• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • کلامی بر مجموعه داستان سرش را گذاشت روی فلز سرد (از کشتن و رفتن) نوشتهٔ محمود حسینی زاد؛ امیرحسین تیکنی

کلامی بر مجموعه داستان سرش را گذاشت روی فلز سرد (از کشتن و رفتن) نوشتهٔ محمود حسینی زاد؛ امیرحسین تیکنی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ما کسی رو نمی‌کشتیم، راحتشون می‌کردیم... . "سرش را گذاشت روی فلز سرد" روایت دیگری است از مرگ و شبه مرگ، گریختن از هیچ به هیچ، به قلم محمود حسینی زاد که زمستان سال پیش توسط نشر چشمه منتشر شد.

رفتن در جستجوی چیزی که از پیش می دانی وجود ندارد، کشتن برای رساندن دیگران به جایی که می دانی وجود ندارد و نفرت از آنچه که هست، بوده است و پیش خواهد آمد. مجموعه داستان "سرش را گذاشت روی فلز سرد" سرگذشت تلخ انسان است، انسانی که متعلق به زمان حال یا زمان دیگری نیست. انسانی رها شده، رها مانده و فراموش شده. انسانی ساده که هنوز در رؤیا، طعم زیبایی‌های ساده را می‌فهمد اما در واقعیت آن را نمی‌یابد. عذاب می‌کشد و عذاب دیگران بر عذابش می‌افزاید و او را در سکونی عجیب معلق می‌کند.

شکسپیر جملهٔ معروفی دارد که می‌گوید «به یاد آوردن خاطرات خوب گذشته نه تنها درد امروز را تسکین نمی‌دهد بلکه بر زشتی آن می‌افزاید.» در هر یک از داستان‌های این مجموعه فقدان چیزی روایت می‌شود، فقدانی که خالق عذابی می‌شود و نتیجه‌اش رفتن است، رفتنی نه آن گونه که عقل انتظار می‌کشد. در هر یک از داستان‌ها رفتن بگونه ای رهایی انسان است از عذابی که نامش زیستن است. زیستنی که شخصیت‌های داستان آن را بیشتر با زندگی اشتباه گرفته‌اند.

بخش نخست کتاب " از کشتن " نام دارد که روایت سه گانه ایست از کشتن. کشتن فرد بی گناهی که به جرم بی گناهی کورکورانه به سوی زوال زندگی‌اش پیش می‌رود، کشتن فرزند بی گناهی که به جرم بی گناهی، سبب شرمساری ناموسی خانواده‌اش شده است و کشتن خویش. ثابت کردن این که تحمل کردن فقدان چیزی که باید باشد و نیست ضروری است یا نه مساله پیجیده ایست. روایت این سه داستان بر کشتن است. شخصیت‌های داستان انسان‌های ساده ای هستند که به درکی واحد از زندگی رسیده‌اند. این درک به هیچ وجه عمیق نیست اما فقدانی عمیق تر در هر سه حس می‌شود که در نام مجموعه به خوبی گنجانده شده است. سرش را گذاشت روی فلز سرد ... . فقدانی که نشانهٔ ضعف انسان است در مواجه با حقیقت‌هایی تلخ و ناخواسته. تزلزل انسان و عدم توانایی او در مقابله با حوادثی که ناگاه در سرنوشت اش رخ می‌دهد. روایت‌هایی که البته بازتابشان در جوامع مختلف متفاوت است اما به هر حال داستان‌های این مجموعه در بافت احتمالن کاملن معمولی جامعهٔ امروزی ما رخ می‌دهد.

در بخش دوم این کتاب "از رفتن"، داستان‌ها بر محور رفتن تعریف می‌شوند، انسان‌هایی که می‌روند یا رفته ای دارند. رفتنی که تنها با مرگ همراه نیست بلکه رهاشدن است. رها شدنی که سوی ندارد. نقطهٔ مشترک تمام داستان‌ها همین نداشتن سوی است. کسانی که رفته‌اند یا می‌روند، چرا، چگونه، توسط چه کسانی؟ کسی نمی‌داند. فقدانی چیزی سبب رها شدن می‌شود. این رها شدن شبیه فرو رفتن سنگی در آبی گل آلود است. انسانی که رفته ای دارد و فقدانش او را عذاب می‌دهد اما دلیل رفتن را نیز نمی‌داند. فقط می‌داند که رفته است، به کدام سوی نمی‌داند. کسی که می‌رود، می‌داند که باید برود، می‌رود. به کجا؟ نمی‌داند و برایش مهم نیست که بداند چرا که مهم نبوده است که بداند.

فضای داستان‌ها یکدست است به طوری که گاهی احساس نمی‌کنی داستانی تمام شده و به داستانی دیگر پا گذاشته ای و مثل دیگر داستان‌های جناب حسینی زاد از هر گونه پیچیدگی روایی پرهیز شده است، در کنار این موضوع ابهامی همیشگی در داستان‌ها مخاطب را درگیر خود می‌کند و روایت خطی کتاب، ذهن مخاطب را بر موضوع اصلی کتاب متمرکز می‌کند، از کشتن و رفتن... .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692