوالیههایی با اسب سپید بر بال خوشبختی سوار شوند و جز این راه نجاتی نیست. این گروه، نه تنها در استدلال و منطق حاکم بر داستان دچار ضعف و رمانتیک فراواقعی قرار میگیرند، بلکه در گفت و گوهای قهرمانان این داستانها نیز چیزی جز جملاتی با اندیشههای سست و بیمنطق دیده نمیشود.
- برخی نویسندگان از تمامی ابزارها برخوردار نیستند، برای مثال اندیشه و ابزارهای لازم را در اختیار دارند، اما چنان دچار گسیختگی و یا تشتت در افکار و عقاید خویش هستند که در مرحلهٔ آخر، یعنی بیان آنها و جلب توجه و نظر خوانندگان، موفق نمیشوند. گروهی از ایشان به جای رفع معضل اصلی، در پارهای از موارد، خوانندگان خود را متهم به کم دانشی و بیهوشی میکنند و خود را نخبه میدانند.
- بخش دیگری از نویسندگان نیز برای ارائه آرمانها و یا ایدئولوژی خود دست به قلم میبرند. ایشان با تحقیق و موشکافی در معضلات جامعهای که در آن زندگی میکنند، در نوشتههای خود تلاش دارند جامعهای آرمانی را به خوانندگان نشان دهند. از طرف دیگر، آنان با سیاه نمایی و گاه بزرگنمایی بیش از حد مسائل روز، کوشش میکنند تلخی و مصائب زندگی را به صورت خواننده بکوبند تا وی را به سمت دگرگونی و انقلاب، راهنمایی نمایند.
- گروهی دیگر نیز، تنها دغدغهٔ مسائل اخلاقی را دارند و برای ایشان تفاوتی ندارد که جامعه زیر چکمهٔ دیکتاتورهاست و یا از آزادی بی حد و حصر بهره میبرد. آنها تنها به زوال اخلاقیات در جامعه تکیه دارند و در داستانهایشان تلاش میکنند که جامعه را به سمت حفظ شئونات اخلاقی (و یا مذهبی) هدایت نمایند.
اما چرا این مقدمهٔ طولانی آورده شد و هدف از گفتن و نوشتن نکات فوق چه بود؟
1- آنچه در کتاب «واجد شرایط مرگ» به خواننده عرضه میشود، جز ایجاد سردرگمی و احساس غبن در معامله چیز دیگری نیست. خواننده پس از پایان مجموعه درمییابد اگر به جای خواندن این کتاب، به حل جدول سودوکو میپرداخت و یا یک جدول ساده کلمات متقاطع را حل میکرد، بیشک اندوختهٔ بیشتری میتوانست کسب کند. این اتلاف وقت و انرژی، کسالتی را بر تن خواننده تحمیل میکند که شاید تا مدتها جرأت خریدن و یا خواندن یک کتاب جدید را پیدا نکند.
مشکل این گونه آثار، در ابتدا به عاملی برمیگردد که نویسنده را وادار به نوشتن کرده است. برای مثال نویسندهای که از سرِ درد مینویسد، مشکلات و کاستیهای جامعهٔ اطراف خویش را لمس کرده و با واگویهٔ آنها تلاش میکند جامعه را به سمت توجه بیشتر و نیز، حل چنین معضلاتی سوق دهد.
در هر حال، با هر انگیزهای که نویسنده به نوشتن میپردازد، به حرمت قلم و اندیشه، باید در پایان نوشته و کار ادبی خویش چیزی را به فراخور زمان تلف شده در اختیار خواننده قرار دهد که بتواند جبران آن بخش از اوقات تضییع شدهٔ وی باشد. متاسفانه در کتاب حاضر، خبری از این مبادله و تجارت نیست و خواننده پس از بستن کتاب درمییابد که در این معامله به شدت مغبون و متضرر شده است.
2- مشکل دیگر این گونه آثار به نوع روایت آن برمیگردد. در متن موجود، بیش از هر چیز دیگری با روایت شفاهی و گفتمان شخصیتی رو به رو هستیم که در آن خبری از کنش و واکنشهای تأثیر گذار نیست. در برخی دیگر، تنها در قالب مونولوگهای طولانی شاهد روایتی هستیم که نمیتواند ما را به همراهی با خود ترغیب و تشویق کند.
این شیوهٔ روایتی از شدت تکرار و استفادهٔ بی مورد، دیگر دلنشین نیست و از آنجا که به صورت راحتترین شکل نوشتار و شیوهٔ روایتی است از طرف اکثریت نوقلمها به کار گرفته میشود چرا که فرزندان جامعه کنونی به دلیل نبود ارتباطات کلامی و رفت و آمدها و برخوردهای لازم با جامعهٔ انسانی گرفتار نوعی تنهایی و مونولوگهای طولانی شدهاند.
همین تکگویی، چنانچه با لحن و نیشِ طنزگونه به مسائل جامعه نگاه کند، میتواند از سایر نوشتههای مشابه فاصله بگیرد. گاهی یک داستان با مونولوگِ طولانیاش میتواند یک اتفاق تازه در ادبیات خواب آلودهٔ ما بزند، اما در این کتاب، همچنان جای یک اتفاق جدی برای ادامهٔ مطلب خالی است.
3- در پایانِ هر داستان محل جغرافیایی و زمان نوشتن آن ذکر شده است. (گرچه لازم است متذکر شویم که تقدم و تأخر داستانها بر اساس زمان نوشتن آنها نیست و چیدمان مطالب لیست شده، دچار به هم ریختگی زمانی است). همین جغرافیا و مکان نوشتن داستان، به ما یادآور میشود که نویسندهٔ این متون، یا مهاجر و ساکن آن سوی آب است و یا برای تغییر ذائقه و آب و هوا سری به ینگه دنیا زده است.
دور شدن از زادگاه و محل تولد، میتواند معلول علتهای خاص باشد که بیش از هر چیز یک مساله شخصی است و به کسی ربط ندارد، اما این امر در مورد نویسندگان توفیر دارد. گاهی یک نویسنده از سر اجبار، به جلای وطن رو میآورد که میتواند به دلیل مخالفت با رژیم حاکم باشد و یا اینکه نویسنده مورد نظر گمان میکند فضای سیاسی، اجتماعی و یا مذهبی وطنش مناسب ارائه اثر او نیست. همین دوری از وطن، میتواند موجب استحاله و از دست رفتن هویت نویسنده و فراموش کردن مسائل و مصائب و مشکلات جامعهای شود که در آن رشد و نمو کرده و اینک به دلایل شخصی از آن گریخته است.
در آنچه که آرش دبستانی به عنوان داستان خود آورده
است خبری از دغدغههای محسوس برای خوانندهٔ این سوی آب نیست. گویی او از زمان و مکانی میگوید که برای منِ خواننده در این سوی آبها قابل درک و فهم نیست. من در موطنِ خود هنوز رنج نان و آب دارم. هنوز هم گمان میکنم در لابه لای زندگیام، جای بسیاری از آزادیهای فردی خالی است. هنوز هم به راحتی به دیگران (از قوم وخویش گرفته تا دولتمردان) اعتماد میکنم و از همان روزنه نیز آسیب میبینم، ولی باز هم دوست دارم به دیگران اعتماد داشته باشم.
اینجا کسی مثل ینگه دنیا تاریخ جعلی نمیسازد، بلکه گواه ماندگاری ما، هزاران سال فرهنگ و تاریخی است که در برابر ناملایمات و تاخت و تاز ناکسان هنوز پا برجا مانده است. دغدغههای منِ شرقی با دغدغهٔ انسانِ غربی متفاوت است همان گونه که هنوز در سفرههای غذای ما، ابتدا نان و نمک آورده میشود و جایی برای تنگ شراب نیست. اما نکاتی که اینجا به رشتهٔ تحریر درآمد، نفی دغدغههای انسانی نیست. نگاهی به نوشتههای آناگاوالدا به خوبی نشان میدهد که دلمشغولی و بنبستی که یک زن فرنگی به آن دچار است، میتواند در یک زن ایرانی نیز مصداق داشته باشد. زن ایرانی با خواندن رمان و یا داستان کوتاهی از وی میتواند با دغدغههای ذهنی و اجتماعی یک زن فرانسوی آشنا شود، بدون آنکه وجوه مشترک فرهنگی داشته باشند.
4- گاهی نگاه آرش دبستانی به سوژهها و مشکلات، نوآورانه است و تلاش دارد به کشف و شهودی تازه از لابه لای انبوه تاریک و درهم تصویرها و تصوراتِ کلیشه شده برسد ولی این نگاه، به بلوغ نمیرسد. نگاه کنید به داستانهای چسب، توپ و ماه گلف، هنگام تماشای گوریل لطفاً سکوت را رعایت فرمایید و...
نوآوری و خلاقیت ذهنی اگر همراه با جسارت، پختگی و بلوغ فکری باشد، میتواند تأثیرگذار و موجب تغییر دیدگاه خواننده شود. در عین حال، عدم انسجام در به کارگیری کلمات و ناپختگی بیان، به راحتی میتواند مخاطب را از نوشتهٔ مورد نظر دور سازد. این دوری و فاصله گرفتن تا حدی خطرناک است که میتواند یک نویسنده را از مخاطب حال و آینده دور کند و چنانچه میدانیم حیات و بقای هر نوشته به خواننده و مخاطب آن است. بیشک، هر نویسندهای مینویسد تا خوانده و دیده شود و اگر دچار ریزش خواننده و دور ساختن مخاطب از خود شود در پیلۀ تنهایی خویش خواهد ماند و هرگز طعم پروانه شدن را نخواهد چشید. ■