جایگاه زن در رمان «کلیدر» اثر «محمود دولت‌آبادی» «مریم غفاری جاهد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

جایگاه زن در رمان «کلیدر» اثر «محمود دولت‌آبادی» «مریم غفاری جاهد»

در فرهنگ و ادبیات ایران زن جایگاه چندان مطلوبی نداشته است. در متون پیشین فارسی چه نظم و چه نثر بیشتر شاهد ذکر پلیدی‌ها و شمردن صفات بد برای زنان هستیم. تنها در رمانهایی که پس از مشروطه نوشته شد و حاصل آشنایی نویسندگان با دنیای غرب و نوع داستانی آن دیار بود چهره زنان در ادبیات دچار دگرگونی شد اما نه آنقدر که بتوان گفت این نوشته‌ها آیینه تمام نمای زن ایرانی است. در این زمان تنها برخی نویسندکان کوشیدند واقعیاتی را از زندگی زنان جامعه نشان دهند.

آنچه در تمام این نوشته‌ها به چشم می‌خورد، جامعه‌ای است که بر اساس مرد سالاری ساخته شده و نوع نگاه این جامعه به زن، مشخص و از پیش تعیین شده است. زنان ایرانی به جز استثناهایی که دیده می‌شود عموماً دارای ویژگی‌های مشترکی هستند که کم پیش می‌آید از آن عدول شود: اشتغال به کارهای خانگی، فرمانبری از پدر، برادر، همسر، سکوت در برابر مشکلات، ایفای نقش مادری، وفاداری نسبت به همسر، کمک به اقتصاد خانواده.

به همین دلیل در ادبیات، به ویژه ژانر داستانی صد سال گذشته در شخصیت پردازی زنان، چهره‌هایی شبیه به هم می‌بینیم که با اندک تفاوتی، همگی دربند نظام مرد سالاری‌اند. در این میان اگر شخصیت‌های داستانی از میان اقوام ایرانی انتخاب شده باشند، شخصیت‌ها علاوه بر ویژگی‌های بارز زن ایرانی، خصایص زنان آن قوم خاص را هم دارا هستند که گاهی این ویژگی‌ها با فرهنگ عامه ایرانی تفاوتهایی دارد.

رمان کلیدر که از نظر بلندی در ایران رتبه اول و در جهان رتبه دوم را دارد، دارای شخصیتهای متعددی است که همه در خدمت قهرمان اصلی داستانند: گل محمد کلمیشی.

اقوام مختلف ایرانی به واسطه‌ی تفاوتهای فرهنگی، آداب و رسوم، هنر و ادبیات، موسیقی، گویش و نوع پوشش از سایرین متمایز می‌شوند. از این نظر در کلیدر شاهد صفات مشخصی در مردان و زنان هستیم که کاملاً جامعه‌ای مردسالار را پیش روی ما قرار می‌دهد. با اینکه در طرح داستان چند زن نیز نقش دارند؛ اما نقش اصلی از آن مردان است و عملکرد زنان جز در کمک به مردان دیده نمی‌شود.

اما دراین رمان بلند، همواره در کنار نام گل محمد، نام دو زن نیز پر آوازه است: مارال و بلقیس.

این دو زن که یکی همسر و دیگری مادر گل محمد است زنانی ایلیاتی‌اند. زنان دیگری نیز در این رمان هستند. زنانی چون زیور و شیرو و ماهک و سمن و زنان قلعه چمن که بیشتر، نقش‌هایی سایه وار دارند.

مارال

در این رمان به طور مستقیم از کُرد بودن مارال یاد شده و این توضیح با شرح نوع پوشش او کامل می‌گردد. زنان ایلیاتی به خاطر موقعیت و مکان زندگی خود و الفت با صحرا و کار و مشقت زیاد، پر طاقت، پرکار و مغرورند. این ویژگی را نویسنده در اولین سطور رمان با توصیف مارال نشان می‌دهد:

«مارال، دخترکرد، دهنه اسب سیاهش را به شانه انداخته بود. گردنش را سخت و راست گرفته بود و با گامهای بلند، خوددار و آرام رو به نظمیه می‌رفت.»(ج 1، 1)

با همین توصیف اولیه، مارال در ذهن خواننده به عنوان شخصیتی متفاوت، عرض اندام می‌کند دختری که از همجنسان خود برتر است. هم از نظر زیبایی و هم شجاعت و غرور. غیر از این توصیف، نگاه‌های خیره‌ی مردها به مارال نیز این دیدگاه را تقویت می‌کند.

او که در میان کوه و صحرا بزرگ شده، با وجود طبیعت آرام و منفعل، ترجیح می‌دهد به جای نشستن در خانه، همراه شوهرش به جنگ خان‌ها برود:

«من را چه جور زنی دیده‌ای تو، که بنشینم و بچه نگه دارم فقط؟»(ج 7، 1774)

او در تصمیم گیری برای ازدواج با گل محمد نه به رضایت پدر فکر می‌کند و نه به عکس العمل نامزدش. پیش از این گمان کرده دلاور از او دل بریده ولی رفتار دلاور با گل محمد در زندان نشان می‌دهد که چشم دلاور هنوز به دنبال مارال است. مارال بر خلاف رسم وفاداری و قولی که به دلاور داده، عمل می‌کند. در ابتدای رمان، هنگام آبتنی مارال در چشمه، احساس می‌کند مردی دارد او را در چشمه دید می زند و به سرعت بیرون آمده لباس به تن می‌کند و مرد سوار بر شتر می‌گریزد. در این هنگام مارال جمله قابل تأملی می‌گوید: «پس چرا رفت؟»(ج 1،34) این جمله با مطالبی که پیش از این درباره مارال خوانده‌ایم سنخیت ندارد و شخصیت دگرگونی به او می‌دهد.

زمانی که برای گل محمد نان می‌برد و بی پروا می‌گوید از امروز می‌خواهم با تو کار کنم و حرفهایی که پس از ان بین آن دو زده می‌شود نشان از این دارد که مارال دارد خود را به گل محمد عرضه می‌کند. او می‌گوید که دیگر برای او دلاوری وجود ندارد:

«دیگر او برای من آن دلاوری که داشتم نبود من هم برای او آن مارالی که داشت نبودم. هر دومان چیزهای دیگری بودیم ...امیدش را از من برید.»(ج 2، 397)

در رفتار مارال با گل محمد نشانی از حجب و حیای زنانه و پرهیز از تنها ماندن با مردی که محرم او نیست وجود ندارد و بدون هیچ اعتراضی پیش از عقد ازدواج با او ارتباط برقرار می‌کند که با سنت‌های رایج درمیان اقوام و ملل ایرانی مطابق نیست.

مارال برای گل محمد همسری وفادار و فداکار است وهمچون اکثر زنان، همان شب گوشواره‌هایش را به گل محمد می‌دهد تا بفروشد و لوازم مورد نیازش را تهیه کند.

شیرو

دختر دیگری که در این رمان نقش خواهر گل محمد را دارد گر چه مثل مارال نیست اما طبیعتی غیر منفعل و سنت شکن دارد:

«ایلیاتی، منشِ آزاده، سنت شکن، شادخوار و دلیر و متهور دارد. همین روحیه ویژه است که به شیرو اجازه می‌دهد گوش به اشاره عاشقانه دل دهد.»(اسحاقیان،1383: 235)

شیرو با اینکه از برادرانش می‌ترسد و می‌داند عکس العمل آن‌ها بعد از فرار او از خانه چه خواهد بود، باز هم با درویشی زیبا روی، ولی بی پول و دریوزه فرار کرده، با او ازدواج می‌کند.

ترس از مردان خانواده در وجود صوقی، نامزد مدیار هم دیده می‌شود. او با وجود قرار قبلی مبنی بر فرار با مدیار، از ترس نادعلی و حاج حسین جرأت بیرون آمدن ندارد و بعد هم دچار خشم نادعلی شده از خانه و کاشانه آواره می‌شود و سرانجام تحت سلطه مردانی دیگر در میاید. دراین میان، زن‌ها گرچه دنبال فرار از سلطه مرد هستند، سرانجام محتاج و گرفتار همان مردها می‌شوند. همچنانکه شیرو پس از ازدواج ناموفق، به سوی خانواده‌ای بر می‌گردد که از همانجا فرار کرده بود.

. وفاداری به شوهر را نیز در رفتار شیرو می‌بینیم. با اینکه بین شیرو و ماه درویش دعوای سختی در گرفته و آن دو با هم رابطه خوبی ندارند، به خاطر طرفداری از شوهرش که یکی از افغانها سر مرافعه با بندار او را از بام به زیر انداخته و ناکار کرده بلوچ افغان را با ضربات چوب خرد می‌کند.

همچنانکه برای مقابله با تجاوز شیدا گزنی در دست دارد و او را تهدید می‌کند با اینکه شیدا را می‌خواهد اما به خاطر شوهر داشتنش از او دوری می‌کند.

بلقیس

زن مقتدر کلیدر که ریاست و مدیریت خانواده را بر عهده دارد بلقیس است. او زنی محکم است که از سختی‌ها نمی‌ترسد. افراد خانواده متکی به او هستند و در کنار او، کلمیشی که پدر خانواده است، دیده نمی‌شود. حتی زمانی که کلمیشی می‌خواهد شیرو را از خانواده طرد کند بلقیس با پاسخی محکم حرف او را رد می‌کند: «تو دیگر لب ببند. غصه‌ام کم نیست.» (ج 8، 1805)

این شخصیت یادآور دوران مادر سالاری و سلطه‌ی زنهاست:

«در نظام سیاسی-حقوقی مادر سالاری، زنان قدرت حقوقی و سیاسی را قبضه کرده بودند و روابط خویشاوندی، مادر تباری بود.»(ستاری،1380: 211)

بلقیس دارای شجاعت ذاتی است چنانکه در کشتن امنیه‌ها به گل محمد یاری می‌رساند و هنگام رفتن پسرانش به قتلگاه، مویه نمی‌کند بلکه می‌گوید:

«بره‌ی نر برای کارد است.»(ج 10، 2425) و سر جنازه او هم چنین می‌گوید:

«خوشا به مردانگی تو ...ای مرد مردان ...خوشا به غیرتی که تو داشتی.»(ج 10، 2512)

نقش بلقیس به عنوان مادر، متفاوت از نقش حاکمیت اوست. نقش او در اینجا مثل همه زنان ایرانی دفاع از فرزندان و به خطر افکندن خود و غصه خوردن به خاطر آنهاست. چنین جملاتی نقش مادرانه او را نشان می‌دهد:

«زینب بلاکشم من، زینب بلاکش. چی به پیشانی من نوشته شده چی؟»(ج 1، 280)

«غم کدام یکتان را بخورم غم کدام یک؟»(ج 4، 925)

«کاش نزاییده بودمتان.» (ج 7، 1736)

تحقق خواسته‌ی بلقیس با همه اقتدارش، وابسته به موافقت مردان خانواده است: «من می‌خواهم دخترم کنار دستم باشد. من این را از تومی خواهم گل محمد.»(ج 7، 1731)

ذلت شیرو پیش خانواده‌اش حکایت از سنگینی نگاه روی زنان ایل است. نگاهی که هیچگاه روی مردان خانواده نبوده است. بلقیس هنگام دفاع از شیرو بر خلاف سنت عمل کرده این تفاوت نا عادلانه را گوشزد می‌کند:

«چه کرده است او مگر؟ غیر از کارهایی که هر کدام از شما به یک طریقی کرده‌اید یا می‌کنید؟»(ج 7، 1737)

نقش مادرانه بلقیس در رابطه با زیور نیز نمایان است. رفتار بلقیس بازیور به عنوان مادر شوهر نمادی از رابطه این دو قشر جامعه با هم است. بلقیس از نقطه ضعف زیور که نازایی و بزرگسالی اوست سوء استفاده کرده و او را مورد سرزنش قرار می‌دهد و با تفکری خرافاتی اعتقاد دارد زیور گل محمد را جادو کرده است.

زیور

زیور- جز در انتهای رمان- نشانه‌ای از شجاعت زنان ایلی ندارد. ویژگی شاخص او مثل همه‌ی زنها عشق به شوهر و ترس از دست دادن اوست؛ چنانکه در ابتدای ورود مارال چنین حسی در او پیدا شده و انتظار می‌رود با حرارت بیشتری از زندگی خود دفاع کند؛ اما همه‌ی خشم او در حد حرفهایی است که در دل با خود می زند. مگر یکبار که به مارال می‌گوید:

«اگر برایم یقین شود که چشم به شویم داری قسم به همین نماء شام چشمهایت را از کاسه بر می‌کنم.»(ج 1: 110)

اما هنگامیکه مارال، زنِ گل محمد می‌شود هیچ صدایی از او در نمی‌آید. نماد کاملی از زن منفعل و تو سری خور. او از شرم خود به صحرا پناه می‌برد و خودش را پنهان می‌کند و می‌گذارد آن دو به راه خود بروند.

رسم چند همسری در میان ایلیاتی‌ها چندان غریب نیست و زنهای ایلیاتی به حضور زن دیگر در زندگی خود اعتراضی ندارند به ویژه اینکه فرزندی هم نداشته باشند. «خانواده ایلیاتی در سیمای نوزاد پسر، جانشینی برای پدر می‌بیند و او را نمودی از اقتدار و عنصر عصبیت عشیره می‌پندارد آنچه از این ارزشگذاری بر می‌آید پیوند میان باورهای ایلیاتی با اموری است که به مصالح معاش خانواده و طایفه کمک می‌کند عالی‌ترین نمود این باور را در رنج طاقت فرسای زیور از یکسو و شادی فزاینده مارال به دلیل نازایی و باروری می‌توان دید.»(اسحاقیان،1383: 235)

رفتار منفعل زیور در برابر مارال عجیب به نظر می‌رسد. ویژه اینکه پس از بارداری مارال و تصمیم زیور به کشتن بچه‌ی او، با بیدار شدن ناگهانی مارال از خواب، یکباره زیور تغییر موضع می‌دهد و می‌شود خواهر مهربانی که حاضر است برای او همه کار بکند. این تغییر ناگهانی قابل باور نیست زیور حتی در دلش هم راجع به مارال و فرزنش فکر بدی ندارد و انگار یکباره معجزه‌ای اتفاق افتاده است. همچنین عملکرد نهایی زیور در انتهای داستان بیشتر شایسته‌ی مارال است تا او.

جمع بندی

زنان در جامعه ایرانی همواره تحت پوشش مردی قرار دارند. مارال با اینکه دختری قوی بنیه است و می‌تواند از پس مردی چون صمصام خان بر آید و اورا از خود براند، مجبور است برای آسایش خود به خانواده پدری پناه ببرد. شیرو نیازمند مردی است که او را حمایت کند و ماه درویش چنین مردی نیست به همین دلیل او به سوی خانواده‌اش می‌رود. همچنانکه زیور به خاطر از دست ندادن گل محمد، در سکوتی تلخ، ورود مارال را به زندگی‌اش نظاره می‌کند.

به طور کلی در این رمان، بیشتر زنان سایه‌هایی هستند که به دنبال مردان در حرکتند. زنانی چون ماهک و سمن و زنان قلعه چمن که جز کارهای خانگی و فرمانبری و سکوت، نقش دیگری ندارند. قهرمان و تصمیم گیرنده همچنان مرد است و نقش زن تنها تثبیت کننده‌ی حضور مرد و عملکرد اوست. زنان همچنان در چنبره تفکر مرد سالاری گرفتارند و تعصبات ایلی حاکم بر تفکر مردان، سنت شکنی زنان را برنمی تابد.

همین عصبیت ایلیاتی است که بیگ محمد را وا می‌دارد به قلعه چمن تاخته یک گیله از گیسوان خواهرش شیرو را ببرد. (اسحاقیان،1383: 235) و پدر خانواده را از زیر بار ننگ بیرون آورد.

منابع

دولت آبادی، محمود (1378) کلیدر، چ 13، تهران: فرهنگ معاصر

اسحاقیان، جواد (1383) کلیدر رمان حماسه و عشق، تهران: گل آذین

ستاری، جلال (1380) هویت ملی و هویت فرهنگی، تهران: مرکز


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692