مارینا تسوه تایوا شاعری اهل روسیه که در سال 1892 در مسکو به دنیا آمده بود. او در روسیه شاعری نامدار و یکی از بزرگترین و کارساز ترین شاعران عصر نقرهای به شمار میرود. مجموعه شعرهای مارینا تسوه تایوا توسط فریده حسنزاده ترجمه شده است و پس از آن سه مجموعه حلزونهای هرزه و لاابالیهای دالان خیزران، مرواریدهای استخوانی توسط شاپور احمدی به فارسی برگردانده شده است. البته همهی این برگردانها از نسخه انگلیسی آن صورت گرفته است.
بسیاری تسوه تایوا را شاعر برگزیدهی قرن بیستم میدانند، گرچه نسبت به همتای دیگر خود آنا آخماتوا در میان خوانندگان ایرانی کمتر شناخته شده است. البته در زمان حیات دو شاعر و در میان مخاطبین روس نیز چنین بوده است. آنا اخماتوا در زمان حیات خود از شهرت و ابراز احساسات مخاطبین بسیار برخوردار بوده ولی تسوه تایوا به دلیل مهاجرت طولانی به پراگ و سپس پاریس مخاطبینش را در روسیه جا گذاشت و جامعهی ادبی مهاجر نیز از او حمایت نکرد. مصائب زندگی او مانند مرگ فرزند، مهاجرت طولانی، زندانی شدن دخترش و در نهایت اعدام (تیر باران به اتهام جاسوسی) شوهر ضربههای سنگینی به او و شعرش وارد کرد. (گرچه آنا اخماتوا هم از مصائب اینچنین در امان نبود ولی تسوه تایوا در طول زندگی خود با فقر دست و پنجه نرم کرد تا اینکه در سال 1941 در شهر یلابوگا روسیه خودکشی کرد که متاسفانه کسی در مراسم خاکسپاریاش شرکت نکرده و مدفن او ناشناخته باقی ماند. بسیاری معتقدند: که تسوه تایوا شعر سمبولیک و آکمهایست روس را به پیوند داده است. شعرهای او بیشتر عواطف زنانه را در برگفته است.
شعرهای مجموعه "حلزونهای هرزه نیمروز " عمدتاً روایی و مملو از تشبیهات و استعارات زیبا و بکر هستند همانطور در کنار بیان، استدلال، توصیف روایت نیز جزء چهارم شیوه بیان در کلام تعریف میشود. فضا سازی، تعلیق و ساختمان شعر او بر همین اصل بنا شده است. شعرهای این مجموعه نسبتاً بلند بوده و حرکت کندی در آن دیده میشود چرا که مارینا تسوه تایوا به دقت به توصیف فضا و مکان پرداخته است که بسیاری آن را ویژه شعر سمبولیک روسیه میدانند. توجه به جزئیات در شعر او را میتوان از دیگر ویژگیهای زنانه بودن شعرهایش دانست.
«شامگاهان از روی شهر مه برخاست
از دور دست قطارها میشتافتند
ناگاه برق زد مانند شقایقهای تابناک
رخساری بچهگانه از میان پنجره
سایههای کهن مانند تاجی
آن طرههای دنیوی جیغ میکشیدم
نفهمیدم در این دم کوتاه
چه سان نالههایمان مرده را برمیانگیزد
دختری از میان پنجره تاریک
- نمایی در ایستگاه گرفته - (شعررویاروی صفحه 18)
همانطور که در نمونه بالا مشاهده میشود زمان و مکان و همینطور حالات چهره و رنگ در این شعر وجود دارد. درست مانند آنچه نویسندگان یا شاعران رئالیسم در آثارشان رعایت میکردند کلمات همچون میزانسن دقیقی درصحنه چیده شدهاند. محورهای جانشینی و همنشینی کلمات به خوبی رعایت شده است.
«و زندگی با نان روزانهاش هست
با فراموشی آن روز
و همه آن بود – همانگونه که در زیر سپهر خواهد بود –
و دیگر من نخواهم بود
دگرگونی شدنی هستیم مانند بچههایی هر کدام از آن من
به وقت عشق میورزیم هنگامی که هیمه در اجاق
خاکستر میشود (شعر "آه چه تعداد از آنها درون این مغاک میافتند" صفحه 24)
ذکر جزئیات و توالی میان عناصر باعث میشود روایت در این شعرها قوام و انسجام یابد و شاید به همین شکل ارتباط عمودی شعر حفظ میگردد. هنر روایت به خودی خود یک امر بسیار مهمزیبایی شناسانهاست. معمولاً تعداد زیادی ازالمانهایزیباییشناسانه در شعر وارد عمل میشوند. این المانها شامل ایدههای ضروری ساختار روایت هستند تسوه تایوا از ظرفیتهای یک واژه به خوبی کار میکشد به عنوان نمونه "زمان" و "خاکستر شدن هیمه در اجاق" را در کنار هم آورده است که بدون اینکه اشارهای به کوتاهی زمان بکند تصویر آن را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. تسوه تایوا در شعر زیر با تشبیه شعر به باده توانسته است همنشینی نیکویی بیین این واژهها برقرار کند ضمن اینکه پیشگویی او در این شعر در سالهای بعد به حقیقت پیوست است.
«شعرهایم نگاشته چنان زود
که نمیدانستم شاعرم
درافکنده مانند چکههایی از چشمه
مانند جرقههایی از فشفه
{و در ادامه}
همانند بادههای قیمتی
سرودههایم میتوانند انتظار بکشند
تا زمانشان فرا برسد
(شعرهایم نگاشته چنان زود صفحه 28 »
زاویهی دید و دانش تفسیری ویژگی خود راوی هستند و ساختاره؛ عامل نمود راوی، این بدان معناست که راوی با زاویهی دید و دانش تفسیری تعریف میشود ولی با ساختاره تبدیل به یک گونهی روایتی (تیپ روایتی) میشود که میتواند داستان را روایت کند.
اگر بینامتنیت را شکلگیری معنای متن توسط متون دیگر بدانیم خود میتواند شامل استقراض و دگردیسی متنی دیگر توسط مولف یا ارجاع دادن خواننده به متنی دیگر باشد. اگر بخواهیم به نظریه بینامتنی قائل باشیم در هر متن همواره حرکت از داستان به شعر و برعکس وجود دارد درشعر زیر هم با اشاره به داستان لوط و پیوند آن به امروز ترکیبی زیبا خلق کرده است. در واقع نوعی آشناییزدایی که حضور این آرایه زیبایی شعر را دوچندان کرده است.
«اینجا سراسر نمک لوط است
در آلبوم خانوادگیتان
بچهها باید خودتان بسنجید
ادعای سدوم را (شعرهایی برای پسرم، صفحه 132)»
تسه تایوا از انواع راوی در شعرهای خود بهره برده است. هر کدام از این ویژگیها امکانات و همچنین محدودیتهایی را در شیوهی روایت ایجاد میکنند. زاویهی دید و دانش تفسیری ویژگی خود راوی هستند و ساختاره؛ عامل نمود راوی، این بدان معناست که راوی با زاویهی دید و دانش تفسیری تعریف میشود ولی با ساختاره تبدیل به یک گونهی روایتی (تیپ روایتی) میشود که میتواند داستان را روایت کند که در این شعرها میتوان راوی یک تیپ روایتی نیست بلکه دارای لحن است و این لحن راوی است که در شعرها یکسان است.
«چه خوب کردی به دهکدهام آمدی
ای شاپرک سفید سفید
کلب اسمانی را تکهتکه کردند
در میدان پارک کاشتند
تا من و تو در سایهاش بخشکیم.»
تسوه تایوا شعرهای زیادی دارد که به شاعرانی چون آنا اخماتوا و اسیپ ماندلشتام تقدیم کرده مانند نمونه زیر که بخشی از شعری است که به اخماتوا تقدیم شده است.
«و بر جستیم و غباری پاشیدیم
صد هزاران بار سوگند به تو میخوریم: آنا
آخماتوا! این نامی است آهی است شگرف
و درون ژرفنایی میریزد که هیچ نامی ندارد
تاج میگذاریم چون گام برمیداریم بر یک زمین (شعر به اخماتوا صفحه 93)»
مارینا تسوه تایوا گرچه شاعری است که در گمنامی مرد اما شعرهایی او در گذر از ترجمه نیز همچنان زیبا و حاوی حس نابی هستند که هر شاعری با خواندنشان از آنها الهام میگیرد. ■
منابع:
- حلزونهای هرزه پس از نیمروز، ترجمه شاپور احمدی، نشر الکترونیکی