مقاله اي از ليلي مسلمي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

بررسي شكل گيري هويت ناآگاه در داستان «علف ها آواز مي خوانند» اثر دوريس لسينگ


دوريس لسينگ (برنده ي جايزه نوبل ادبيات 2007) سهم بزرگي در تغيير بينش ما نسبت به جهان داشته است. او آزادانه به درون و بيرون خود سفر مي كند و نامرئي به هرجا وارد مي شود. معمولا ابتدا به شخصيت هاي داستان هايش از بيرون مي نگرد و سپس به درون آنها راه مي يابد تا تخيلات آنها را نشان دهد و توهم آنها را به تدريج از ميان ببرد. «علف ها آواز مي خوانند» اولين رمان دوريس لسينگ در سال 1950 است كه مانند ديگر داستانهاي او، بحران شخصيتي يك زن را مورد بررسي قرار مي دهد. قهرمان زن داستان ، مري ترنر، قطب مخالف ديگر شخصيت هاي زن در داستان هاي لسينگ (همچون كيت براون، آنا والف، مارتا كواست و ...) است و برخلاف آنان كه منكر نقش سنتي زن هستند، مري ترنر خود را در برابر پيوستن به اذهان اجتماعي مسلح ساخته و حقوق اجتماعي را از خود سلب نموده و در جنون غوطه ور مي شود چون كه از جايگاه خود در جامعه آگاه نيست. او با پرورش اسطوره اي رمانتيك در ذهنش، پس از ازدواج اين اجازه را به خود مي دهد كه با حس وابستگي اش به يك مرد و تكيه بر او خود را در بند همسرش اسير كرده و شايستگي كافي در شناخت هويت خويش كسب نكند. لسينگ با شرح زندگي مري ترنر و مرگ جنون آور او، اطلاعاتي راجع به شرايط اقتصادي و اجتماعي يك زن در ذهن خواننده فراهم مي سازد به گونه اي كه بر جبرگرايي و فلسفه آن تاكيد دارد. در واقع شكل گيري شخصيت مري ترنر نيازمند توجه متقابل نويسنده و خواننده است. مري ترنر تصوير كاريكاتور يك دختر ترشيده سنتي است كه در سن 30 سالگي با يك كشاورز بي كفايت از اهالي آفريقاي جنوبي ازدواج مي كند تا از شر زخم زبان اطرافيان خلاص شود. قهرمان داستان به جاي پذيرش اين سرنوشت مبهم ترجيح مي دهد تسليم جبر حاكم بر اجتماع شده، ازدواج كند و به وخيم ترين شكل ممكن به زندگي اش خاتمه دهد. «ناآگاهي» يا «عدم هوشياري» يكي از واژه هاي كليدي در اغلب داستان هاي لسينگ است كه بر هويت اكثر قهرمانان او سايه مي افكند. اين امر باعث مي شود كه قهرمانان در برابر نيروهاي حاكم بر اجتماع قرباني شوند. مري دوست ندارد همچون مادرش نقش يك زن قرباني شده را در زندگي ايفا كند به همين دليل به منظور اثبات توانايي هاي شخصي، خود را در روابطي گروهي غرق مي سازد تا مبادا دچار درگيري هاي احساسي شود. مري در سن 15 سالگي مدرسه را ترك كرده و در شهري كوچك به كار تايپ و تند نويسي مشغول مي شود. با مرگ پدر مادرش و پيش از آن خواهر و برادر بزرگتر از خودش كاملا تنها شده و در شهر زندگي اش را به شكل كاملا مستقل سپري مي كند. به همين دليل است كه او شناخت كافي از موقعيت طبقاتي و جايگاهش به عنوان يك زن جوان در اجتماع ندارد. همين عدم هوشياري باعث تكرار اشتباهات گذشته مي شود چون او هيچگونه معياري براي سنجش موقعيت اجتماعي خود در اختيار ندارد. راوي داستان هم بر اين اصل تاكيد دارد كه ناتواني مري در مسير بلوغ اجتماعي به دليل عدم هوشياري او در برابر مسائل اجتماعي، دچار نقص است چون همواره به يك گروه يا يك مرد تكيه كرده است و از تمام احساسات و روابط دروني خويش دوري مي كند. تصور مري آن است كه جايگاه يك زن درجامعه در صورت عدم ازدواج به هيچ وجه جايگاهي قابل احترام نيست چون يك زن مجرد فردي كامل نيست وفردي است كه در جايي گم شده است؛ بنابراين مري تسليم آراء جمعي در جامعه شده و همسري براي خود دست و پا مي كند كه از هر لحاظ از او پايين تر بوده و مانند پدرش مردي ضعيف و شكست خورده مي باشد. درست در همين نقطه است كه خواننده با بعدي جديد از «فمينيسم» مطلق در داستان مواجه مي شود كه دقيقا با نقش هميشگي يك زن متاهل در جامعه ارتباطي تنگاتنگ دارد. ازدواج با ديك مستلزم كوچ مري به مزرعه اي كوچك و زندگي در كلبه اي حقير است. مري تمام ويژگي هاي مادرش را به ارث برده و تصويري كه از ازدواج در ذهن خود شكل داده بدين گونه است كه زن بايد با تكيه بر يك مرد آسايش مطلق بدست آورد و مانند يك زن سنتي بايد در راستاي اصلاح همسرش تلاش كند. مري در واقع هويت خود را با تكيه بر ديك و شايستگي او در تشكيل زندگي تعريف كرده است. حال اگر پيوند اين دو فرد را در قالب نقد جامعه سرمايه داري در نظر بگيريم، مري آن فرد سلطه جو است و ديك آن كشاورز ورشكسته كه فقط خودشان ملزم به نجات خود از باتلاق فقر هستند. البته در اين رابطه، زن رنج بيشتري را متحمل مي شود چون استقلال خود را از دست داده است و در مورد مري ترنر عدم فعاليت مفيد و افول انرژي در داستان كاملا مشهود است.در داستانهاي لسينگ، مسئله خانه داري شخصيت هاي زن باعث از كار افتادگي آنها شده و به تدريج شكل گيري هويت مستقل را در آنان كمرنگ مي سازد. به همين دليل است كه هنگام مواجهه با كوچكترين تغيير شكلي در روند زندگي تعادل خود را از دست مي دهند. زنان خانه دار در داستانهاي لسينگ خودشان را از حق طبيعي خود محروم مي سازند؛ بدين ترتيب شكست در اين افراد امري كاملا بديهي و برگشت ناپذير است. مري فقط به اين دليل كه نمي توانست سنگيني نگاههاي دوستانش را تحمل كند بدون كوچكترين اراده اي با ديك ازدواج مي كند در حاليكه شخصيتش به حدي شكل نگرفته بود كه بتواند بر موانع پيش روي يك زن متاهل غلبه كند. حتي هنگامي كه پس از بيماري ديك، اداره ي امور مزرعه را بدست مي گيرد توانايي كافي در مديريت از خود نشان نمي دهد و تمام كارگران سياهپوست را از كار فراري مي دهد و همين امر منجر به لطمه در امور اقتصادي زندگي آنان مي شود. اگر مري خود را در بند قراردادهاي سنتي اسير نمي كرد مي توانست از ديك كار بياموزد و عاقبت مزرعه را از ورشكستگي نجات دهد. اما مري فقط انتقاد مي كند. از آنجا كه او تمام هويت خويش را در موفقيت مرد خود تعريف كرده از وضعيت موجود احساس نارضايتي كرده و زير بار مسئوليت كار در مزرعه فلج مي شود. عليرغم آنكه از ابتداي داستان از حس مادري و بچه داري و حتي تصور شير دادن به نوزادي كه مانند زالو از سينه هايش آويزان باشد، به شدت منزجر است اما پس از آنكه حس مي كند در بهبود وضعيت مالي خانواده هيچگونه روزنه ي اميدي حاصل نخواهد شد براي بچه دار شدن اقدام مي كند و در اين مورد به ديك اصرار مي ورزد تا شايد بتواند بدين ترتيب خود را از بطالت و انزوا نجات دهد. با در نظر گرفتن همه ي اين مسائل در كنار هم مي توان اينگونه ادامه داد كه در واقع علت جنون مري وابستگي مفرط و بي اندازه ي او به ازدواج است. توهمات باطل با اين تعريف در ذهن او جايگزين شده كه همواره يك زن موفق بايد تحت نظارت يك مرد قوي باشد و به همين دليل است كه در طول مدت بيماري ديك ، عليرغم تمام قراردادهاي رفتاري ميان سفيدپوستان و سياهپوستان ، او به خدمتكار سياهپوست خود، موسز، وابستگي شديد عاطفي پيدا مي كند. موسز ذهن مري را به سوي سراب روياهايش هدايت مي كند و او تمام سنت هاي حاكم بر اجتماع را پس زده و به رابطه اش با يك مرد سياهپوست قوي و خوش هيكل روح مي بخشد. جنون مري زماني به نقطه اوج خود مي رسد كه متوجه مي شود سنت ها را زير پا گذاشته و دچار خيال باطل بوده است. مرگ مري بر اثر جنون نوعي تولد است كه به دليل تسليم شدن او در برابر شرايط زندگي در مرگ شكل مي گيرد. اگرچه مرگ او بسيار هولناك صورت مي پذيرد اما نشانه ي حركت اگزيستانسياليستي محكمي است كه كاملا ناآگاهانه و غير ارادي در او صورت پذيرفته است. جنون مري باعث گسستگي زنجير وابستگي و تكيه بر يك مرد مي شود كه در واقع نقطه آغازين شكل گيري هويت زنانه (به شكل كاملا ناآگاهانه) است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692