مروری در شیوهٔ سرایش نیما «ابوالفضل پاشا»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

کککی همین نزدیکیهاست

1

می‌گوییم شعر نو از نیما آغاز شده است اما بعد اضافه می‌کنیم که تحولات شعر ما از مشروطه آغاز شده بود چرا که بعد از آشنایی ایرانیان با فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورهای دیگر و ورود ابزارها و دست‌آوردهای جدید علمی به ایران، همهٔ شؤون زندگی ما و از جمله شعر تغییر کرد. این‌ها به جای خود قبول، اما بین شعر نیما و شعر شاعران مشروطه تفاوت‌هایی وجود دارد که در نتیجه با وجود تحولات شعر ایران در دورهٔ مشروطه، باز فقط نیما را آغازگر شعر نو می‌دانیم. مسلاً این تفاوت‌ها در حذف پاره‌یی از قوانین شعر سنتی مثل جای معین و مشخص قوافی یا قید تساوی مصاریع نبود که این شیوه را قبل از نیما، ابوالقاسم لاهوتی تجربه کرده بود

یا حتا می‌توانم اضافه کنم که نیما 16 سال پس از سرایش افسانه، حذف جای مشخص قافیه یا حذف قید تساوی مصاریع را به کار گرفت. به علاوه تفاوت شعر نیما با شعر شاعران مشروطه، توصیف ابزارها یا دست‌آوردهای جدید هم نمی‌توانست باشد چرا که محمدتقی بهار البته با شیوه‌های شعر کهن توصیف هواپیما یا ابزارهای دیگری را تجربه کرده بود اما شعر او نو نشده بود. از همهٔ این‌ها گذشته، تفاوت شعر نیما با شعر شاعران مشروطه، صرفن بهره‌وری از مضامین نو هم نبود که این کار را شاعرانی هم‌چون تقی رفعت یا میرزادهٔ عشقی تجربه کرده بودند اما شعر آنان به معنای وسیع کلمه نو نشده بود، در حالی که در خصوص شعر نیما به ضرس قاطع می‌گوییم که آغازگر شعر نوست، پس میان این ساحت‌ها چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟

نیما بارها در نوشته‌ها، یادداشت‌ها و نامه‌های خود تصریح کرده است که برای سرودن شعر نو، باید نگاه شاعر نو باشد، یعنی آن‌که این گرایش باید در ذات و روح و ذهن هر شاعری وجود داشته باشد تا او بتواند شعر نو بگوید نه آن‌که بخواهیم به او توصیه کنیم که با تمرین و ممارست به سوی نوگرایی بیاید. باید بیفزایم که تفاوت نوسرایی با کهن‌سرایی دقیقن مثل شاعر

بودن یا شاعر نبودن افراد مختلف جامعه است. کسی که شاعر نباشد، نمی‌تواند شعر بگوید و به همان قیاس: شاعری هم که نگاه نو نداشته باشد قادر نخواهد بود شعر نو بسراید حتا اگر مصاریع را کوتاه و بلند کند، وزن عروضی را از شعر بگیرد یا آن‌که جای مشخص قوافی را عوض کند یا حتا قوافی را نادیده بگیرد. با این توضیحات به این‌جا می‌رسیم که حاصل نگاه نو در سرودن شعر، چه‌گونه متجلی می‌شود یا آن‌که تفاوت شعر نو با شعر سنتی صرف‌نظر از صورت یا شکل ظاهری شعر چیست؟ چرا برخی از شاعران مثل فریدون مشیری یا حمید مصدق با وجود آن‌که از صورت‌ها و شکل‌های جدید پیروی کرده‌اند، اما ذات شعرشان سنتی‌ست، اما شعر نیما حتا در شعرهایی که قبل از سال 1316 و قبل از دست‌یابی او به شکل شعر موسوم به نیمایی سروده است شعر نو به حساب می‌آید؟

2

دامنهٔ صحبت در خصوص تفاوت شعر نو با شعر سنتی، در حوصلهٔ این گفتار نیست، پس من در این مجال، فقط به یکی از این مصادیق اشاره خواهم کرد و در توضیح آن خواهم کوشید. اکنون باید به همان گفتهٔ مهم نیما برگردیم که ابتدا و قبل از هر چیز، باید نگاه شاعر نو باشد تا او بتواند نوسرایی کند. وقتی نگاه شاعر نو باشد در همهٔ اجزای زندگی دقت می‌کند و برای مطرح کردن مضمون خود، ناچار نمی‌شود فقط به کلمات خاصی اجازهٔ ورود به شعر را بدهد. به عبارت دیگر شاعر سنتی با دیدن ابزار و دست‌آوردهای جدید به دنبال آن است که اصطلاحن میان مصادیق محسوس و معقول ارتباطی ایجاد کند و بعد مفاهیم خود را از صافی یا فیلتر سنت عبور دهد، برای همین است که محمدتقی بهار در توصیف هواپیما چنین گفته است:

ویحک ای مرغ آسمان‌پیمای/ از بر بام آسمان‌ات جای/ تو همایی؛ که گفته‌اند از پیش/ که هما آیتی بود ز خدای/ میغ‌پیکر یکی هیونی تو/ سر میغ سیه سپرده به پای/ سایه افکن به ما! که سایهٔ تو/ بس مبارک بود چو فرّ همای

بهار با عینک کهن‌گرایی به جهان نگاه می‌کند لذا نمی‌تواند

نگاه نو داشته باشد و در نتیجه قادر نیست شعر نو بسراید اما نیما با دقتی خاص به کنش‌ها، حالت‌ها، ابزار، دست‌آوردها و حتا کلمه‌ها و زبان نگاه کرده است و برای همین حتا از برخورد شب‌پره‌یی با شیشهٔ پنجره، یا عبور لاک‌پشتی از ساحل، یا گم شدن گاو نر یکی از روستاییان غافل نمانده است. با استناد به این جزیی‌نگری‌های نیماست که می‌توانیم نیما را و نه اسلاف او را آغازگر شعر نو بدانیم.

3

پیش از ادامهٔ سخن باید این نکته را توضیح بدهم که یادکرد جزییات زندگی به خودیِ خود نمی‌تواند متضمن آفرینش شعر نو باشد بل‌که شاعر باید روایت تاریخی یا روایت اجتماعی یا روایت سیاسی را به روایت هنری ارتقا بدهد تا بتوانیم نام اثر او را شعر نو بگذاریم. به عبارت دیگر اتفاقی جزیی مثل افتادن یک برگ از درخت به خودیِ خود نمی‌تواند متضمن سرایش شعر نو باشد. اگر کسی واقعه‌یی جزیی مثل چریدن گوسفند یا دود کردن اتوبوس را صرفن مثل یک گزارش‌گر توصیف کرد الزامن شعر نو نگفته است بل‌که همان‌طور که پیش از این تأکید کردم روایتی عادی باید به روایتی هنری ارتقا پیدا کند تا بتوانیم اثر خلق شده را شعر نو بدانیم.

با این توضیح کوتاه برگردیم به نکتهٔ مورد نظرمان: فرض کنیم فرزند یکی از روستاییان که به سربازی رفته است، به طور اتفاقی به مرخصی و به دیدن خانواده‌اش می‌آید، یا فرض کنیم خبر می‌پیچد که پسری جوان به علت آن‌که دختر مورد علاقه‌اش را به عقد کسی دیگر درآورده‌اند، مرتکب قتل شده است، یا فرض کنیم که گاو نر یکی از کشاورزان در یکی از روستاهای مازندران گم شده است و در نتیجه گم شدن این گاو مشکلات بسیاری برای صاحب گاو به دنبال داشته یعنی علاوه بر آن‌که موجب ضرر و زیان برای او شده، کار کشاورزی وی را نیز مختل کرده است.

همهٔ این حوادث، رویدادهایی جزیی از زندگی‌ست که اگر صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها را بخوانیم، مواردی از این دست را به راحتی می‌توانیم مرور کنیم. اگر شاعری به هر کدام از این جزییات یا جزییات پیرامون خود با دید هنری نگاه کند و در نتیجه به هنگام سرایش، روایت عادی زندگی را به روایت هنری ارتقا بدهد، آن‌گاه زمینهٔ تولید شعر نو فراهم آمده است اما اگر این حوادث را به شکل کلی و با اتکا به کلماتی محدود بازگو کند هرگز به شعر نو نخواهد رسبد.

برای مثال اگر دیوان حافظ را باز کنیم و این مصراع را بخوانیم: «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!» من بدون این‌که بخواهم ارزش هنری این مصراع را نادیده بگیرم باید بگویم که آه و فغانی از این دست که خاص شعر سنتی‌ست نمی‌تواند ما را به اصل مطلب رهنمون کند تا بدانیم آیا گاو نر کشاورزی گم شده است یا کسی از پشت بام افتاده است یا آن‌که کسی را برق گرفته است. البته باز هم تأکید کنم که این نکته، ویژگی شعر سنتی‌ست و به معنای ارزش‌گذاری نیست، یعنی هم شاعر سنتی و هم مخاطب او انتظاری بیش از این از شعر ندارند و به راحتی از این ساحت زیبایی‌شناختی لذت می‌برند اما در شعر نو باید مصداق مورد نظر و جزییات آن ذکر شود چنان‌که نیما در شعر «کک‌کی» از زوایای مختلف به گم شدن کک‌کی نوعی از ورزا یا نوعی از گاو نر نگاه کرده و این رویداد به ظاهر ساده را تا حد روایت هنری ارتقا داده است. با توجه به همین ریزه‌کاری‌ها در شعر نیماست که فقط او را می‌توانیم آغازگر شعر نو بدانیم.

4

در ادامهٔ این گفتار، نگاهی دقیق‌تر به شعر کک‌کی خواهیم داشت تا بتوانیم باز هم از جزیی‌نگری نیما در این شعر لذت ببریم. ابتدا متن شعر کک‌کی را مرور می‌کنیم:

دیری است نعره می‌کشد از بیشهٔ خموش
«کک‌کی» که مانده گم.
 
از چشم‌ها نهفته پری‌وار
زندان بر او شده‌ست علف‌زار؛
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.
 
اما به تن درست و برومند
«کک‌کی» که مانده گم
دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشهٔ خموش.

این شعر سه بند دارد. علت اصلی تمایز بندها تغییر زاویهٔ دید است، به عبارت دیگر، نمیا در بندهای سه‌گانهٔ این شعر، موضوع را از زبان سه راوی مختلف بیان کرده است؛ و اگر چه بند سوم شباهت بسیاری به بند اول دارد اما به سبب تمهیدات این شعر و حتا به سبب یک مصراع اضافه اما بسیار مهم باید بگویم که بند سوم از بند اول کاملن متمایز است و در واقع از زبان راوی دیگری بیان می‌شود.

این شعر، مثل اغلب شعرهای نیما از زبان راوی دانای کل روایت شده است. راوی خطاب به همهٔ مردم، از گم شدن کک‌کی سخن می‌گوید. از طرفی از این رویداد مدت زمان قابل توجهی نیز گذشته است زیرا شعر با تعبیر «دیری است» آغاز می‌شود. راوی در بارهٔ ورزایی که گم شده است اظهار نظر می‌کند و از جای‌گاهی بالاتر از مخاطبان در مقام دانای کل دریافت‌های خود را به ما تحمیل می‌کند، چنان‌چه صدای ورزا نعره حاکی از درد و رنج و مشقت تعبیر شده است: «دیری است نعره می‌کشد از بیشهٔ خموش». خاموش بودن یا ساکت بودن بیشه به سبب دور بودن آن، در تشدید نعره‌ها مؤثر است. اما چرا نیما به جای گم شدن، از تعبیر گم ماندن استفاده کرده است؟ شاید وزن شعر را دخیل بدانیم در حالی که تعبیرهای دیگری نیز در این هنجار وزنی قابل استفاده است. مثلن نیما می‌توانست یه جای ««کک‌کی که مانده گم» بگوید: «کک‌کی که گم شده‌ست» اما او از لفظ «ماندن» استفاده می‌کند. باید دقت کنیم که در این لفظ، نوعی «درماندگی» وجود دارد و راوی در مقام دانای کل در این‌جا نیز دریافت‌های خود را به ما تحمیل می‌کند، چنان‌چه منظور او این است که ورزا از این‌که دور از ماست دچار درماندگی و رنج و مشقت شده است.

بند دوم از زبان صاحب ورزا روایت می‌شود. صاحب ورزا به سبب علاقه‌یی که به ورزای خودش دارد او را در هیأت «پری» زیبا و دور از دست‌رس معرفی می‌کند: «از چشم‌ها نهفته پری‌وار». صاحب ورزا در ادامهٔ گفته‌های راوی شعر، شرایط سختی را برای ورزای خود تصور می‌کند و حتا علف‌زار را که مکان مناسبی برای استراحت و چریدن ورزاست زندان می‌نامد، یعنی از ظنّ خود یار ماجرا می‌شود. در مصاریع بعدی این بند نیز همین وضع را شاهدیم که البته نیما با تعبیهٔ یک جملهٔ معترضه، در ساخت زبان تصرف کرده است؛ جملهٔ اصلی این‌چنین است: بر او، هیچ آشنا گذار ندارد. نیما جملهٔ معترضهٔ «که [آرام و] قرار ندارد» را به شعر افزوده است: بر او که [آرام و] قرار ندارد هیچ آشنا گذار ندارد. اما در این میان یک ضمیر اضافهٔ «او» نیز در این جمله دیده می‌شود و این تصرف دیگرباره، تصرفی زیبا و هنری‌ست که بی‌آرامی و بی‌قراری ورزا را به شکل مضاعف به رخ می‌کشد. انگار صاحب ورزا با راوی شعر هم‌صدا شده است و می‌خواهد برای ورزا دل‌سوزی کند! در حالی که همهٔ این دل‌سوزی‌ها، نه برای ورزا، بل‌که برای صاحب ورزا یا همهٔ کسانی‌ست که از فعالیت‌های ورزا بهره‌مند می‌شدند و بعد از گم شدن ورزا ضرر و زیان دیده‌اند.

بند سوم از زبان ورزا روایت می‌شود. ورزا حرف راوی و حرف صاحب خود را با توجه به هنجار فکری آن‌ها و البته به همراه تمسخر روایت می‌کند. در واقع مصراع ابتدایی بند سوم (اما به تن درست و برومند) این موضوع را فاش کرده است. انگار ورزا می‌گوید: ای راوی و ای صاحب! و ای همهٔ کسانی که در حق من دل‌سوزی می‌کنید!، نگران من نباشید، من کاملن بی‌خیال و آسوده و به تن درست و برومند، در بیشه‌یی خاموش و ساکت و دور از دست‌رس، نعره می‌کشم.

از یاد نبریم که نعرهٔ این بند با نعرهٔ بند اول متفاوت است زیرا از زبان روای دیگری روایت شده است. در بند اول، نعره‌ها بنا به تعبیر راوی شعر دانای کل حاکی از درد و رنج و مشقت است اما در بند سوم نعره‌ها بنا به تعبیر ورزا، حاکی از شادی و آرامش و آزاد شدن از قید و بندی‌ست که انسان‌ها برای ورزا تعیین کرده‌اند.

5

همهٔ این جزیی‌نگری‌ها و همهٔ این تغییرات که نیما در زاویهٔ دید و گونه‌گونی راوی‌ها ایجاد کرده است نشان از ذهن فعال و همیشه جوان او دارد که به راستی توانست به معنای اخص کلمه شعر نو را بنیان بگذارد.


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692