• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» نویسنده «ماریو بارگاس یوسا»؛ «بابک ابراهیم‌پور»/ اختصاصی چوک

نگاهی به رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» نویسنده «ماریو بارگاس یوسا»؛ «بابک ابراهیم‌پور»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی به رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» نویسنده «ماریو بارگاس یوسا»؛ «بابک ابراهیم‌پور»

داستان با قتل فجیعی شروع می‌شود. پالومینو به طرز وحشتناکی شکنجه و بعد کشته شده است. دو مأمور پلیس مسؤول رسیدگی و پیگیری این جنایت می‌شوند. در ابتدا شاید مخاطب گمان کند که با یک داستان پلیسی و جناییِ کلیشه ای طرف است اما در روند داستان متوجه می‌شویم که هستهٔ داستان بر احساسات و روانشناسی آدم‌ها استوار است و مخاطب صرفاً یک داستان جنایی نمی‌خواند بلکه با عواطف انسان‌ها و حتی فرهنگ مردم آمریکای لاتین آشنا می‌شود. روند جنایی و معماییِ داستان باعث می‌شود تعلیق قدرتمندی در ماجرا به وجود بیاید و همین مخاطب را پای کتاب تشنه نگه می‌دارد.

یوسا توصیفات دقیقی از جامعهٔ پرو و آمریکای لاتین ارائه می‌دهد، بصورتی که ما به راحتی می‌توانیم توصیفات نویسنده را در ذهن خود مجسم و شخصیت‌های رمان را لمس کنیم. چیزی که بیش از همهٔ عناصر در داستان دیده می‌شود، نظام امنیتی و نظامی قدرتمندی است که در جای جای این رمان به چشم می‌آید. تمام شخصیت‌های اصلی این رمان (ستوان سیلوا، سرباز لیتوما و سرهنگ میندرو) نظامی هستند و حتی دختر سرهنگ میندرو (آلیسیا میندرو) همانند نظامیان رفتاری خشک و متعصب دارد. به نوعی ما با سیستم خشک اداری و نظامی کشور آشنا می‌شویم. پالومینومولرو که به خوبی گیتار می‌نواخت، به عشقی ممنوعه گرفتار می‌شود و برای نزدیک شدن به عشقش آلیسیا (دختر سرهنگ میندرو) علیرغم اینکه از خدمت سربازی معاف بود خودش را به نیروی هوایی معرفی می‌کند و مشغول خدمت می‌شود. پس از قتلِ پالومینو، دو مأمور پلیس که در پی حل معمای این قتل هستند به محل خدمتش یعنی پادگان می‌روند اما سرهنگ میندرو پاسخ‌های گنگ و مبهمی به آن‌ها می‌دهد. پس از کلی تحقیقات ستوان سیلوا متوجه می‌شود که پالومینو را سرهنگ میندرو، پدر آلیسیا کشته است. سرهنگ وابستهٔ دخترش و به نوعی عاشقش بود و حتی با او تا پای روابط جنسی پیش رفت و بقول دختر، پدرش از او سو استفاده کرد. بنابراین سرهنگ میندرو طبیعتاً به پالومینو حسودی می‌ورزد که دل دخترش را ربوده، و او را می‌کشد. سرهنگ در شبی پس از گفتگو با دو مأمور پلیس در ساحل خودکشی می‌کند و بعد خبر می‌رسد که او قبل از خودکشی، دخترش را هم به قتل رسانده است. رگه‌هایی از نقد دولت و قدرت در رمان دیده می‌شود. یوسا در جریان داستان چندین بار طعنهٔ زیرکانه ای به دولتمردان می زند. در طول ماجرا چند بار از قول تیپ‌های فرعی در داستان نقل می‌شود که قتل پالومینو، یک قتل سیاسی است و پلیس‌ها پیِ کار را نمی‌گیرند چرا که پای "کله گنده ها" در میان است، آن‌ها با پول پلیس‌ها را خریده‌اند و از این قبیل جملات. هرچه داستان جلو تر می‌رود، قتل پالومینو پیچیده تر و جذاب تر می‌شود و خواننده دوست دارد هرچه سریع تر معما پایان یابد و بالاخره بفهمد چه کسی جوان بیچاره را کشته است. شخصیت جالب و تاثیرگذاری در رمان وجود دارد که داستان را جذاب تر می‌کند. ستوان سیلوا پلیسی آگاه و کار کشته است که به قول خودش به خوبی روانشناسی می‌داند. او همیشه مورد تحسین همکارش لیتوما قرار می‌گیرد و بسیار زیرکانه از زیر زبان متهمین حرف بیرون می‌کشد. شخصیت ستوان سیلوا می‌تواند برای مخاطب بسیار جذاب و گیرا و تحسین برانگیز جلوه کند. داستان به شیوهٔ سوم شخص یا دانای کل روایت می‌شود و راوی در طول داستان درون سرباز لیتوما را کندوکاو و عواطف و احساساتش را بیان می‌کند و از نگاه این سرباز به تحلیل شخصیت‌ها و حدس و گمان‌ها و پیش بینی‌هایش می‌پردازد. چند صدایی بودن از ویژگی‌های نویسندگی یوسا و مخصوصاً این رمان است. مخاطب ممکن است در فصول ابتدایی کمی گیج شود اما با جلو رفتن داستان، روندِ ماجرا دستش می‌آید و قبطه می‌خورد که ای کاش می‌شد در کشاکش ماجراهای رمان می‌بود و نقشی در حل این معمای پیچیده می‌داشت!

نکتهٔ جالب توجهی می‌توان از این رمان آموخت. سرهنگ میندرو (که پالومینومولرو را کشته) ابتدا دخترش و سپس خودش را می‌کشد. ولی مردم یک کلاغ و چهل کلاغ می‌کنند که حرف پلیس غلط است؛ سرهنگ، پالومینو را نکشته بلکه کله گنده ها او را کشتند، و بعد همان کله گنده ها سرهنگ و دخترش را کشتند که صدایشان درنیاید و آن‌ها را لو ندهند؛ می گویند که کله گنده ها به پلیس‌ها پول داده‌اند که حقیقت را برملا نکنند. این جملات برای همهٔ ما آشناست؛ این همان توهم تویطه ایست که ما ایرانیان به خوبی می‌شناسیمش! در این رمان 159 صفحه‌ای یوسا اندیشه‌اش را در نقد نظام فاشیستی جاری کرده است. "چه کسی پالومینومولرو را کشت" با ترجمهٔ روان احمد گلشیری در نشر نگاه منتشر شده است. رمانی با ماجراهایی مملو از اضطراب و هیجان؛ که البته باید خواند و با شخصیت‌هایش زندگی کرد.


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

دیدگاه‌ها   

#1 پیمان کشانی 1398-05-28 10:15
با سلام
خلاصه گویی رمان چه ضرورتی دارد؟
آیا بهتر نیست به نقد رمان و ارائه ی توضیحاتی حداقل درباره ی بیان چند صدایی این اثر می پرداختید؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692