• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • منظره نگاری‌هایی چند از «دهکده‌ی پرملال» نویسنده «امین فقیری»؛ «دکتر عزیز شبانی»/ اختصاصی چوک

منظره نگاری‌هایی چند از «دهکده‌ی پرملال» نویسنده «امین فقیری»؛ «دکتر عزیز شبانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

منظره نگاری‌هایی چند از «دهکده‌ی پرملال» نویسنده «امین فقیری»؛ «دکتر عزیز شبانی»

پژوهشگرانی که دهکده‌ی پر ملال امین فقیری را در ابعاد گوناگون٬ بررسی کرده‌اند٬ با توجه به مسائل اجتماعی سال‌های پس از «اصلاحات ارضی» یعنی سال «۴۴» یک نویسنده را دیده‌اند که در لباس سپاه دانش به روستا رفته است و علی رغم نویستدگان رمانتیکی که صلاح بازگشت به روستا را سر داده‌اند حرف‌های دیگری زده است.

این پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که در دهکده‌ی پر ملال٬ نوعی «دقت جامعه شناختی» و «تازگی و روشنی» و «دلتنگی شاعرانه بازتاب» یافته است.

به عنوان نمونه در صد سال داستان‌نویسی ایران درباره‌ی این دیدگاه چنین می‌خوانیم:

«این داستان‌ها مشاهدات صمیمانه‌ی یک معلم روستا از زندگی ی کشاورزان کرمان و فارس است. نویسنده در اغلب آن حضور دارد و ماجرای ده نشینان را با غم و غربت ملالِ روحی ی خویش در هم می‌آمیزد. روشن فکر شهری ی نا آشنا با مناطق دور افتاده‌ی میهن٬ با اعجاب به محیط می‌نگرد و برای در هم شکستن نظرهای نویسندگان رومانتیکی که صلای بازگشت به ده را سر داده بودند٬ می‌کوشد خشونت زندگی مردمی را وصف کند که به طرق گوناگون استثمار می‌شوند٬ اما تنبلی و جهل دیرینه‌ی آن‌ها را به شرایط غیر انسانی خو گر می‌کند٬ انسان‌های کوچکی که زندگی را با مشقت می‌گذرانند و در فقر و فلاکت از دست می‌روند.» (حسن٬ میرعابدینی٬ ۱۳۸۶: ۵۳۷). در همین راستا٬ در داستان‌های کوتاه این اثر در منظره- نگاری‌ها در لابلای توصیف‌هایی از طبیعت جنبه‌ی شاعرانگی نویسنده بازتاب دارد٬ از جهتی دیگر «فقیری در بهترین داستان‌هایش منظره - نگاری را در جهت توصیف دقیق تر زندگی به کار می‌گیرد٬ البته او در بسیاری از داستان‌هایش مثل نقاشی رومانیک شیفته‌ی منظره می‌شود ٬اما غالباً از طبیعت چون عاملی تزئنی استفاده نمی‌کند٬ بلکه آن را زمینه‌ی ضروری حوادث داستان قرار می‌دهد. طبیعت از سویی نیروی زندگی و از سوی دیگر ویرانگر و تباه کننده است.» (هم او ٬ ۱۳۸۶: ۵۳۸)

در این جستار پس از ارائه‌ی خلاصه‌ی داستان «گرگ» در دهکده‌ی پرملال٬ منظره - نگاری‌های امین فقیری را در این داستان از آغاز تا پایان پی گیری می‌کنیم و نگاه نویسنده را از طرفی در زیبایی شناسی شاعرانه و از دیگر سو در لابلای این تصویرها بعضی از وضعیت‌های شخصیت‌ها را نشان می‌دهیم.

خلاصه‌ی داستان

   داستان گرگ در دهکده‌ی پر ملال٬ برشی از زندگی ی مردی است به نام «حسینقلی» که به علت درگیری با مالک زمین بر سر بهره‌ی مالکانه٬ زندگی خود را از دست می‌دهد‌. به طور خلاصه می‌توان گفت: که حسینقلی پس از آن درگیری٬ به دلیل اصرار هم - سرش٬ علی رغم میل باطنی‌اش٬ به در خانه‌ی مالک می‌رود و از وی می‌خواهد که اجازه بدهد تا گله‌ی مالک زمین آیش حسینقلی را بچرد. مالک پس از نشان دادن اکراه خود از اجابت این درخواست٬ قرار می‌گذارد که به وسیله‌ی مشهدی درویش گله را روانه‌ی زمین او کند اما به او خبر می‌دهد که هفت گرگ٬ هنوز که برف‌ها آب نشده‌اند به آبادی آمده‌اند. این هفت گرگ با دوستی ی یک سگ به گله‌ها حمله می‌کنند حسینقلی می‌پذیرد که شب‌ها تا صبح بیدا ر بماند و در کنار مشهدی درویش از گله‌ی ارباب مواظبت نماید.

دم غروب مشهدی درویش گله را به سوی زمین آیش حسیتقلی حرکت می‌دهد. چادرها بر افراشته می‌شوند شب فرا‌می‌رسد٬ مشهدی درویش٬ از دوره‌ی سربازی خود حرف می‌زند ٬ ازچگونگی یِ وابسته شدنش به مالک سخن به میان می‌آورد و از ... از گرگ‌ها ٬ از سرما٬ که در بهار تازگی داشت و از ...

مشهدی درویش از حسینقلی می‌خواهد تا گله را به آغل ببرد. حسینقلی نمی‌گذارد. حسینقلی در فکر کود زمین بود ...

شب تیره‌تر می‌شود. گرگ‌ها به گله می‌زنند٬ در این حین چند گوسفند از بین می‌رود و چند گوسفند زخمی و نیمه جان سر بریده می‌شوند. حسینقلی هراسان می‌شود. در شب مردم جمع می‌شوند و سرانجام حسینقلی مجبور می‌شود. بر اثر این فاجعه٬ روستا را از ترسِ مالک٬ ترک کند.

با زن و فرزند چهار فرسخ از آبادی دور می‌شود. صدای ماشین ارباب بلند می‌شود. حسینقلی به بار و بندی ماشین ارباب خویش تکیه می‌کند و... (ر.ک.امین٬ فقیری ٬۲۰۹٬۲۱۷٬۱۳۸۳).

امین فقیری٬ این برش از زندگی حسینقلی را با توصیف‌هایی دقیق٬ در لابلایِ منظره - نگاری‌هایی چند روایت می‌کند. دراین منظره - نگاری با دو شاخصه‌ی چشمگیر بازتاب دارد. که یکی زیبایی شناسی شاعرانه و دو دیگر گوشه ای از وضعیت‌های شخصیت داستان است.

ما در این جستار ضمن بازیابی این توصیف‌ها این دو شاخصه‌ی چشمگیر را در نوشته‌ی امین فقیری گوش - زد می‌کنیم

توصیف آغازین داستان

فقیری آغاز داستان گرگ را٬ وداع حسینقلی با زنش را در لحظاتی بارانی چنین توصیف می‌کند:

«وقتی که حسینقلی از زنش خداحافظی کرد٬ باران می‌بارید٬ باران بهار٬ شاد وسبک٬ سبزه‌ها زبردست بازان٬ جان می‌گرفتند و تازه می‌شدند نسترن‌های وحشی زیر باران پر پر می‌شدند و باد آن‌ها را به آب بی‌آرام رودخانه می‌چسپاند. درختان صنوبر با باد به یک سو می‌رفتند پلاس‌ها (۱) به زور خودشان را به زمین چسپانده بودند. زندگی با تمام وجودش متجلی بود‌٬ حسینقلی که قطره‌ی باران را بر گونه‌هایش حس می‌کرد‌٬ گویی اشک خوشحالی بود بر صورتش و غم را از دلش می‌زدود.» (امین فقیری‌٬ ۲۰۹٬۱۳۸۳).

۲- زیبایی شناسی آغاز داستان

امین فقیری این منظره‌ی بارانی را در بافت مجازی ی کلام با تشخیص٬ کنایه٬ استعاره٬ و تشبیه٬ می‌آورد

تشخیص

«باران شاد»٬ «دست باران»٬ «جان گرفتن سبزه‌ها»٬ «آبِ بی‌آرام»٬ «به یک سو رفتن صنوبرها» و «زندگی با تمام وجود»

کنایه

«پر پر شدن» کنایه ایست به معنی از بین رفتن

استعاره

«چسپاندن پلاس‌ها خود را به زمین»

«متجلی بودن زندگی» و «غم را از دل زدودن»

گوشه ای از وضعیت شخصیت داستان

فقیری در این قسمت از داستان وضعیت حسینقلی را با ریختن اشک شوق ٬ در زیر باران توصیف می‌کند.

وقتی بقیه‌ی داستان را می‌خوانیم در می‌یابیم که حسینقلی در خانه‌ی ارباب٬ با تمام سرکوفت‌ها و سرزنش‌ها ٬ موفق به گرفتن رضایت ارباب برای چرانیدن گوسفندان او بر روی زمین آیش خویش می‌شود.

دومین منظره

نویسنده‌ی دهکده‌ی پر ملال در دومین توصیف خود هنگام رفتن حسینقلی به خانه‌ی ارباب لحظات گره خوردن نگاه‌های ارباب و حسینقلی را چنین توصیف می‌کند:

«باد تندی می‌وزید وتیغه های نور از لابلای ابرها سپیدارها را می‌سوزاند٬ وقتی که در اتاق مالک را زد برای یک لحظه نگاه دو طرف به هم گره خورد.» (همان ٬ ص ۲۱۱)

زیبایی شناسی

نویسنده در این توصیف با تشبیه و استعاره٬ قدم نهادن حسینقلی را در خانه‌ی ارباب توصیف می‌کند.

استعاره

«باد ... ابرها را می‌شکافت». «گره خوردن نگاه‌ها.»

تشبیه

«تیغه‌های نور»

وضعیت قهرمان

این قسمت از توصیف٬ اعجاب دو شخصیت از وضعیت یکدیگر را بیان می‌کند. در استعاره‌ی نگاه خوردن گر ه ها این اعجاب دیده می‌شود که در بقیه‌ی داستان٬ وضعیت دوشخصیت رو در روی هم پروده می‌شود

سومین منظره

صاحب داستان گرگ در دهکده‌ی پرملال خارج شدن حسینقلی را از خانه‌ی ارباب و دلواپسی زنش آرامش ده را این گونه منظره-نگاری می‌کند:

«حسینقلی بیرون با باد خنک هم آغوش شد. ابرها نسوخته بودند در پهنه‌ی افق سیاهی می‌زدند٬ هنوز آب داشتند ٬ مثل گونیِ خیس زنش کم کم دلواپس می‌شد ٬ که رسید کنار کدوم (۲) نشست وزل زد به آتش‌ها با چپقش ور می‌رفت و ماه آمده بود مقابل چادر٬ رودخانه سر و صدا می‌کرد. فکر آن سگ که به گرگ‌ها رفیق شده بود خواب را در چشمان می‌کشت و زن اندوهناک نگاهش می‌کرد صدای زنجره و گاهی هم قورباغه و دورادور صدای کفتار ٬ سگ توره سکوت ده را می‌شکستند و ده در دامن کوه آرام غنوده بود.» (همان٬ص ۲۱۳)

زیبایی شناسی

نویسنده‌ی داستان گرگ ٬ در این قسمت از تشخیص٬ استعاره و تشبیه ٬ خروج حسینقلی را از خانه‌ی ارباب در منظره-نگاری استفاده کرده است

تشخیص

«هم - آغوشی یِ حسینقلی با بادها»٬ «آمدن ماه در مقابل چادر»٬ «سرو صدای رودخانه»٬ «کشتن خواب در چشم»٬ «سکوت ده»٬«غنودن ده در دامن کوه» و «دامن کوه»

استعاره

«سیاهی زدن ابرها در پهنه‌ی افق» ٬«شکستن سکوتِ ده»

گوشه ای از وضعیت‌ها امین فقیری در این توصیف حالت دلواپسی زن و بی خوابی حسینقلی را با مهارت کامل در لابلای تصاویر گنجانده است.

چهارمین منظره

امین فقیری این منظره از شب توصیف کوتاهی به دست داده است:

«مش درویش تو پلاس آمد٬ کم کم ستاره‌ها آسمان را لک می‌گذاشتند. ماه هنوز در حجاب بود و بیرون نیامده بود ‌.» کدوم (2) های پلاس‌ها شعله می کشیدندکه به هم فاصله داشتند ولی قوم و خویش‌های نزدیک گرد هم پلاس زده بودند (همان ٬ص ۲۱۴)

زیبایی شناسی

نویسنده‌ی دهکده‌ی پر ملال گاه گاه در بین داستان رگه‌هایی از توصیف را باتشخیص زینت داده است:

تشخیص

«لک گذاشتن ستاره‌ها» و «در حجاب بودن ماه» و «بیرون نیامدن ماه»

وضعیت شخصیت‌ها

امین فقیری در همین رگه‌ی تصویری ٬تجمع مردم ده را در هنگام شب٬ در چرای گوسفندان بر زمین آیش حسینقلی نشان می‌دهد.

پنجمین منظره

توصیف منظره‌ی آتش را و درخشیدن آن رادر چشم زن حسینقلی چنین توصیف کرده است.

«بچه از سرو کول مش درویش بالا می‌رفت. زن تشرش زد٬ بچه بغض کرد٬ گوشه ای نشست٬ شعله‌ها رو صورت زن می‌رقصیدند. زرد و سرخ وآبی٬ و در مردمک چشمانش ستاره‌های کوچکی از نور خاموش و روشن می‌شدند.»(همان٬ ص ۲۱۵)

زیبایی شناسی

امین فقیری در این قسمت هم رگه‌های تصویری داستان خود را با تشخیص و استعاره و تضاد در توصیف جای داده است.

تشخیص

«رقص رنگا رنگ شعله‌ها»

استعاره

«ستاره‌های کوچک استعاره از جرقه‌ها»

تضاد

«خاموش و روشن شدن جرقه‌ها»

وضعیت شخصیت‌ها

نویسنده‌ی دهکده‌ی پر ملال٬ در همین رقص شعله‌ها و جرقه‌ها٬ نگرانی زن حسینقلی و تردید حسینقلی را بیان می‌کند.

ششمین منظره

امین فقیری در این قسمت از داستان٬ توصیف زیبایی از شبِ روستا ٬ چرای گوسفندان درشب٬ برف بر قله‌ها و... چنین منظره نگاری کرده است.

«شب بیرون همه چیز را در بر گرفته بود. گاهی صدای بع بع بره‌ها که مثل بوته ای سیاه از زمین بیرون آمده بودند سکوت دشت را می‌شکستند٬ تپه چسبیده بود به زمین سنگلاخ و پر ازدرمون بود و پشتش کوه بود و کوه سه چهار ردیف٬ رو قله‌هایش پر از ململ سفید برف خوابیده بود و باد و سرما ازآنجا به ده می‌ریخت.» (همان ٬ص ۲۱۵)

زیبایی شناسی

در این قسمت توصیف٬ تشخیص٬ تشبیه٬ استعاره را در لابلای منظره‌ی شب ده می‌بینیم.

تشخیص

«همه چیز را در بر گرفتنِ شب» ٬ «سکوت دشت»٬«خوابیدن برف».

تشبیه

«بیرون آمدن گوسفندان مثل بوته‌ی سیاه»٬ «ململ سفید برف» چه تشبیه‌های بدیعی هستند!

استعاره

«شکستن سکوت دشت»٬ «چسبیدن تپه به زمین سنگلاخ»٬ «ریختن باد و سرما»

وضعیت شخصیت‌ها

در این قسمت توصیف٬ تیرگی شب٬ و سرما و فراگیری این دو در ده خبر از بروز فاجعه می‌دهد. که بعد از این توصیف هجوم گرگ‌ها به گله روایت می‌شود.

هفتمین منظره

امین فقیری اوج داستان خود را در این توصیف با رگه‌هایی از منظره-نگاری هجوم گرگ‌ها را به. گله روایت می‌کند:

«...گوسفندها وحشت زده بودند و ملجأ و پناهگاهی می‌جستند به دسته‌های کوچک تقسیم شده بودند. وحشت زده هر کدام به سویی می‌رفتند ٬ مردم هر کدام با چوبدستی و چراغ بادی هلهله کنان رو به زمین حسینقلی می‌دویدند. گرگ‌ها تمام فرار کردند. در نور ماه سایه هاشان را در بلندی تپه می‌شد دید که مثل شبح محو و نابود می‌شدند ٬ ماه آن بالا به این منظره می‌خندید ٬ گله از تب و تاب افتاده بود.» (امین فقیری٬ ۲۱۶).

زیبایی شناسی

امین فقیری در این قسمت توصیفی از گله ارائه می‌دهد٬ در این قسمت توصیف گله است و از تشخیص و تشبیه و ... کمتر استفاده شده است.

تشخیص

«وحشت زدگی گوسفندان» ٬«پناهگاه جستن آن‌ها»٬«خنده‌ی ماه» «از تب و تاب افتادن گله».

تشبیه

«گرگ‌ها مثل شبح نابود می‌شدند» و اگر سایه‌ها را مشبه بگیریم حشو است

وضعیت شخصیت‌ها

بر بنیان تصویرهای این قسمت از روایت در خنده‌ی ماه٬ بدبیاری حسینقلی از این خلاف آمد٬ تصویر می‌شود.

هشتمین منظره

نویسنده از این توصیف٬ در فرار حسینقلی شبِ سیاه و جاده‌ی روشن را به زیبایی و در اواخر شب توصیف می‌کند:

«شفق رو به روشنی گذاشت٬ قرمز٬ بعد با رنگ شیری داخل شد. در مغرب هنوز ذرات دوده ای شب جریان داشت و جاده را روشنی می‌گرفت. حسینقلی ساکت بود ولی کبک‌ها تو شکاف کوه می‌خندیدند٬ نور آفتاب از بالای کوه سرازیر شد٬ حنظل تو سوراخ سمبه ها سرمی کشید٬ شاد بود. مثل اینکه از سگ‌های ده دل پری داشت.»(همان ص ۲۱۶٬۲۱۷)

زیبایی شناسی

نویسنده زیبایی شناسی این توصیف را در تشخیص و تشبیه گنجانده به گونه ای که چند تشخیص آن را می‌توان خارج از بافت ادبی جمله‌ها معنی کرد.

تشخیص

«رو به روشنی گذاشتن شفق» ٬«جاده را روشنی گرفت»٬ اگر این دو تشخیص را با توجه به عدم بافت ادبی توصیف نگاه کنیم به گونه ای دیگر قابل فهم است. اولی٬ به معنی شفق داشت روشن می‌شد و دومی٬ جاده شروع کرد به روشن شدن. که از حالت تشخیص بیرون می‌آیند.

«خنده‌ی کبک‌ها» «سرازیر شدن آفتاب از کوه» ٬ «شاد بودن حنظل»٬(۳)«دل پر داشتن حنظل از سگ‌ها» (همان ٬ص ۲۵۶)

تشبیه

«ذرات دوده ای شب»

وضعیت شخصیت‌ها

امین فقیری٬ ار این قسمت توصیف با نشان دادن روشنی جاده٬ راه فرار را به حسینقلی نشان می‌دهد و با روشن شدن جاده حالت فرار حسینقلی و زن و فرزند را پس از این توصیف به روشنی نشان می‌دهد

آخرین منظره

نویسنده‌ی دهکده‌ی پرملال با هنر مندی یِ کامل توصیف پایانی یِ داستان گرگ را منظره- نگاری می‌کند و پایان داستان را در ابهامی هنرمندانه قرار می‌دهد که خواننده برداشتی نهایی و یکه از داستان نداشته باشد.

در اول این توصیف می‌خوانیم که ماشین ارباب به دنبال حسینقلی آمده است و...

«حسینقلی ساکت بود. قلبش فشرده می‌شد. الاغ‌ها را نگاه داشتند حسینقلی به بارها تکیه داد. بچه در بغل زن چشمانش را برای خورشید گشود و بلافاصله بست٬ وقتی که از بالای بلندی گدار (۴) هویدا٬ شد آفتاب تازه سایه‌ی جاده را جویده بود و سرازیر می‌شد تو دره و آب پایین در عمق دره با آفتاب هم آغوش می‌شد و روشنی می‌گرفت.

زیبایی شناسی

تضاد

«بچه در بغل زن چشمانش را برای خورشید گشود و بلافاصله بست». این تضاد زیبای گشودن چشم و بستن کودک برای آفتاب دربرداشت دیگری هم از داستان٬ به زیبایی کار کرد دارد. که در زیر متذکر می‌شویم

تشخیص

«جویده شدن سایه‌ی جاده به وسیله‌ی آفتاب» ٬ «سراریز شدن آفتاب در دره»٬«هم‌آغوشی آب و آفتاب»٬ «روشنی گرفتن آب» که می‌توان آن را به گونه‌ای دیگر یعنی «شروع به روشن شدن کردن» در یافت کرد.

وضعیت شخصیت‌ها

امین فقیری در آرایه بندی این قسمت از توصیف «بی پناهی حسینقلی را در به بار و بنه تکیه دادن او»‌٬ ناامیدی کودک را در گشودن و بستن چشم در آفتاب و درگیری حسینقلی و موفقیت او را در هم آغوشی آب و آفتاب و روشنی پایان داستان به زیبایی هر چه تمام‌تر و هنرمندانه‌تر‌٬ نشان داده است.

حسن میرعابدینی در صد سال داستان نویسی ایران این منظره - نگاری یِ پایانی یِ داستان گرگ را با نظر گاه اجتماعی یِ امین فقیری در آمیخته و نگاه دیگری را ارائه داده است:

«درداستان گرگ ٬ منظره - نگاری ارتباطی نزدیک با نظرگاه اجتماعی نویسنده می‌یابد: وقتی حسینقلی گله‌ی ارباب را برای قوت دادن روی زمین خود می‌برد٬ گرگ به گله می زند ٬ حسینقلی و خانواده‌اش برای رهایی از کیفر ارباب٬ از ده می‌گریزند ٬ اما وقتی مالک مانند گرگ سر در پی آنان می‌گذارد. فقیری تضاد سختی زندگی روستاییان را با زیبایی طبیعت ...» به نمایش می‌گذارد.

بدینسان با آوردن طبیعت در شکلی زیبا٬ خواستار زیبایی برای زندگی می‌شود و به تعبیری چخوفی از منظره دست می‌یابد: «تضاد زیبایی طبیعت با زشتی‌های زندگی انسانی همیشه نقش بسیار مهمی در هنر بازی کرده است٬ در آثار چخوف این تم اهمیت دیگری یافت٬ او زیبایی طبیعت را به عنوان معیار ثابتی برای سنجش واقعیت اجتماعی به کار می‌گیرد و بدین وسیله به یاد می‌آورد که زندگی در این زمین دوست داشتنی می‌تواند و باید چون طبیعت زیبا باشد٬ این تم بر قدرت و تغزل چشم انداز چخوف و خصلت اجتماعی آن تأکید می‌ورزد گویی که چشم انداز چخوف زندگی‌هایی را که در داستان‌هایش تصویر می‌شود مورد قضاوت قرار می‌دهد و خواستار نوع دیگر زندگی (آن زندگی که باید باشد) می‌شود.

در داستان «گرگ» وقتی صدای اتومبیل مالک به گوش فراریان می‌رسد «بچه در بغل زن چشمانش را برای خورشیدمی گشاید و بلافاصله می‌بندد. این تصویر به صورتی کنایی ٬نشان دهنده‌ی اعتراض پوشیده‌ی نویسنده به زندگی رانده شدگان است. درخشش خورشید در چشمان کودک - امید فردا- امکان تغییر زندگی‌های نمیرانسانی را نوید می‌دهد. امید به این که می‌توان بر تیرگی‌های زندگی چیره شد و آرزوی تغییری که این زندگی را زیبا و لایق شأن انسان‌ها کند با چشم گشودن کودک به خورشید٬ جان می‌گیرد. همین کوتاه ٬ داستانی نومیدانه را به نوشته ای سرشار از امید مبدل می‌کند.» (‌حسن میرعابدینی٬۱۳۸۶٬ص ۵۲۹٬۵۳۰) اما بستن چشم براین آفتاب بیانگر چه می‌تواند باشد؟...

پانوشت‌ها

۱ - پلاس: خیمه٬ چادر

۲ - کدوم: اجاق

۳ حنظل: نام سگ حسینقلی

۴- گدار: در فارس به قسمتی از رودخانه می گویند ولی در کرمان به قسمتی از گردنه گدار می گویند.

منابع

فقیری٬ امین٬ (۱۳۸۳). دهکده‌ی پرملال٬ تهران٬ نشر چشمه٬ نشر قصه.

میرعابدینی٬ حسن٬ (۱۳۸۶) - صد سال داستان نویسی ایران٬ جلد اول و دوم٬ تهران: نشر چشمه٬ چاپ چهارم

 


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

 

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

 

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

 

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

 

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

 

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

 

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692