دو مأمور تفنگ به دست (محمدولی وکیل باشی و بلوچ) از میان جنگلی توفان زده و بارانی گیله مرد را برای محاکمه به شهر فومن میبرند. داستان در حرکت به وقوع میپیوندد و نویسنده (بزرگ علوی) فرصت مییابد شخصیتهای داستان را معرفی کند و رابطهٔ پدید آمده بین آنها را شکل دهد.
بزرگ علوی از طریق حرفهای وکیل باشی و بازگشتهای ذهنی گیله مرد به گذشته، حال و هوای اجتماعیِ یک دوره (جنبش دهقانان علیه اربابها) و انگیزهٔ یاغی شدنِ گیله مرد را به نمایش در میآورد. به واقع، سفر عینیِ سه همراهِ ناگزیر با سفر ذهنیِ گیله مرد و مرد بلوچ کامل میشود و هویت آنها را شکل میدهد.
بزرگ علوی از آشفتگیِ طبیعت بهره میجوید تا راهی به آشوب ذهنیِ گیله مرد بگشاید. آغاز داستان با ترسیم آشفتگی طبیعت، تلاطم روحی شخصیتها و اوضاع و احوال اجتماعی آن عصر را نشان میدهد.
«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر میکشید میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گل آلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آب از هر طرف جاری بود» (از متن داستان).
نیروی غریب این داستان را میتوان در شور رمانتیکی دانست که از بهم آمیختگیِ طبیعت و وضعیت روحی آدمها ناشی میشود. جنگل توفان زده هم مکان رویدادهاست و هم زمینه ذهنی کنشهای گیله مرد را میسازد و مکمل شخصیت اوست (استفاده نویسنده از طبیعت برای پیشبرد مقاصد خود).
شیون زنی که از عمق جنگل به گوش میرسد، مایهٔ تکرار شنوندهای است که «چون یک موسیقیِ زیرزمینی.... صحنهها را قطع میکند یا به هم پیوند میدهد.» (محمد علی سپانلو، باز آفرینی واقعیت، نشر نگاه، صفحه 60)؛ صدایی است که گیله مرد را به اقدام برای فرار و انتقام گیری بر میانگیزد.
مأمور اولی، محمدولی وکیل باشی، به ظاهر شجاع اما در واقع ظالم. دیدگاه دولت دربارهٔ دهقانان را او بیان میکند. گیله
مرد را ماجراجو، بیگانه پرست و بی دین میخواند و با حرفهای نیشدار خود او را میآزارد. اما گیله مرد فقط در این فکر است که چگونه بگریزد. مأمور دومی، مرد بلوچ، برخلاف مأمور اولی، مزدور خان بوده و ناراضی از زندگی در شمال، میخواهد پولی به دست آورد و به بلوچستان بگریزد. داستان در حرکت به وقوع میپیوندد و در حین حرکت و صحبتها بین شخصیتها، داستان گسترش مییابد. داستان نه با توصیفهای خسته کننده، بلکه با حرکت و گفت و گو ادامه میباید.
بزرگ علوی، با تاکید بر نوع رابطهای که بین سه مرد پدید میآید، تعلیق مناسب داستان را پدید میآورد و مدام بر هول و ولای خواننده برای دانستن ادامهٔ ماجرا میافزاید. مرد بلوچ، در غیاب وکیل باشی، با جلب اعتماد گیله مرد، آن دو را درگیر بازی پیچیدهای میکند. مرد بلوچ در فکر جمع کردن پولی است تا به بلوچستان باز گردد. ضمن جستجوی خانهٔ گیله مرد هفت تیر او را مییابد. او همچنین میداند که گیله مرد پنجاه تومان پول هم همراه دارد. در قهوه خانهٔ بین راه مرد بلوچ هفت تیر را به پنجاه تومان به گیله مرد میفروشد. گیله مرد با خلع سلاح محمد ولی و پوشیدن لباسش از خانه بیرون میرود و درست در زمانی که فکر میکنند به پیروزی نزدیک است با تیر مرد بلوچ از پا در میآید.
«گیله مرد تف کرد و در عرض چند دقیقه پالتو بارانی را از تن وکیل باشی کند و قطار فشنگ را از کمرش باز کرد و پتوی خود را به سر و گردن او بست، کلاه او را بر سر و بارانیش را بر تن کرد و از در اتاق بیرون آمد. در جنگل هنوز هم شیون زنی که زجرش میدادند به گوش میرسید. در همین آن صدای تیری شنیده شد و گلولهای به بازوی راست گیله مرد اصابت کرد. هنوز برنگشته، گلولهٔ دیگری به سینهٔ او خورد و او را از بالای ایوان سرنگون ساخت. مأمور بلوچ کار خود را کرد» (از متن داستان).
شخصیتهای اصلی داستان «گیله مرد» و «مرد بلوچ»، یکی نماینده دهقانان و دیگری نماد مأمور دولت است؛ اما وجه مشترک هر دو ستم دیدگی آنهاست. در خلال داستان با ستمی
که بر هر یک از این چهرهها و چهرههای دیگر داستان چون
صغرا (همسر کشته شده گیله مرد) آشنا میشویم خصوصاً با نقل گذشتهٔ مرد بلوچ در مییابیم که به هر یک از اقوام این کشور چه ظلم مضاعفی وارد شده است.
صغرا، نماد ظلمی است که بر زن ایرانی رفته است و گیله مرد و مرد بلوچ نماد دو تفکر «انقلاب» و «شورش» هستند.
«گویی در عمق جنگل زنی شیون میکشید، مثل این که میخواست دنیا را پُر از ناله و فغان کند» (از متن داستان).
از همان ابتدا تمامی عناصر داستان به خوبی و در کنار هم به پیشبرد جریان داستان کمک میکنند تا حادثه که در پایان داستان اتفاق می افتد کاملاً طبیعی و برای خواننده قابل هضم باشد. در داستان «گیله مرد»، سه رکن اساسی داستان یعنی شرح، گسترش و نمایش به خوبی پرداخته شده است.
مهمترین ابزار داستان گیله مرد:
- افشای شخصیتها و انگیزهٔ آنها از زبان خود شخصیتها.
- ترکیب روایت، گفت و گو و حادثه.
- تشدید تنش و تعلیق از طریق گفت و گو.
مهمترین نکته قوت داستان بزرگ علوی، داشتنِ تنش، تعلیق و درگیری در داستان است. این سه عنصر با هم فرق دارند، اما به خاطر ارتباط نزدیک آنها با هم میتوان آنها را در یک کاسه کرد و گفت هر سه اینها داستان را پیش بردهاند. علوی با استفاده از ابزار «گفت و گوی تعلیق دار»، خواننده را جذب داستانش میکند و بدین ترتیب خواننده میتواند شخصیتها را در خلال واکنش هاشان با محرکهای بیرونی بشناسد. همین واکنشهاست که مسیر زندگی و تفکر شخصیتها را تعیین میکند. نویسنده با استفاده از کلمه که از دهان شخصیتهای داستانش بیرون میآید، احساسات و تفکر و رابطهشان را با همدیگر و نقشی که در پیرنگ بر عهده دارند، نشان میدهد و تقویت میکند. به عنوان مثال، گفت و گوی محمد ولی وکیل باشی با گیله مرد در ابتدای داستان.
بزرگ علوی، داستان کوتاه «گیله مرد» را در شهریور 1326 در سن 43 سالگی نوشت. از ویژگیهای مهم داستان «گیله مرد»، ساختِ رازآمیز و کنشِ جستجوگرانهٔ آنهاست. در داستانهای علوی، راوی مثل کارآگاهِ داستانهای پلیسی دست به کار شده تا رازِ واقعهای را که مشمول مرور زمان شده است کشف کند. نویسنده با کنار هم نهادنِ روایتهای روایتگرانی غیر موثق، به جلوههای متنوعی از واقعیت توجه میکند؛ راهها و حدسهای متفاوتی را پیش روی خواننده قرار میدهد و پایانی قطعی برای داستان در نظر نمیگیرد (اغلب این روش در داستانهای جستجوگرانهٔ پلیسی دیده میشود).
داستان «گیله مرد» از بهترین داستانهای کوتاه معاصر ایران محسوب میشود. داستان به شیوه واقع گرایانه به جنبش دهقانان میپردازد. شخصیتهای داستان بیانگر خصوصیات طبقات اجتماعی عصر نویسنده هستند. از این حیث داستان هم واقع گراست و هم نمادین. در این سال پس از شکست فرقهٔ دموکرات آذربایجان، ژاندارمها برای گرفتن بهره مالکانه به روستاها هجوم میبرند. اوضاع اجتماعی سالهای پس از شهریور 1320 امکان مطرح شدن نارضایتیهای اجتماعی را فراهم میکند. برخورد تمایلات سیاسی و اجتماعی گروههای مختلف افزایش مییابد. بزرگ علوی در این داستان این برخوردها را به صورت مبارزهٔ اجتماعی با شرکت فعالانه مردم بیان میکند. همچنین سرنوشت صغرا (همسر کشته شده گیله مرد) نشان دهندهٔ اعتراض نویسنده به ظلم حاکم بر زمانه است.
بزرگ علوی از نویسندگانی است که واقعیت اجتماعی از تاریخ معاصر ایران را در داستانهایش قرار میدهد. «گیله مرد» از داستانهایی است که تأثیر عمیقی بر ادبیات معاصر ایران گذاشته است و از نخستین داستانهای نویسندگان ایرانی است که در آن پویایی و «حرکت» به جای «توصیف» نشسته است. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دو لایه، هم واقع گرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کرده است. به عبارت دیگر، صرف انتخاب درون مایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بی عدالتی سر برداشتن، نمایش گر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست».■
منبع:
علوی، بزرگ. مجموعه داستان «گیله مرد». انتشارات نگاه. 1385
میرعابدینی، حسن. «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی/ ج اول». انتشارات کتاب خورشید. 1393
میرعابدینی، حسن. «صد سال داستان نویسی ایران / ج اول». انتشارات چشمه. 1387
علوی، بزرگ. شالچی، امیرحسین (برگردان). «تاریخ و تحول ادبیات جدید ایران». انتشارات نگاه. 1386