• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • مرور بر کتاب «روزها» خاطرات یا سفرنامه؟ نویسنده «دکتر محمد اسلامی ندوشن»؛ «مریم غفاری جاهد»/ اختصاصی چوک

مرور بر کتاب «روزها» خاطرات یا سفرنامه؟ نویسنده «دکتر محمد اسلامی ندوشن»؛ «مریم غفاری جاهد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مرور بر کتاب «روزها» خاطرات یا سفرنامه؟ نویسنده «دکتر محمد اسلامی ندوشن»؛ «مریم غفاری جاهد»

روزها کتابی است به نثر در چهار جلد که در آن شرح زندگانی دکتر محمد اسلامی ندوشن از سن 4 تا 53 سالگی شرح داده شده است. دکتر اسلامی در اوایل 1360 با یادآوری دوران کودکی و نوجوانی خود از سال 1308 اقدام به نوشتن خاطرات و حوادث زندگی خود می‌کند او در این اثر چهره داستان پرداز وفقی از خود بروز می‌دهد و در لابلای مطالبش که گاه شبیه شعر است از زندگی خود سخن گفته است. جلد اول از سال 1308 تا 1318، جلد دوم از سال 1317 تا 1323، جلد سوم از سال 1323 تا 1324 و جلد چهارم از سال 1332 تا 1357.

اسلامی بازگشت به گذشته را نوعی باز شناخت خود می‌داند و این که از خود بپرسد در گذشته چه کار کرده است. دلیل دیگر نوشتن خاطرت از نظر اسلامی یادآوری روزهای خوش گذشته و راحت پذیرا شدن مرگی است که روز به روز به انسان نزدیک‌تر می‌شود. او اعتراف می‌کند نوشتن از گذشته هر چند با امانت همراه باشد دقیقاً همان چیزی نیست که بوده است به دلیل این که «هیچکس نمی‌توان شخصیت امروزی خود را هنگامیکه می‌نویسد؛ از گذشته هایش-که یاد را از آنها به زایش می آورد-جدا نگاه دارد. پس آنچه ما اکنون می گوییم، هم از دیروز در آن است و هم از امروز...»(ج 1: 15)

دلیل دیگری که برای نوشتن خاطرات به نظرش می‌آید و در مقدمه به آن اشاره کرده چنین است:

«از همه اینها که بگذریم، آیا این نوشتن ها، به یاد آوردن ها، بر سر مزار روزها بازگشتن نشانه آن نیست که آرام آرام مرگ بر در می کوید و یا آیا همه اینها یکی از همان ترفندها نیست، برای آن که ندای او را با بیم کمتر بشنویم خود را با یاد گذشته مست کنیم و اگر روبرو دورنمای دیوار است خود را بر پهنه گذشته بگسترانیم، برای آن که به خود بگوییم که هنوز هم بی پهنه نیستیم؟ کلاف زمان به آهستگی باز می‌شود، ما بر پشت خاطره‌ها روندگان بر جای مانده‌ایم. ...»(مقدمه)

ویژگی مشخص این نویسنده، عشق و علاقه به سرزمینی ایران است و هر وقت مسائل و مشکلات ایران او را رنجیده

خاطر کرده، کتابی در آن مورد تألیف کرده است. در مقدمه کتاب «باران نه رگبار» نوشته است: طی چهل سال آنچه نوشتم حتی در زمینه ادبیات خالص یا هنر، همواره از دل مشغولی درباره ایران بر کنار نبوده‌ام. این حداقل وظیفه انسانی بود برای یک شهروند که نه ادعایی داشت و نه چشمداشتی ولی خود را مدیون کشور خود می داشنت و نمی‌توانست از ادای این دین شانه خالی کند. (ص 276)

وی همچنین می‌نویسد: عوامیت و تعصب یک مشکل ایرانی بوده و کسی که در محیط ناامن زندگی کند طبعاً کمی خرافی می‌شود و اگر حرف از منطق جهان امروز و قدری صداقت سرچشمه گرفت ایران به قدر کافی مایه فرهنگی و اعتبار تاریخی دارد که بتوان به آن گوش داد (ص 277)

او ایران را بارها به مرغ ققنوس که هر هزار سال یکبار می‌میرد و از خاکسترش تخمی حادث می‌شود تشبیه می‌کند و در این ارتباط می‌نویسد: فرهنگ ایران امروز با بزرگترین آزمایش عمر خود رو به روست برای معارضه با فرهنگ‌های بیگانه، فرهنگ‌های معارض مثل ترک و مغول در سطحی پایین‌تر از فرهنگ ایران بودند اما این بار فرهنگ غرب مجهز به صنعت و اقتصاد ...است که ما باید مصمم به مقاومت و دفاع از آن شویم. (ص 33)

سبک نگارش

کتاب روزها از کودکی نویسنده آغاز شده به میان سالی وی ختم می‌شود و به طور کامل روال خطی دارد.

نثر این کتاب بسیار شیوا و از نمونه‌های خوب معاصر است. در این کتاب نویسنده ضمن نقل خاطرات خود درباره محیط زادگاهش، وضعیت اقتصادی، رسوم خانوادگی، نظام ارباب و رعیتی، کشف حجاب، جنگ جهانی دوم، نظام اموزشی و وضع سیاسی کشور نیز مطالب پر اهمیتی نوشته است.

نویسنده روزها در گزارش و تدوین و پرورش مطالب و صحنه‌ها و نمایش اشخاص و ادای مفاهیم از نکته اندیشی و نکته‌گویی و نقدهای ظریف و احیاناً طنزی لطیف فارغ نیست. و به این طریق بر لطف و کشش کتاب افزوده است. (یوسفی، 1365: 517)

در پایان هر مجلد راجع به آن توضیح داده و خبر از تمام شدنش و مطالبی که در آن نوشته داده است. در پایان جلد اول نوشته است: «این مجلد در اینجا به پایان می‌آید که بین چهار تا چهارده سالگی مرا در بر می‌گیرد (تا سال 1318) از آن پس مراحل دیگری از زندگی خواهد بود. اکنون چهل و چند سال از آن زمان می‌گذرد. بسیاری از کسانی که در این کتاب از آنها یاد شده است یا به طور کلی در این دوران از عمر خود آنها را شناخته بودم اکنون روی در نقاب خاک کشیده‌اند بعضی از آنان که زنده‌اند و در آن زمان جوانان رعنایی بودند پیر شده‌اند...یک تمثیل روسی از بوته‌ای می‌گوید که بر فراز تپه‌ای می‌روید و چون بر بلندی است باد می زند و کمرش را می‌شکند و بوته می‌گوید «ارزش داشت به این شکسته شدنزیرا آن سوی تپه را هم دیدم» همه ما در زمانی بودیم که آنسوی تپه‌ها را دیدیم.»(ج 1: 289)

می‌توان گفت خاطرات اسلامی ندوشن نوعی ادبیات اعترافی نیز هست به طوری که با کمال صداقت برخی شیطنتهای خود را نیز نقل کرده است. «زمانی که به همراه دوستان دبیرستانی خود برای تفریح به باغی می‌روند و در آنجا اقدام به خوردن شراب می‌کنند و یا این که در خوابگاه دانشجویی به سیگار کشیدن معتاد می‌شود هر چند که خیلی زود انرا ترک نمود و یا این که اقرار می‌کند در طول زندگی خود چند بار در سنین نوجوانی عاشق افرادی می‌شود که این عشق هرگز در طول عمر برای او تکرار نشده است.»(ایران منش، 1391: 18)

سبک ادبی

شیوه نگارش اسلامی ندوشن ساده و روان و خالی از استعارات و کنایات آزار دهنده است:

کودک می‌پنداشت که مرکز دنیا همین جاست. چقدر به نظرش بزرک می‌آمد. آباد و پر رفت و آمد تمام آبادی بر دو سوی این جوی آب قرار داشت اتنگونه که نیل در مصر و همه جوشش و طپش ده در مجاورت خود گرد می‌کرد. (اسلامی، 1363، ج 1: 19)

فصول کتاب دارای تیترهای مشخصی هستند ماتند: گذری به کوی ما، بیم‌ها و امیدها و ...که یادآور فصلهای برخی رمانهاست.

هر جلد از این کتاب بخشی از زندگی مؤلف را نشان می‌دهد. نوشته‌های ابتدای کتابها نوعی حسن مطلع است که خواننده را در جریان مضمون می‌گذارد: عزیمت در شهریور 1323 تاریخ مهمی را در زندگی‌ام رقم زد. در واقع وداع با سرزمین نیاکانم بود. (ج 3 ص 17)

سبک داستانی کتاب و قلم روان نویسنده موجب شده است توصیف‌ها بسیار دلنشین و ساده و صمیمی باشد که برای فهم آن نیاز به تکلف نیست همچنانکه نویسنده برای نوشتن آن دچار تکلف نشده است.

«روزها لطیف و شاعرانه و چاشنی تصویر سازی و تشبیه سازی بی بدیل استادی است که نثرش ممتاز و حلاوت بخش است و آن قدر نثرش جذاب و پر از صورتهای خیالی و تصویرهای روشن است که نمی‌شود دل از آن کند». (احمدی، 1380: 517)

عصرگاه بود که در وسط رودخانه خشک تفت اطراق کردیم قافله‌ها از راه رسیده یا می‌رسیدند. چارواهای خسته توبره بر سر خوراک می‌کردند. صدای کرچ کرچ دندان آن‌ها می‌آمد و گاه با صدای فر باد توی بینی می‌انداختند که نفسی تازه کنند یا شاید برای رفع خارشی که در منخرین آن‌ها پیدا شده بود. (اسلامی،1369، ج 2: 21)

با این توصیف ساده صحنه را پیش روی خواننده می‌گذارد و تصویر مشخصی از فضایی که خود شاهد آن بوده می‌سازد.

در محله ما دو بازارچه کوچک وجود داشت یا بهتر بگویم در سر پوشیده که در هر یک چند دکان واقع بود و رفع نیاز مردم محله را می‌کرد از نوع نانوایی و سبزی فروشی و علافی و طوافی که معمولاً به ماست و پنیر فروش طواف می‌گفتند. (ج 2 ص 45)

نثر ندوشن با همه سادگی و روانی، شاعرانه نیز هست و ذهن را به سمت متون قدیمی می‌برد. کاربرد چنین جمله‌ای در نوشتارهای خاطره گون روزانه دیده نمی‌شود: چون شب بر سر دست آمد (ج 3: 18)

همچنین این عبارات: «آن شب به حریم حرمی پای می‌نهادم که دیگر بیرون شد از آن میسر نبود این کامجویی و این پیوند اکنون از چهل و چند سال در گذشته و از آن دلفروز تر نمی‌توان تصور کرد و همواره رو به فزونی رفته ...(ص 204)

نم نم باران بود و بوی علف و خاک شسته شده (ج 3: 122)

محتوای نوشته‌های روزها

دکتر اسلامی با بیان مسائل فرعی که گاهی بسیار شیرین است، از هدف اصلی دور شده و به حاشیه رفته است. محتوای این چهار کتاب در برهه‌های مختلف زندگی متفاوت است. در جلد اول بیشتر شاهد شرح مسائل فرهنگی و اجتماعی و وقایع ساده محل زندگی راوی هستیم و در کتابهای بعدی کم کم جامعه گسترده‌تری پیش روی خواننده گذاشته می‌شود به طوری که شرح زندگی بزرگان ادب و سیاست و مسائل فرهنگی شهری و کشوری مطرح می‌شود. در این چهار کتاب کل وقایعی را که یک شخص تحصیلکرده که از یکی از دهات ایران برخاسته و به شهر نشینی و دنیای غرب نیز روی آورده تجربه کرده یافت می‌شود و در این میان نظرات شخصی نویسنده و افکار فرهنگی و مذهبی وی نیز در نقل خاطرات دخیل است. در اینجا به محتوای نوشته‌ها و اطلاعاتی که از این خاطرات می‌شود دست یافت می‌پردازیم:

اطلاعات تاریخی و جغرافیایی

زندگینامه دکتر اسلامی تاریخ کاملی است از زادگاهش، یزد آن زمان تهران، فرانسه و انگلیس به همراه بیان اعتقادات، اتفاقات، صنعت، امنیت، نظام حاکم جرقه‌های پیشرفت، نظام ارباب و رعیتی، جنگ جهانی دوم وپیامدهای آن، نویسندگان و شاعران برتر میان سال‌های 1304 تا 1357 و از این حیث می‌توان گفت که حسب حال وی می‌تواند یک حسب حال عمومی و فراگیر باشد. (ایران منش، 1391: 19)

وی در طی سفر به مناطق مختلف از دادن اطلاعات تاریخی و جغرافیایی دریغ نمی‌کند و گاه مثل یک سفر نامه نویس عمل می‌کند:

«مجموع آبادیهای این سو پیشکوه خوانده می‌شد. در این راه برو بیای نسبتاً زیادی بود و قافله‌های متعد رو به شهر روان بودند بین راه یکی دو بار از دهقان‌های سر راه خربزه خریدیم شاید به ده شاهی. نخستین بار بود که به تنهایی چیزی می‌خریدم و بهایش را می‌پرداختم همین خود خالی از غروری نبود کسی بودم که بعد از آن می‌رفت تا روی پای خود بایستد.»(ج 2 ص 19)

گاهی چنین اطلاعات دقیقی نیز می‌دهد: «از سعید آباد تا «شارسان» حدود هفده فرسخ بود.»(ج 2 ص 14)

بیان مسائل فرهنگی و اجتماعی

دوره‌ای که وی برای تحصیل به شهر رفته، هنوز زن ها و دخترها چندان اجازه درس خواندن نداشتند و برخی مسائل برای آنان عجیب است در شرحی که نویسنده از این زمان داده آداب و رسوم و باورهای عامه پیداست. زمانی که وی برای تعطیلات به ده بازگشته و برای زنهای ده از خانم‌های معلم حرف می زند آنها دچار تعجب می‌شوند:

«زن‌های حاضر در جلسه نیز دستخوش تعجب شدند که در میان زنان کسانی پیدا شوند که بتوانند در مدرسه کنار مردها به پسرها درس بدهند ولی کارهایی که در دوره رضا شاه شده و آوازه‌اش تا روستاها رسیده بود تا اندازه‌ای از غرابت موضوع می‌کاست زیرا به نظر آنان دوره‌ای شده بود که می‌بایست منتظر همه جیز بود. بدعت‌های خلاف عرف نوعی حالت تسلیم ایجاد کرده بود که توجیه کننده‌اش قدرت حکومت بود برای تسلی خاطر می‌گفتند: به ما چه مربوط؟ جوابگویش در روز قیامت خود آنها خواهند بود. (ج 2 ص 30)

این نوشته نشان می‌دهد اعتقادات مذهبی مردم قوی بوده و معتقدند این تغییراتی که رضا شاه انجام می‌دهد مطابق شرع نیست و کسانی که به خواسته‌های او عمل می‌کنند باید پاسخگو باشند.

مکانی که اسلامی از آن خاطره دارد دهی است که نظام ارباب و رعیتی بر آن حاکم است به همین دلیل است که غالباً مقایسه‌هایی میان این دو قضر اجتماعی انجام می‌گیرد. ارباب و رعیت در کنار هم در یک ده زیست می‌کنند اما تفاوت فاحشی بین رفتار، زندگی، لباس پوشیدن، عادات اجتماعی، و حتی قیافه ظاهریشان دیده می‌شود. اسلامی چهره رعیت کبوده را به این شکل تصویر کرده است: «توی کوچه که نگاه می‌کردید، ایرانی خلّص می‌دیدید که با اجداد دو سه هزار سال پیشش تفاوتی نداشت جز آن که زیر بار تاریخ و حوادث خم شده بود: مردان با شلوارهای گشاد کرباسی نیلی که قسمتی از ساق را برهنه نگاه می‌داشت، گیوه‌های زمخت مندرس (غالباً وصله پینه شده) پیراهن کرباسی و اگر زمستان بود ارخالق یا قبا، کلاه نمدی یا پشمی دستباف بر سر که به آن «کلاه گوشی» می‌گفتند (یعنی آن که گوشها را می‌پوشاند) صورت چرکین سیاه از ذغال یا غبرایی از غبار، سر تراشیده که جوانتر ها مشتی کاکل در بالای فرق نگاه می‌داشتند شبیه کاکل ذرت، ریش نتراشیده، ولی نه چندان بلند، بدن کمی کج و کوله به علت فعالیت بی تناسب جسمی با حالت خاضع و خاکسار، سلام بر لب با قدم‌های تند و در عین حال «ولنگ و واز» (ج 1: 262) در ادامه شمایل ظاهری اربابها را نیز وصف کرده که نیازی به توضیح نیست که حکایت از ظاهری آراسته و چهره‌ای متفرعن دارد.

در جایی از روش کلی زندگی مردم و اعتقادات آنها صحبت می‌کند و این که مردم بر اساس اعتقادات و در حد فهم خود امور مذهبی را رعایت می‌کردند ولی فساد پنهان و آشکاری هم در میان آنان رواج داشت که در میان اعیان طوری بود و در میان فقرا طور دیگر «قسم دروغ رایج بود. برگ زدن، تقلب، تدلیس، جزو نمک کار و زندگی به حساب می‌آمد...فقر فساد پنهانی موذی‌ای داشت که شخص بی آن که متوجه آن شود به آن سو کشیده می‌شد. بدینسان بود که چوپان از گوسفند ارباب می‌دزدید و کارگر از کار و زن از شوهر. هر کس ضعیف بود نهانی و با ترس و لرز به قوی‌تر از خود ناخنکی می‌زد و همه اینها هم مردمان ایمان داری بودند که در حد فهم خود فرائض را می‌گزاردند.»(ج 1: 195)

راجع به نویسندگان

فصل‌هایی را به معرفی نویسندگان اختصاص داده و با تیتر مشخص کرده است: مسعود فرزاد و گلچین گیلانی، پایان کار صادق هدایت، گاهی هم واضح نیست مثل: دریای بی موج

صادق هدایت یکی از نویسندگانی است که خود کشی او در محافل ادبی جنجال برانگیز بود. ندوشن راجع یه این قضیه به تفصیل مطلب نوشته و از خلقیات او و ارتباطاتی که با هم داشته‌اند نوشته است:

در اردیبهشت 1351 بود که خبر مرگ ناگهانی صادق هدایت در میان ایرانی‌های مقیم پاریس پیچید. (ج 4: 166)

کافکا از نویسندگان مورد علاقه صادق هدایت بود و ندوشن در این باره می‌گوید: «یکبار در خانه‌اش در خیابان روزولت از او پرسیدم کافکا چند سال داشت که مرد؟ گفت 42 سال. گفتم چه کم. گفت دو سالش هم زیاد بود. خود او هنگام مرگ چهل و هشت ساله بود. (ج 4: ص 166)

درباره هدایت نوشته است که وی کاغذی از پزشکی داشته که وی را مبتلا به نوعی بیماری روانی دانسته و پیشنهاد کرده برای معالجه به خارج برود به همین دلیل به مدت ششماه مرخصی استعلاجی گرفته است. اسلامی می‌گوید:

گمان می‌کنم سفر به پاریس برای او یک سفر موقت بوده، یک آزمایش بوده که می‌تواند از بن بست روحی‌اش نجات یابد یا نه و شق دوم پیش آمد. (ج 4: 169)

آنطور که اسلامی نوشته هدایت مشکل مالی هم داشته و حق تألیف کتابش را ارزان فروخته تا خرج سفر ششماهه اش را تأمین کند. او هدایت را اولین کسی می‌داند که تحت تأثیر فکر قرن نوزدهم اروپا رگه‌های بدبینی را وارد ادب فارسی کرده است.

درباره بوف کور نوشته است:

بوف کور از زاویه خاصی چکیده و فشرده گوشه‌ای از عمر قوم ایرانی بود که به نظر نویسنده رشحه‌ای از بوف کوری را در خود جای داشت این چنگ زدگی به گذشته این چسبندگی به عشق مانند «نر و ماده مهرگیاه» این حالت اشباحی این نوسان میان زوال و زندگی و آنگاه لکاته هم افسونگر و هم خانه برانداز گاه جان جانان و گاه پیام آور مرگ، پیچ و خمهای تاریخ ایران را می‌نمود و پیرمرد خنزر پنزری جنبه منفی و تباه گران را تجسم می‌داد. همه چیز در همه تاریخ در دالان خواب و بیداری و در لایه وجدان نیم آگه می‌گذشت و روایت گونه‌ای بود از زبان کسی که به تناوب یک مسیر کابوس و رؤیا را طی کرده. (ج 4: 168)

اسلامی سبک بوف کور را شبیه شطحیات عارفان ایرانی می‌داند که آنان هم دیوانگانی مثل عطار و روزبهان بقلی بین مرز شوریدگی و روشن بینی بوده‌اند. توضیح می‌دهد که بوف کور یعنی مرغ شوم تنها که نموداریاز خود هدایت بوده است. درباره خودکشی هدایت به طور مبسوط توضیح می‌دهد و دلیل آنرا می کاورد و پاسخ به این سؤال که «چرا هدایت خودشی کرد» را سهل و دشوار می‌داند به نظر او هدایت که از جامعه ایران خسته و ملول شده به پاریس رفته اما در آنجا هم نتوانسته به آرمانهایش برسد.

جمع بندی

کتاب اسلامی ندوشن که در چهار جلد، شرح زندگی او را در مقاطع مختلف نشان می‌دهد. اهمیت این خاطرات را می‌توان در پی گیری جریان فرهنگی- اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ای خاص دانست که بیشتر باید به بعد فرهنگی و اجتماعی آن توجه کنیم به طوری که در مثال‌ها دیدیم اسلامی در نقل خاطرات خود بیشتر به شرح ابعاد اجتماعی جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند پرداخته است و این بعد در موقعیتهای مختلف شامل مواردی متفاوت است. آنچه در کودکی در ده دیده و شنیده در بزرگسالی تبدیل می‌شود به آنچه در شهرهای بزرگ و یا دنیای غرب، در مدرسه و دانشگاه و محل کار می‌بیند و بعد گسترده‌تر و تازه‌تری پیدا می‌کند ولی در کنار همه اینها در گیری در مسائل سیاسی هم اجتناب ناپذیر است.

منابع

احمدی، بابک (1388)، ساختار و تأویل متن، چاپ یازدهم، تهران: نشرمرکز.

اسلامی ندوشن، محمد (1363) روزها، ج 1، تهران: یزدان

(1392) روزها، جلد دوم، چ 4، تهران: یزدان

(1386) روزها، جلد سوم، تهران: یزدان

(1391) روزها، جلد چهارم، تهران: یزدان

ایران منش، مریم، نصر اصفهانی، محمد رضا (1391) بررسی تطبیقی «الایام» طه حسین و «روزها» ی محمد علی اسلامی ندوشن، نشریه ادبیات تطبیقی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان سال چهارم، شماره 7، ص 1-24


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

دیدگاه‌ها   

#1 سهیلا 1398-11-24 17:09
سلام روزتون بخیر آیا سبک کتاب روزها سهل ممتنع هستش؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692