*شعر مازندرانی، علی رغم وسعت جغرافیایی محدود آن، در حوزهای گستردهتر (که همسایههای استان خود نظیراستان سمنان، گلستان، بخشهایی از شمال تهران و شرق گیلان و حتا بخشهایی از استان البرز را نیز در بر میگیرد.) فعالیت دارد و شاعران بومی سرا علیرغم توسعه فرهنگ شهر نشینی و رسوخ آن در فرهنگ کهن مازندران، ونیز اصرار خانوادهها که بعضی از آنها تک زبانی (فارسی) را نشانه مدرن بودن میدانند، همچنان به حیات شعری و حرفهای خود ادامه میدهند. گسترهٔ فرهنگیای که بیان داشتم، آبشخور شاعران و نویسندگان این کهن دیار است و میتوان آن را در آثار ادیبان سرزمین باران، مازندران، یافت. گنجینهٔ واژگان واصطلاحات و پی مایههای محلی آن را میتوان در آثار مکتوب و یا شفاهی جستجو کرد و به ثبت و ضبط آن پرداخت.
* ساختارهای فرهنگی در دوران معاصر کم تحرک بوده است. جوان مازنی از گذشته خود و نیاکانش دور مانده و حتا با فراگیر شدن شبکههای اجتماعی، اینترنت، از آن گریزان است. محافل و انجمنهای ادبی در برابر جریان سیل وار و قدرتمند الیناسیون، نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
نشریات اختصاصی فرهنگی و ادبی نمیتوانند جریانی را نمایندگی و هدایت کنند. آثار مکتوب بسیار اندک (از نظر کمیّت) وبا تیراژپایین (بخاطر گرانی کاغذو هزینهٔ سنگین چاپ و نشر و از سویی کم اقبالی مخاطبین) است. با نگاهی به کتاب شناسی ادبیات مازندران به این واقعیّت پی میبریم که شاعران امروزین که از سفرهٔ خانواده میزنند تا اثری را به دست مردم برسانند، بگذریم، دیگران در روز مرگی سرگردانند.
* گذشتهٔ ادبی ما، گواه آن است که شعر مازندرانی (تبری)، از همان ابتدا جریان جداگانهای را در کنار شعر فارسی برگزیده است. اشعار شاعرانی چون،"مسته مرد"،"استاد پیروز" و"مرزبان بن رستم" که ابن اسفندیار، نویسنده تاریخ تبرستان
از آنها نام برده، گویای این مهم است که شعر غیر آوازی به قرن چهارم هجری بر میگردد. (پیدایش شعر فارسی دری را نیمهٔ نخست قرن سوم هجری دانستهاند.)
این نشان از پیشینهٔ تاریخی شعر در مازندران است.
در این جا مایل نیستم از شاعرانی چون "بندار رازی" و "منصور منطقی رازی" ویا "قطب رویانی" سخن بگویم، که تک بیتهایی پراکنده و یا تنها نامی از آنها در گوشه و کنار تذکرهها و کتابها دیده میشود، سخن بگویم. البته من نیز از همان اندک مایه چیزی در اختیار ندارم.
سؤال این است که آیا تحلیل جدّی بر آثار و اشعار شاعرانی نزدیکتر همچون "امیر پازواری"یا " نیما یوشیج"(البته اشعار محلی نیما) صورت گرفته است؟ مگر نه این که "خود زکو"شرق شناس، ترانههای عامیانهٔ مردم شمال ایران، از جمله پانزده چهار پاره امیر پازواری را به ثبت رسانده ودر کتابی به نام"ترانههای محلی ساکنان کرانههای جنوبی دریای خزر" آورده و در پاریس منتشر کرده است. (1878 میلادی)
مایههای آواز امیری از گسترهٔ البرز تا علی آباد کتول، تا سمنان و شهمیرزاد، خوانده میشود. بنابر این نیازمند کاری تحلیلی و تحقیقی جدّی است. مدت کوتاهی که نیما در بار فروش بود و سفر نامهٔ بار فروش را نوشت، گفته است:"امیر، این شخصی است که من بارها خواستهام او را به رفقای شهری خودم بشناسانم." نیماست که دلسوزانه به شخصیت امیر پازواری میپردازد و از میان معاصران گویا نخستین کسی است که اشعار امیر را معرفی میکند. امّا نیما خود، نگاهی دیگر به شعر تبری دارد. در مجموعهٔ "روجا" به شعر آوازی میپردازد.
چار پارههای نیما، متاًثراز اشعار امیر پازواری است. نکتهٔ مهمی که در سرایش نیما باید مورد توجه قرار داد، آن است که نیما در شعر مازندرانی نو آوری ندارد و بیشتر به فرهنگ شفاهی مازنی توجه داشته است.
امیر پازواری:" اَنِهّ دارواش، هَدامه شِه گلاره /دارِ چلّه چو، بَورده، شیردَ کَفه مِه پلاره/اسا که بُورده، شیردَ کفه مِه پلاره/خبر بیَمو، ورگ بَزو ته گلاره."
معنی به فارسی: از بس به گاوم، دارواش (گیاه رونده روی درخت) دادم، شاخههای درختان، لباسم را فرسوده کردند. اکنون که گاو من شیری شدو خورشت پلوی من، شیر خواهد بود، خبر آمد که گرگ، گاوم را درید.
نیما:"امیر گنم دِل، حاجی اَغَم دارنُ/نیما گنم دِل، تِ موتَم دارنُ/دنی اگر هزار آدم دارنُ/ دنی اگر هزار آدم دارنُ/جانِ امیر! تِ جورم جور کم دارنُ.
معنی به فارسی: امیر میگوید دل من از دست حاجی غم دارد. نیما میگوید دل من دارد.
*در شعر مازندرانی، شاعرانی اکنون حضور دارند که آثار قابل توجه ای ارائه دادند. محمود جوادیان کوتناهی، اسدالله عمادی، کیوس گوران، جلیل قیصری، غلامرضا کبیری، قنبر یوسفی، علی کفشگر، احمد طیبی، علی حسن نژاد، محمد لطفی، فر هود جلالی کندولوسی، حجت الله حیدری سوادکوهی، محمد صادق رییسی، شعبان نادری رجه، و فریده یوسفی و... که نام بسیاری نیز در این جا آورده نشده است. اما از همه اینها، انگشت شماری به شعر بومی نگاه آرکاییسم دارند. واژههای اصیل و کهن در شعر اندک است. برخی از اشعار تر جمه ای است از زبان فارسی به ویژه در اشعار امروزی (نو) مازندرانی. شاعران مازندرانی از طرفی از واژههایی استفاده می کنندکه به خاطر نوستالژی (خاطر انگیزی) برای مخاطب لذت بخش است. واژههایی که مخاطب امروزی در بیرون از ابیات نمیبیند و برایش ملموس نیست. واژههایی چون؛ اودنگ (آب دنگ، آسیاب)، اسیو (آسیاب) وکلوش (کفش لاستیکی) و...واژهها و بن مایههای محلی، مانند اسامی گلها و گیاهان، حیوانات و نیز گروه اعلام که دیگر برای نسل جوان شناخته شده نیست. به کار بردن این گونه واژهها در حفظ و ذخیره آن ونیز به آشنایی نسل جوان شهر زده و مدرن کمک میکند و راهی است برای توسعه واژگانی زبان تبری، وباعث توسعه زبان این مردم و فرهنگ بومی و اصیل میشود. از سویی این واژ ه ها در غنای اثر نقش موثری دارد و از اضمحلال عناصر فرهنگی منطقه و محلات در مازندران جلوگیری میکند.
* با تأمل در اشعار شاعران امروز مازندران، تأثیر طبیعت برای مخاطب نمایان میگردد. این شاعران طبیعت و زادگاه وزیست بوم خود را با زیبایی در شعرشان به تصویر میکشند. آنان میکوشند با ذکر نام سبزهها، اسامی خاص جغرافیایی، پرندگان و حیوانات به تصویر آفرینی بپردازند. مانند احمد طیبی سوادکوهی که میگوید:
"بهارِکله شُو، و شنِه ماه تُو
واش گلم، بچا واجه گیرنه تُو
کهَر، اوخارِ سَر، دم دِ نه تُو
ماه تُوی ساینه کِل، تو خورنه نَنو."
معنی به فارسی: در شبهای کوتاه بهاری، ماه میدرخشد، باد سرد، گیاه واش را به حرکت در میآورد. اسب کهر در آخور، دم را تکان میدهد. در سایه سار مهتاب، گهواره بچه تکان میخورد."
حتا در شعر امروز (نو)، شاعران مازندرانی، میتوان این ویژگیها را دریافت. احمد غفاری در مجموعه شعر مازنی"ماه، نا، نن جان" میسراید:
"روجا ربوَرده زرینه شال/تلا/ برمه گلییه/ خنه-خوا/ خو کشنه."
معنی: شغال زرد با آخرین ستاره رفت/ خروس/ با گریه میخواند/صاحب خانه / در خواب است.
برای صدها واژه که در محله به محله مازندران به کار برده میشد یا میشود، میتوان یک یا چند شاهد مثال آورد ویا کارکردهای آنها را در آثار شاعران و نویسندگان مازنی بررسی کرد. اما در حوصله این نوشته نمیگنجد. جا دارد پژوهش گران، پیرامون واژگان تبری بیش از گذشته و با جدیّت بیشتر، به شکل گسترده به تحقیق و پژوهش بپردازند و برای نسل جوان امروز و آینده این ذخیرههای فرهنگی مازندران را حفظ و به یادگار بگذارند. تا به قول نیما قادر باشیم که؛"با چشم خود ببینیم و با ذهن خود بیندیشیم و با زبان خود بگوییم."■
منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره هشتم بهار سال 1395
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر