نگاهی به مجموعه شعر «سرمه‌ای» سرودهٔ «حامد عسکری»، «فرهاد زارع کوهی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

"مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست

هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست"

"سرمه‌ای" عنوان مجموعه شعری است مشتمل بر سی و هفت غزل از آقای حامد عسکری که از سوی نشر نیماژ منتشر گردیده است.

تجربه‌هایی هم سو و هم سنگ با تجربه‌های پیشین شاعر و در شکل و شمایل آشنا و مخاطب محور. تنفس در اتاقی کوچک و صمیمی و البته اشباع که هر دم عمیقی را در صمیمیت خام و تعارفی خودش مستحیل می‌کند. از قرار گویی بهاری است که از گشودن پنجرهٔ آغازینش، سال نکوی پیش رو پیداست! و به تذکر و طعنهٔ خود سراینده، شاید "هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست".

سروده‌های این دفتر، معمولاً عاشقانه‌هایی مألوف و یک لایه باقی می‌مانند و گامی به سوی مضامین اجتماعی و انسانی، و خلاقیت‌های چندسویهٔ متناظر با آن‌ها پیش نمی‌نهند. "من" و "تو" ی شاعر، منزوی و درخود فرو رفته است البته با این ویژگی که درون خود هیچ چیز ژرف و قابل تعمیمی نمی‌یابد و ناگزیر به دام امور سطحی و روزمره فرو می غلطد. یک حال و هوای فانتزی که شاید بتواند از سر تفنن رویکردی صورت گرایانه را دنبال کند. اما اشعار با آن که تکیه بر عمق محتوایی و اندیشگی ندارند، به ظرافت‌های تکنیکی و هنری نیز بی توجه‌اند! استفاده از شگرد، نه تنها به صورت کارکردی یا چند-تکیه ای به چشم نمی‌خورد، بلکه در دم دستی‌ترین و نازل‌ترین سطح آن یعنی تنها به عنوان یک شگرد صرف نیز عاری از بدعت گریزی و آشنایی زدایی است.

زبان شعرها زبانی است آراسته بر موسیقی بیرونی و برآمده از ذهنیت و اندیشهٔ عاشقانهٔ فردی و متاسفانه شاید این

برخاسته از روح زمانه و فرهنگ عامه پسندی و تسامح آن باشد! البته که شعر می‌بایست با این عوامانگی و ساده انگاری به جدال برخیزد. تناقض قضیه این جاست که روح سروده‌ها،

به ظاهر برآمده از ذهنیتی سرخورده و همچنان امیدوار در دنیای شلوغ مدرن است، اما فردیت سروده‌ها فردیتی بزک شده و پوشالی در چنبرهٔ زبان انشایی و نثرگونه است. و صد البته که فردیت مدرن تنها در بستر جامعهٔ مدرن با ابعاد و آحاد وسیع مدنی و سیاسی و اقتصادی‌اش شکل

خواهد گرفت، نه در ژرفنایی تهی با گرته برداری از اصالت‌ها و تعابیر ذهنی گذشته (تفکر قالبی). "من" ِ شعرها به واسطهٔ همین تناقض زبان و محتوا (ناباروری و نازایی زبان شعر)، یک "من"ساده لوح، منفعل و زیادی خوشبین است."من"ی که می‌خواهد امروزی باشد، امروزی احساس کند و بیندیشد، اما با ابزارها و پندارهایی فسیل و ساختاری کلنگی:

حال من این روزها از قبل طوفانی‌تر است

از تمام چترهای شهر بارانی‌تر است

و چند سطر بعد:

زلف وا کردی و چایی ریختی یلدا به دوش

معنی‌اش این است امشب بوسه طولانی‌تر است

در این مجموعه، متاسفانه با انبوهی از مضامین و تعابیر تکراری، مشق‌های مکرر در لوای یک جهان بینی ایستا، ضعف تألیف‌ها و خدشه‌ها و تنافرهای محتوایی روبرو هستیم.

از میان 37 شعر این مجموعه، وزن عروضی 35 شعر از دایرهٔ پنج وزن خارج نیست. (مضارع، و: رمل، رمل کوتاه شده، هزج، رجز دم بریده همگی چهارتایی). در 18 سروده از دفتر و در 20 بیت، مضمون تلمیحی «یوسف و زلیخا» با اشاره‌های معمولاً مستقیم به نام‌ها تکرار شده است. دامنهٔ تأثر از این مضمون تا بدان جاست که حتی در چهار شعر به فراخور ارتباط‌های موضوعی داستان مذکور، قافیه‌هایی همچون «چاه» و «گناه» تکرار شده‌اند. هرچند می‌توان این رابطه را برگشتی نیز قلمداد نمود و تکرار موسیقی و قافیه را عامل تکرار محتوا دانست. این اتفاق برای قافیهٔ "کنعان" نیز در شش غزل از این مجموعه (غزل‌های شمارهٔ 1-3-4-9-20-27) روی داده است. همچنین از این دست است تکرار کسالت آور واژگانی چون "برنو"، "ستارخان"، "کریم خان"، "کرمان"، "چایی" و قلیان"و تعابیر مربوط به آن‌ها در اشعار این مجموعه.

سهل انگاری و بی اعتنایی در بارهٔ تفاوت میان ساده نگاری و ساده انگاری نیز موجب پاره‌ای خطاها و لغزش‌ها گردیده که نمونه‌هایی در پی می‌آید.

- گاه سراینده در بیان و رساندن صریح مفهوم، گویی از قواعد نحو و نگارش غافل مانده است به گونه‌ای که در جای جای دفتر به ضعف تألیف‌هایی بر می‌خوریم:

چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش

بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست

که فعل انتهای بیت با فاعل همخوانی نداشته و محتوای کل بیت نیز نامفهوم می‌نماید.

با لبی تشنه و بی بسمل و چاقویی کند

ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست

که مراد، "رسم مسلمانی این نیست" می‌باشد. همچنین "بسمل" در تداول به حیوان سربریده و ذبح شده می گویند و کاربرد آن در جای "بسم ا.." محل اشکال است.

آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت

یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد

دو دلم این که بیاید من معمولی (!) را

سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد؟

که انشای صحیح مصاریع دوم به صورت: "یوسف را از چاه درآورد وبه زندان ببرد" و " ... سر و سامان بگیرد" می‌باشد. صفت معمولی نیز برای "من" چندان سنجیده و توجیه پذیر نیست.

رهایم کرده دنیا مثل یوسف در ته چاهی

شنیده بودم و دیدم که چاهی خانهٔ ماهی

فعل انتهای بیت به قرینه‌ای نامعلوم (و شاید به جبر قافیه) حذف شده است.

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

لاک پشتانه به دنبال تو می‌آید و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن

که گویی منظور در مصاریع دوم چنین بوده است: "بهتر است از در دام نگاه افتادن" یا "به از آن است که در دام نگاه بیفتیم"، و "با چه امید پی باد به راه افتادن".

عشق، ابری است که یک سایهٔ آبی دارد

سایه‌اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

(بیفتد!)

بر زلزله جا مانده کسی خرده نگیرد

می‌ترسد از دیدن هر سقف و پناهی

به کلی، بیت دچار ضعف تألیف و نارسایی است.

کاری که چشم‌های شما کرد با دلم

قاجار هم نکرد به کرمان و زندها

به دلیل ایجاب و تنگنای وزنی، حرف "با" شکسته و در جایش "به" آمده است.

پر می‌شد از صدای دف دختران کرد

پر می‌شد از نجابت دره، دهات‌ها

واژهٔ دهات خود یک غلط مصطلح است که در آن از قاعدهٔ جمع عربی برای اسم فارسی بهره گرفته شده است. جمع بستن دوبارهٔ این واژه با توجه به ساخت نحوی این بیت نمی‌تواند درست باشد.

رفته‌ای فکر نکردی که پس از رفتن تو

چه کسی درک کند حال روانی ها را

که برای تطابق زمان‌ها در افعال، درست‌تر می‌بود نوشته می‌شد: "رفتی و فکر نکردی..."

عشق، قلیانی است با طعم خوش نعنا دوسیب

می‌کشی آزاد باشی، مبتلاتر می‌شوی

واژهٔ "نعناع" در این بیت دارای املای نادرست می‌باشد.

من این همه گفتم، و تو یک جمله نوشتی

من سرمه به مژگان زده دارم، تو نداری (؟!!)

بر بخار پنجره یک شب نوشتی: «عاشقم»

خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر... (؟!)

همچنین علاوه بر این‌ها باید اشاره‌ای شود به برخی سهل انگاری‌ها دربارهٔ کاربرد حروف اضافه از قبیل کاربرد حرف "را" در معنای "به" و "از" و "با": غزل شمارهٔ 5، ابیات اول و ششم و هفتم- که نمی‌توان گفت با چنگ التجا به طناب پوسیدهٔ کدام زبان قرن چندمی می‌شود آن را پذیرفت! و یا مواردی از این دست:

مورم، سیاوشانه به آتش مکش مرا / یک ذره آفتاب و کمی ذره بین بس است

ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز / که سوز زخم کهنهٔ افسار و زین بس است

گذشته از این که دلیل بایستگی کاربرد «میم نهی» - به لحاظ استنتاج منطقی و کنکاش و مطالعهٔ درزمانی زبان فارسی- بر اینجانب مشخص نیست، و با این تفاصیل کاربرد «نون» برای فعل نهی با توجه به ماهیت کاربردی و پویای زبان، منطقی‌تر می‌نماید، استفادهٔ یک بام و دو هوا و یکی به نعل یکی به میخ از «میم» و «نون» برای فعل نهی در دو بیت پیاپی غزل، خالی از ایراد نیست.

- گاه نیز محتوای برخی بیت‌ها دستخوش سستی یا خدشه می‌شود:

بعدها تاریخ می‌گوید که چشمانت چه کرد

با من ِ تنهاتر از ستارخان بی سپاه

تعبیری ناسره و بی اصول و فروکاستن گسترهٔ فکری و فرهنگی تاریخ (در اینجا ستارخان) به یک عاطفهٔ شخصی و فانتزی (نگاه کنید به شاکله و محتوای کلی غزل). گویی تاریخ با تمام عمق و عظمتش، گماشته و اسیر و ابیر یک عشق کوچه بازاری و دل خوش کنک است! و در جای دیگر:

سواری خسته‌ام، از کوه پایین آمدم دختر

ببند این زخم‌های کهنهٔ مشروطه خواهی را

که در اینجا، نه دختری که زخم‌های کهنهٔ مشروطه خواهی را می‌بندد، دختری از تبار و تنهٔ تاریخ است و نه مرد عاشق پیشهٔ زخمی، مردی با دردها و دغدغه‌های اجتماعی و تاریخی است.

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

کلنگ از آسمان افتاد و نشکست/ وگرنه من همان خاکم که هستم!

سوختم دیدم قدیمی‌ها چه زیبا گفته‌اند:

«دانهٔ فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه»

عبارت مصرع دوم معمولاً در مقام قیاس آورده می‌شود و مصراع نخست هیچ سنخیت یا زمینه‌ای برای آن نمی‌تواند داشته باشد.

وقتی که چشم‌های کسی می‌کشد تو را

چاقوی دسته نقرهٔ زنجان چه فایده؟

روشن است که بین فایده و نیاز، فرقی اساسی است.

دیدمت رفتی و داغت جگرم را سوزاند

فکر بی هم نفسی با تو! سرم را سوزاند (؟!)

انبوه غمی نیست که سنگین و سترون

ابعاد نحیف کمرم را نشناسد

صفت سترون با انبوهی غم، تنافر معنایی ایجاد می‌کند. گویا سراینده نسبت به معنای واژهٔ "سترون" بی اعتنایی ورزیده است. بعید به نظر می‌رسد ترکیب وصفی غم سترون که از عصارهٔ مصراع نخست بر می‌آید، بتواند از عهدهٔ شناسایی ابعاد کمر مصراع دوم برآید!

- گاهی نیز در میان تصاویر و تعابیر بیت‌ها دچار سردرگمی و ابهام می‌شویم که این نارسایی برخاسته از کم دقتی دربارهٔ ارکان تشبیه و یا امور بدیهی است:

هر کسی بعد از تو من را دید گفت: از رعد و برق

کندهٔ پیر بلوطی سوخت، شد یک مشت کاه

وجه شبه ای بین بلوط سوخته (خاکستر) و کاه وجود ندارد!

قناری‌های این اطراف را بی بال و پر کرده

صدای نازک برخورد چینی با النگویش

بی بال و پر شدن جز کنایه از وحشت زدگی چه می‌تواند باشد؟ بی شک صدایی نازک و زیبا، نمی‌تواند پر و بال قناری‌ها را بریزاند.

مثل بیدی زلف‌ها را ریختی بر شانه‌ها

گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می‌شوی

شانه‌های بید؟! در مصراع نخست ابهامی بی معنا وجود دارد و رابطهٔ زلف بید با قفس هم بسیار گنگ و نامنطقی می‌نماید. گاهی هم شعر در اثبات احکام صادراتی خود دچار مغالطه‌های تمثیلی می‌شود و با قیاس‌های مع الفارق و بادی به هر جهت، پایگاه اندیشگی و اعتقادی بیت‌هایش سست می‌شود:

از زمختی‌های این روح ترک خورده نترس

مرد، زیبایی که می‌بیند دلش ابریشم است

و

با همان پاشنه‌هایی که بلند است بیا

قبرها دوست ندارند کتانی‌ها را.

این گونه استنباط می‌شود که اشعار در مقاطع حساس، معماری ماهرانه‌ای ندارند و چه بسا گاهی تلنگری و آفرینشی لحظه‌ای، آن‌ها را به بناشدنی ناشیانه در ادامه وا داشته است. دلیل این ادعا نمونه بیت‌های خوب مجموعه است که اکثر قریب به اتفاق آن‌ها بیت آخر سروده‌ها هستند و متاسفانه به گونه‌ای غریبانه تک افتاده‌اند. گویی غزل ماهیتاً در صدد گونه‌ای رباعی شدن است اما تک بیت باقی می‌ماند:

غزل 1: عشق رازی است به اندازهٔ آغوش خدا

عشق آن گونه که می دانم و می دانی نیست

غزل 4: شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد

ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

که البته مضمونی است آشنا و مستعمل در بسیاری از اشعار مشابه.

غزل 10:

تو دو شانه داری و انبوه اندوه مرا

فرش پانصد شانهٔ تبریز هم باشد کم است

غزل 11:

خسته‌ام مثل یتیمی که از او فرفره‌ای

بستانند و به او فحش پدر هم بدهند

با درود بر روان پاک اخوان ثالث!

غزل 13:

دلیل چاک پشت پیرهن شاید همین باشد

زلیخا یوسفش را دیده و ... محکم بغل کرده

غزل 28:

برنویی بودم اسیر چشم آهوها و شکر

دست هر صیاد، عمرم به قلق گیری گذشت

که صید آهو با برنو هم البته جای سؤال است.

لابلای اشعار نیز، گاه بیت‌هایی زیبا به چشم می‌خورد:

کنار چای و آتش بارها یاد تو افتادم

چه دلتنگی شیرینی... چه خوشبختی کوتاهی

و:

قوت ما لقمهٔ نانی است که خشک است و زمخت

بنویسید به ما خون جگر هم بدهند

و:

نامه‌هایم چشم‌هایت را اذیت می‌کند

درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است

و نیز:

من لالم و این حجم ورم کرده دهان نیست

زخمی است که وا می‌شود از عشق تو گاهی

که مرا به یاد این بیت از طالب آملی انداخت:

لب از گفتن چنان بستم که گویی

دهان بر چهره زخمی بود و به شد

***

آن چه بیش از همه، آفت غزل متعارف امروزی است، روی آوردن شاعران به مضامین منحصراً و اکیداً عاشقانه، و واخوردگی و استیصال در دایرهٔ بستهٔ واژگان سنگی و طلسم شده است. بی هیچ وسواس و مداقه ای در پتانسیل و نیز اقتصاد کلمات. دفتر "سرمه‌ای" هم مانند بسیاری دیگر از دفاتر شعر امروزی که همانند سیلی افسارگسیخته و بی وقفه به بازار! هجوم می‌آورند، از این بیماری مصون نیست. مجموعه‌ها آن چنان دچار افراط و تفریط هستند که گاه در دام هرز نویسی و مهمل بافی گرفتار می‌آیند (مانند پاره‌ای نوشته‌ها با برچسب آوانگارد یا برخی جریان‌های غوغاسالار بی ریشه و دروغین)، و گاه در دام کلیشه و جمود (مانند بسیاری از اشعار به اصطلاح هنجار و به واقع نابهنجار).

مشکل پیش از آن که در تئوری، تکنیک یا دلبستگی های شکل گرایانه باشد، ریشه در لنگیدن یک بال آثار یعنی اندیشه دارد و به خصوص در ناهمخوانی اندیشه با قالب و فرم.

غزل‌های این مجموعه نیز به شدت دچار ناهمخوانی‌ای است که پیش‌تر شرح آن به اختصار آمد. از یک سو معمولاً ساخت تک بیتی و قافیه مدار را پی می‌گیرد و از دیگرسو دچار هوس رانی و تفنن در انتخاب و پیگیری مضامین است. از یک سو صداقت و صمیمیت پیشه می‌کند و از سویی دیگر خوش باورانه به هر دستاویزی متوسل می‌شود تا جلب توجهی کند!

سزای خواندن از عشق است در گوش کر جنگل

اگر که قطره خونی گوشهٔ منقارمان مانده

اما اگر "منقار" خون آلود بیش از آن که دال بر خواندن باشد، دال بر خوردن است چگونه سزاواری و عشق را توجیه می‌کند؟ تنها با حکمی قاطعانه و ناعادلانه (مصراع دوم)؟! و آیا دیگر چیزی از نشانه جز آلتی عاریتی باقی می‌ماند؟ بگذریم از این که منقار در این جا لابد همان گلوست!

بیراه است اگر گمان کنیم زبان غزل کلاسیک با آن همه ظرافت واژگان و تعابیر خود در چارچوب ابیات در هم تنیده، زبانی شعاری و قلمبه گوست. اما پر بیراه نیست اگر بگوییم غزل‌های این چنین با برائت از فخامت و ساخت مندی، دارای زبانی باربر و ابزاری هستند و در نهایت با بی مبالاتی و آسودگی خواهی، آب به آسیاب بنیادهای استبداد می‌ریزند! ایجاز آمرانه و حذف زوایا و رابطه‌های تاریخی و اجتماعی، از ادبیات یک اسطورهٔ پرخاش گر یا ابزاری در دست آن می‌سازد. این چنین می‌شود که در نهایت موجزگویی و نتیجه گرایی سطحی، جای تعمق و تحقیق همه جانبه را می‌گیرد. از این رو بی سبب نیست اگر برخی منتقدین، مثلاً داستان کوتاه را در مقایسه با رمان، چیزی مثل درآوردن خرگوش از کلاه یا جرثومه‌ای از جعبهٔ پاندورا می‌دانند (تا چه رسد به شعری کوتاه!)

در پایان، کوتاه سخن این که نوشتهٔ حاضر تا آن جا که توانسته تلاش در دوری از کژتابی و اجحاف داشته است. هر چند بر آنم که انتشار دفترهای شعر به این شتاب زدگی و با این حجم اهمال کاری و ساده پنداری، آب پاکی را روی دست خوانندگان صمیمی غزل خواهد ریخت. غزلی که نه داعیه و دغدغه نوآوری دارد و نه آفرینش! و حتی گاهی دچار برخی ضعف‌ها مانند مخدوش شدن ارتباط عمودی بیت‌ها و گسستگی فرم ذهنی می‌شود. ولی تک و توکی نیز غزل سادهٔ به نسبت خوب و بی نقص از قبیل غزل‌های شمارهٔ 11 و 13 و 29 و 34، مایهٔ دلگرمی است.

منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره هشتم بهار سال 1395


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692