قدم میزنند خیابانهای زیادی در سرم
با نیمکتهای خاکستری
با درختان صنوبر شبیه دلم که کجاست؟
با بابایِ کوچکی در خاطرم
با عروسکِ غمگینی زیر پیراهنم در همراهی با بادی محزون
قدم میزنند خیابانهای زیادی در سرم
عابرانی دست تکان میدهند با پیراهنهای سفید از رخوتِ آنچه در دوردست سوسو میزند؟
نه نمیزند
با سنگفرشهایی گاهی افتاده بر الواحِ گلیِ قدمگاه عابران سطر بالا
با ردیفِ موازی ماشینها ماشینها ماشینها
وقتی که خط عابر را رعایت نمیکنم و یادم میرود
این خطوط فقط برای بهتر مردن است
قدم میزنند خیابانهای زیادی در سرم
دست در دست شهرهای زیاد دیگری
شهرهای خوابم که اجساد تو را هر روز از لای خرابههایش بیرون میکشیدم
من معشوق اجساد زیادی بودم در این خرابهها
اجساد زیادی عاشقم بودند در شهرهای زیادی که دست در دست خیابانهای زیاد دیگری در سرم قدم میزدند
تو هر روز نشانه میشدی در کنج یکی از دیوارهای این شهرها
من هر روز شهید
درست پا به پای تو
فرقی نمیکرد کنج دیواری در هرات
یا غزه
در خرمشهر
یا لاهور
یا در اندام پریوار دختری کوبانی
یا در حافظهٔ شگفتِ پسری محتلم در بغداد
من بارها شهید شدم
شمارشم کنی میبینی
من حتی از تو
یک بار بیشتر شهید شدهام
یک بار، تو پای دیواری در بیروت خوابت برد
ولی من شهید شده بودم
ای شبانههای خیابانهای سرم
ای انسداد اندوه در گلوی شرقی
ای مویهها برای پسران سینهام با حنجرهٔ مادران زیاد
شروع کنید
شروع کنید
از ضجههای نامتناهی به زبانهای بیشمار
از زخمهای ملتهب روی استخوان بیمرزی
شروع کنید
راه بروید
راه بروید
راه بروید
معشوقِ من در تمام زبانها گیر کردهاست
در گلوی تمام لهجهها مهاجر شدهاست
معشوق من
ای خیابانهای سرم
در میان ورقهای بیشماری آبستن شده
در چهرههای زیادی خمیازه کشیده ولی خوابش به چشم نالهها حرام افتاده
با فانوسی در دست چپ و گیسویی در دستِ راست
معشوقِ من سینه به سینه ایستاده است در راهی میان
بادها میوزند؟
در میان چراغها
خاموش میشوند؟
در میان بارانها
سبز میبارند؟
معشوق من افتادهٔ هرجاییای شده برای تبسم کوتاهی روی ساحل اقیانوس آرام
ای شبانههای خیابانهای سرم
دراز شوید روی گور استعارهها
قرن چندم هجری معشوق من درد میکند
رگ سیاه اندام نحیفش درد میکند
شیون بلند نگاهش
اعتصابهای زیادی کردهاست با پاهای آبله
معشوق من در خیابانهای سرم
هر جمعه با خودش ائتلاف میکند برای یک مرگِ جمعی کوتاه در من
نیمی از من در او کاشته میشود، نیم دیگرم پژمرده
در شنبههای ناپیوسته، اما
به سقوطهای مکرری اعتراف کردهاست
و در یک شنبههای خونین قندهار لبانش، اعتراضش را از خیابانهای سرم پیاده
معشوق من دختر دوازده سالهایست در بکارت اندوه آوازی لولیوش
معشوق من پسر اربابیست مانده در دو راهی پادشاهی یا غارهای نگارهای نخستین
معشوق من دشنام زیادیست در نامش در شناسنامهٔ کهنهٔ جغرافیایش
خیابانهای زیادی در سرم قدم میزنند
دستم را میبرم لای خودخواهیهایم
تو را کنار خودم مینشانم
انگار که معشوقِ سال و ماهِ منی و از معشوق سال و ماه همهٔ آن دیگران تابانترت میتابانم به خودم
انگار که رگهایت رگهای سرخیست برای لبان من در تابستان عقیق و ترمهٔ اشتیاقم
انگار که خاطرات من با تو
یگانه بودهاند فقط
هی معشوق سال و ماه من
بَرَت میدارم از تمام جغرافیای خاورمیانه
از زیر برقعههای زنی افغان تا دشداشهٔ عربی در حوالی خودم
و پناهت میدهم به آغوشم
به خیال سترگ بیمرز اندامم
آی معشوقِ سال و ماه من
تو را در یک نهایتی کوتاه و فشرده
تبعید میکنم به گوشهٔ غریبی در ذهنم
این امنیت برای من اجباریست وقتی دستم به تو نمیرسد
و تو با زبانهای زیادی به لهجههای غریبی شهید میشوی
ای معشوق سال و ماه من
من به صورتهای زیادی خاکستر شدم
تو یادت نمانده
گاهی زیر گلویم تیغ خورد
گاهی در یک انتحارِ دسته جمعی روی تو متلاشی شدم
گاهی با گیسوان
و گاهی با نارهای سینهام آتشزده شدم
تو یادت نمانده
ای معشوق شبانههایِ خیابانهای سرم
من گورهای دستهجمعیِ زیادی برای تو بودم
هی معشوق سال و ماه من
من گورهای دسته جمعی زیادی برای تو بودم
ای معشوق سال و ماه من!
شوکا حسینی
-----
شعر و زبان شعر، در روزگار ما که تنوع سبکی و شیوههای متداول و بسیار تجربه شده در لحن و بیانش، خود اتفاقیست مهم و بسیار مهمتر از آن، چگونگی به اجرا در آمدن و درآوردن آن مضامین و مفاهیم دلالتی و تداعیهای آزادی ست که از طریق دایرهٔ گستردهٔ واژگانی و معادلهای ضمنی در فرهنگ دیکسیونری زبان شعر و ذخیرهٔ تجربهیی شاعر و خلاقیتهای فردی و ذاتی وی در به نمایش درآوردن روح و روان جاری انسانی در پس پشت سطرهاو تصاویرو تعابیر، و دلالتهای معانی در افق پایدارشعر، امکان بروز مییابد و هرچه این «زبان شعر» ی و «افق دلالتهای معانی و مضامینی» شعر، در روابط تنگاتنگ وحدتی ارگانیکی و ترسیم واریاسیونی و صحنه مانندی نمایشی دراماتیکی و شهودی و دیداری، عینیت یافته، دایرهیی جهانشمولتر و کلیتر از جهان و هستی را در بر بگیرد و به هارمونی و نگرهٔ زیباشناختی عناصر مدلولی شعر نزدیکتر شود، مشارکت فعال مخاطب و اقبال عمومی اهالی دردمند و عاصی از زمانه یی که حد و مرزی دیگر مابین «کابوس و رؤیا، واقعیت و مجازش نیست» درست آنجا که ضد ارزشها شبیه جانورانی موذی در صفی طویل دارند ریشههای زندگی و زیستن را میخورند و همهٔ این مصائب و شدائد و رنجها، کشتارهای جمعی و بحرانهای ناشی
از جنگ آوری و تصاحب و قدرت مالکیت و تصرف عدوانی حیات و ممات در جهان و هستی انسان، برآمده از تشکیک در عقلانیت و موجودیت محض انسان از خویشتن است، نوعی
بیگانگی و مسخ تدریجی انسان از خویشتن خویش، پارادوکسی و تناقضی غریب و عجیب از انسانیت و اخلاقیات و یا بازگشتن به عمق غرائز و حیوانیت روان آدمی که دارد
به اشکال مختلف و متفاوت هر روزه بروز میکند و مرزها را در مینوردد و گسترهٔ خاکی. زمین را و کیهان را نیز به تصرف خویش خواهد در آورد، خواست چیرگی و قدرت
چنانکه «شوپنهاور و نیچه» پیشگویی آنرا کردند
و شعر «شوکا حسینی» وهمی چنین را به نمایش میگذارد از اینها که گفتم، بی سبب نیست که شوکا در این شعر، در هر چند سطر و پاره یی از تصاویر و تعابیر ارائه
داده شدهاش به تکرار و واگویی آن چهرهٔ معصوم انسان که خود معشوقی ازلی ابدی ست میپردازد و به هر کجای جهان کنونی که سرک میکشد در چهرههای دیگرانی با زبان
و فرهنگ و سنت و نژاد و مرزهای جغرافیایی دور و نزدیک این دردمندی و این کابوس و رؤیا را با کنتراست بالایی به مناظره در متن شعر برای همیشه به ودیعه میگذارد
و زبان به شکوه و گلایه میگشاید با فرهنگ واژگانی که دیگر به «واژگان و اصطلاحاتی زبانزد و عام» در هر زبان زنده و پویای جهان کنونی، دلالتمندی معانیش به خوبی درک و دریافت میشود نگاه بیندازیم به این معادلهای واژگانی ((شهید، اعتصاب، ائتلاف، مرگ دسته جمعی، اعتراض، گور دسته جمعی، تبعید، امنیت، انتحار اجبار و)) اینها کلید واژههایی هستند آشنا در جهان امروزی و آشکارا شوکا حسینی در «قدم زدن در حوالی کابوس و رؤیا» در «خیابانهایی هم شکل و همه جا» دنبال. روابط عاطفی و درونی انسان با انسانیتش میگردد، در بی مرزی جهان و گسترهٔ ذهن و متن شعر و افق پایدار معانی ش
حالا تو بگیر در خرمشهر باشد یا افغانستان، در کوبانی یا هرکجای دیگر «این رؤیا و کابوس انسان معاصر است» به هر نژاد و زبان و فرهنگ و جغرافیایی، شعر شوکا
حسینی با لحن و بیانی جنسیتی به انتقال این مضامین دست یافته و طرز بیان و گزینش واژگان در روابط خطی و یکدست روایی ش شعری ست زنانه و با ویژگیهای زبانیو بیانی حسی و عاطفی جنسیت خواه زنانه، واژگانی در زبان و بیان روایی شعر که اهتمام تمام دارند که به مخاطب یادآوری کنند که اینها و این تصاویر و مضامین از
سطرهای این شعر نسبتاً بلند تغییر در نقش و موتیف و تیپیک راوی و شاعر به وضوح دیده میشود!!
در حوالی خودم
پناهت میدهم
به آغوشم
به خیال سترگ
بی مرز اندامم
ای معشوق سال وماه من
شوکا در این شعر، بسیار موفق و با هوشمندی عمل کرده است و شعر از کمپوزیسیونی و وحدتی ارگانیکی در توازنی هارمونیک سود جسته و به خوبی از آن برخوردار است
و آرش و موسیقی غمناک و تراژیک همراه حسی نوستالژیک در پاره و سطرهایی از شعر، مخاطب فعال شعری را به مشارکت در بازخوانی شعر فرا میخواند
چونان خود روایی و شاعر در قدم زدنی در حوالی کابوس جهانی سراسر تاریک و سترون و ویران و رؤیایی جهانی نو، امن و امان...■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک