عمران آدم بود «اسدالله امرایی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

عمران آدم بود «اسدالله امرایی»

«مرگ، از پنجره‌ی بسته به من می‌نگرد

زندگی از دم در

قصد رفتن دارد»

سی و چهار پنج سال پیش بود که برای اولین بار به‌طور زنده با نویسنده‌ها و شاعرها چهره به چهره و روبه‌رو آشنا می‌شدم با توصیه چندتایی از دوستان تصمیم گرفتیم برای شب‌های شعر کانون برویم که خبرش را یکی از معلم‌های مدرسه داده بود. یک وانت گرفتیم و رفتیم برای شب‌های شعر کانون. با چند نفری از دوستان دنیای تازه‌ای کشف کردیم. دنیای نویسنده‌ها. یکی‌شان هم بچه جوادیه بود.

عمران صلاحی. عمران شعر بچه جوادیه را می‌خواند. نویسنده‌ها در شعرهایشان که با مشت گره کرده و صدای بلند می‌خواندند از کارگران و کوره‌پزخانه و فقر می‌گفتند و گردن رژیم می‌انداختند ما کارگرزاده هم که همه را دیده بودیم کیف می‌کردیم. بعدها که پایمان به خیابان مطابق معمول شاهرضا و مشتقات آن باز شد به راسته فروشگاه‌های کتاب آمدیم که از خیابان اردیبهشت شروع می‌شد. تا تقاطع ابوریحان و آناتول فرانس ادامه می‌یافت. واقعاً مانده‌ام که چرا اسم به آن زیبایی را که نماد فرهنگ جهانی بود، عوض کردند. نمایشگاه کتاب هم در بازارچه کتاب برپا می‌شد. هنوز یک سالی به انقلاب مانده بود شاید هم بیشتر. در دبیرستان با کتاب‌های ممنوعه آشنا شده بودیم و مایک هامر و لاوسون سامسون و اسمال در نیویورک ارضامان نمی‌کرد. قاچاقی چمدان بزرگ علوی و غربزدگی آل‌احمد را می‌خواندیم. معمولاً این کتاب‌ها را می‌گذاشتیم لای کتاب فیزیک و زیست‌شناسی و مادرمان قربان‌مان می‌رفت که بچه‌ام چقدر درس می‌خواند. اما خب نمره‌ها که می‌آمد معلوم می‌شد خیلی هم درس نخوانده‌ایم. بعد کتاب‌های جلد سفید بی‌نام و نشان ابتدا به صورت زیرزمینی و کم‌کم به صورت علنی در خیابان به فروش می‌رفت. بعد از ظهر که مدرسه تعطیل می‌شد سوار اتوبوس‌های دوطبقه نازی‌آباد 24‌اسفند می‌شدیم. حسرت به دل ماندیم یک خیابان پیدا کنیم که صاحب‌مرده‌ها به اسم بابا و ننه‌شان نکرده باشند. یا فک و فامیل‌های خارجی‌شان. از آیزنهاور و کندی و روزولت ملکه الیزابت بگیر و جلو تا برسی به لس‌آنجلس تا چرچیل. یکی دو خیابان کوچک هم به اسم ورشو و استالین گذاشته بودند تا سیاست‌های ضد کمونیستی‌شان را ماست‌مالی کنند. نکرده بودند به اسم دو تا نویسنده و شاعر درست و حسابی بگذارند. حالا از وطنی‌های کلاسیک مثل فردوسی و سعدی و ناصرخسرو بگذریم. یک خیابان به اسم نیما و اخوان و هدایت و ایرج میرزا نگذاشته بودند. البته خیابانی به اسم هدایت بود که به صادق‌شان ربط نداشت. میان اسم‌های خارجی هم از اهل ادبیات خبری نبود غیر از آناتول فرانس و ادوارد براون. خب خیابان تولستوی و ویکتور هوگو و چارلز دیکنز بد بود؟ ظاهراً این چشم به بیگانه داشتن از دوره حافظ شیرازی به این طرف شاید هم قبل از آن درد ما بوده. فقط بیگانه‌هایش در دوره‌های مختلف فرق می‌کرده.

گمانم سال 56 یا 57 بود که یک کتاب‌فروشی دنج پیدا کردیم. خیلی خارجی! کتاب آزاد. الان هم هست. این کتاب آزاد توسط دو سه خانم محترم و متشخص هنرمند نقاش که یکی‌شان خانم مریم اتحادیه بود و آقایی خوش‌زبان و متین به اسم امید روحانی اداره می‌شد.که بعدها یکی از بهترین دوستان من شد و الان هم البته هست. عمران را دفعه‌ی بعد که دیدم در همین کتاب آزاد بود با آقایی که اسمش اسلام بود و بعدها فهمیدم اسلام کاظمیه است. در کتاب آزاد هیچ گونه منعی هم برای مراجعین نگذاشته بودند که به تورق کتاب‌ها مشغول شوند. در میان قفسه کتاب‌ها جعبه‌ای گذاشته بودند که کتاب‌های آن رایگان بود. همه هم قابل استفاده. دو سه‌بار با عزیز ترسه و محمدآقازاده آمدیم. همراه با تعدادی از دوستان. کتاب آزاد را من کشف کردم. کولر گازی هم داشتند خنک. ما هم عصرهای تابستان می‌آمدیم و می‌نشستیم کتاب می‌خواندیم. من هم که از اول به زبان خارجی علاقه داشتم و با همان معلومات کم، زور می‌زدم مجلات را بخوانم. گاهی که گیر می‌کردم از خانم اتحادیه می‌پرسیدم. که محبت می‌کردند و از این‌که می‌دیدند جوانی با موهای ژولیده این‌قدر علاقه نشان می‌دهد خوشحال می‌شدند. گاهی وقت‌ها خانم اتحادیه برای خودشان که چای می‌ریختند یکی هم به من می‌دادند. دیگر اطمینان‌شان را


جلب کرده بودم و مجله ایندکس آن سنسورشیپ را می‌دادند ببرم خانه و برگردانم. آن موقع هنوز فتوکپی‌ها به این شکل امروزی نبود با کیفیت خیلی پایین‌تر بود و مدتی بعد هم می‌پرید. اوایل مجله را می‌بردم و داستان‌ها و شعرهای آن را رونویسی می‌کردم. بعدها مجله را می‌خریدم. روزهای جمعه به کوه می‌رفتیم و موقع برگشت با اتوبوس. می‌آمدیم. و می‌آمدیم تا بلوار که به سینما بلوار برویم. در برنامه‌های کوهنوردی هم با عمران صلاحی و قلمش بیشتر آشنا شدم. اما دیدارهای جمعی مستمر با عمران بعد از انقلاب و در دفتر مجله گل‌آقا ادامه یافت و در جلسات گروه شعر معاصر که با مدیریت فرهاد عابدینی برگزار می‌شد. هر بار پیشنهاد کردیم که مراسم اختصاصی بزرگداشتی برای او بگیریم. می‌گفت من هنوز بزرگ نشده‌ام. نوشته‌های عمران صلاحی در توفیق بعدها خواندم اما بیشتر آثارش را که در مجله گل‌آقا منتشر می‌شد خوانده بودم. ابوقراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابوطیاره، پیت حلبی، آب حوضی، زنبور، بچه‌ی جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و... در گل‌آقا می‌نوشت و با نشریاتی چون دنیای سخن و بخارا نیز همکاری پیوسته داشت. حالا حکایت ماست او معروف بود. خودش می‌گفت ماستش ترش است. سوای همه‌ی حرف‌هایی که درباره او زده می‌شود، مترجم هم بود و می‌گفت اگر مترجمی اثری را ترجمه می‌کند، باید طوری ترجمه کند، که نویسنده اگر هم‌زبان او می‌بود، همان‌جور می‌نوشت. این نظر در آثار ترجمه‌ای‌اش نمود داشت و آن‌ها را خواندنی‌تر می‌کرد. تاکید داشت به این‌که ترجمه‌ای که انجام می‌دهد، چه چیزی را عاید ملت می‌کند. با عمران در تهیه و تدارک مجموعه داستان طنز شوکران شیرین هم همکاری داشتم که انتشارات مروارید منتشر کرد. عمران خاصیت باران را داشت و برایش ادبیات و انسانیت مهم بود. هیچ‌گاه یادش نرفت که از چه بنویسد و چرا بنویسد. اهل این نبود که زیر علم کسی برود و در ساده‌ترین کلمات قابل اعتناترین و تندترین مفاهیم را می‌سرود.

«پیرمردی گرسنه و بیمار / گوشه‌ی قهوه‌خانه‌ای می‌خفت

رادیو باز بود و گوینده / از مضرات پرخوری می‌گفت.»

 

منتشر شده در فصلنامه ادبیات دااستانی چوک فصلنامه پاییز، ویژه نامه عمران صلاحی، سال 94

 


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

 

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

 

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

 

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

 

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

 

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

 

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692