نخستین خصیصهای که شعر "مظاهر شهامت" را جذاب مینماید و ادامهی خوانش را هموار، تعاملی (interaction) است که از جای جای سطور بیرون میریزد و نبض خواننده را به دست میگیرد. اشعار مجموعهی "جمهوری برزخ" عرصهی حرفهای صرفأ زیبا نیست، اما سویههای زیباشناسانهی قابل توجهی دارد.
نقشها و فکت هایی که شاعر به "جنگ، زن، طبیعت، هستی و.." واگذار میکند، به مفهوم "انتیک" هایدگر پهلو می زند!
هایدگر در شرح اصطلاح "انتیک"، آنرا بیان زیست روزمرهی انسان میداند..
شعر "مظاهر"، نگاهی-زبانی- ست تفریدی در تکاپو و تقابل با هستی
-بودن-
زبان، سعی در برهم ریختن خود ندارد. به عبارت دیگر تمایلی به این تروکاژ ندارد که از طریق فاصله گذاری واژه با خود واژه به چیزی فراتر از آن دست یابد.
این روند به آهستگی در ذهنیت و دید شاعر به وقوع میپیوندد و بعد بیشتر و بیشتر از طریق فاصله گذاری در زاویهی دید و لحن و فضا و.. سعی در به هم ریختن باورهای ذهنی مخاطب دارد.
به لحاظ ساخت معنایی، با پیش رو نهادن دو یا چند روایت همزمان سعی در یافتن "خود" در افقهای متعدد "دیگری" دارد و مدام در پی خلق حقایقی مبتنی بر واقعیت (factual ones) است که نابتر و تازهتر از واقعیات معمول و روزانه باشد؛ با لحاظ این اصل که شهامت اساسأ با تکلف و تصنع بیگانه است! شعرش ایدئولوگ نیست و ظاهرأ متواری از آن است. سویههای مشترک کمرنگی را میتوان با "موج نویی ها" در برخی از اشعارش دید که منحصرأ در پی ایجاد فضایی نمایشی در شعر است. از همین رو مدام به طرح روایت تمایل پیدا میکند! (بر خلاف حجم گرایان!)
باید در نظر داشت که شعر شهامت، زبانی دارد سیال، و ظاهرأ آسان، که به راحتی بر سیاق "تخیل" قوت میگیرد؛ آن چنان که شاعر با طی نمودن طول و عرض شعر به آنچه دلخواه
و برگزیده است، نائل میآید! (نمیخواهم بگویم هایدگروار در پی "لوگوس" خویش به این جا و آنجا سرک میکشد..!)
اشعار اپیزود بندی شدهاند و از "نام" عاریاند.. گویی تمام 41 شعر این کتاب، کثرتی هستند در وحدت/جمهور "جمهوری برزخ"..!
این میکانیزم هوشمندانه نتیجهاش به زبان این امکان را داده تا حضور ابژههای روزمره و تنفس اشیاء در فضای آزاد شعر، "انضمامی سازی" شوند و همان طور که پیشتر عرض شد شاعر با بهره گیری خلاقانه از تخیل توانسته بیش و کم به نگاه و زبان، بدعتی منحصر بدهد و به شعری نسبتأ متفاوت دست یابد..!
این کتاب، چند شعر نسبتأ کوتاه هم دارد که با مضامینی اغلب تغزلی همراه است.
بسامد بالای واژهایی همچون "شب" و "سکوت" و.. در شعر، تلویحأ اشاره دارند به تلخیها و ناکامیهای جهان شاعر؛ بی آنکه بر هیچ رخداد خاصی صراحتأ انگشت بگذارد!
در واقع "مظاهر شهامت" به ایضاح علتها نمیپردازد؛ تلاش وی سهیم نمودن ما در شناخت و التذاذ هنری/ادبی خویش با فرآیند "خواندن" است!
توجه خاص شاعر به ابژهها و وجوه عینی شعر، ساختها یا زیرساختهای روایی، توجه به فرم شعر امروز، بی توجهی به موسیقی واژگان و در عین حال عنایت به هارمونی در شعر و بالاخره روابط نامحسوس اما قابل کشف عناصر ساختاری شعر است که در نهایت به شگفتی زبانی و بیانی امروزش منتهی شده است.
در مجموع، خصایص عمدهی کتاب "جمهوری برزخ" از مظاهر شهامت را میتوان چنین برچید:
1-توجه ویژهی شاعر به عنصر ارجاعات بیرونی (ابژهها) است ولی نهایتأ توفیق یافته آنها را درونی خود کند (سوژهها)؛ البته باید پذیرفت که در فرایند "خود ویژه سازی" موفقیت تام را ندارد!!
2- شاعر به عنصر روایت توجه دارد اما این روایات با عبور از صافی ذهن و زبان او ماهیتی شعری یافتهاند و هویت نثرگونهی خویش را وانهادهاند!
3-شاعر، بی توجه به "فرم" نیست!
4-شاعر به غرابت زبانی و بیانی تا حدودی گرایش نشان داده و این غرابت را از روابط نامحسوس عناصر ساختاری شعرش (اشیاء و پدیدهها مانند شب، جنگ، زن و..) ایجاد میکند.
5-شاعر به دنبال روی از کشف ظرفیتهای موسیقیایی واژگان حرکت نمیکند و ناگزیر به هارمونی "نامرئی" (invisible) اما قابل اکتشافی دست یافته است!
6-ساختار شعر "مظاهرشهامت" بر دو گونه رابطه بین عناصر آن شکل مییابد:
-یک گونه از این روابط در درون شعر شکل میگیرد. در ساختارهایی که حاصل این سنخ روابط "درون متنی" هستند، ارجاع کامل شعر به خود، تحت عنوان "ارگانیسمی خودبسنده"، آشکارا "فعلیت" (Konkretisation) مییابد! که "فرا زمان" و "فرا روایت" مینماید!
-اما گونهی دیگر این روابط مابین عناصر داخل و خارج از شعر برقرار میشود..
در ساختارهایی که حاصل این گونه روابط "برون متنی" هستند، ارجاع شعر به خارج از خود، هویتی "روایت مدار" و "زمان مند" به آن میدهد.
در این ساختارها نیز عناصر و کاراکترهای شعر شهامت، منظر مشترک شاعر و دیگر انسانهاست!■