نشست نقد و بررسی مجموعه داستان بوی اشک با حضور جمعی از اهالی شعر، داستان و سینما در کافه ون برگزار شد. بهاره ارشد ریاحی منتقد این جلسه به نقد و بررسی این کتاب پرداخت. نقد من به هیچ وجه نقد بوطیقایی نیست و بیشتر روی محتوا و فرم اثر صحبت خواهم کرد. چیزی که در مجموعهی بوی اشک بسیار مورد توجه قرار گرفته برخورداری داستانها از نثری ساده و روان است که علاوه بر خوشخوان نمودن داستانها به قرار دادن آنها در بعد رئالیستیکی کمک شایانی کرده است.
داستانهای مجموعه عموماً رئالیستی و تقریباً به رئالیسم کثیف نزدیک است. این اصطلاح را اولین بار کارور در یک دوره زمانی خاص در آمریکا در دهه 50 و 60 به کار برد. این سبک نوعی برهنگی در بیان واقعیات جامعه است که البته مربوط به دوره زمانی خاصی میشود. همانگونه که برای مکاتب ادبی گاهی اوقات گفته میشود که این مکاتب مربوط به یک دوره زمانی خاص است، به عنوان مثال هیچگاه نمیتوان دادائیسم یا سوررئالیسم را با آثار مدرن مقایسه کرد یا این که بیاییم و فردوسی را در قالبی چون پست مدرنیسم بررسی کنیم. بنابراین تم مجموعه داستان بوی اشک یعنی عریانی بیان واقعیات اجتماعی به رئالیسم کثیف نزدیک است. علاوه بر این شباهتهای بسیاری در تم داستانهای ریموند کارور به ویژه در مجموعه کلیسای جامع او با مجموعه بوی اشک میبینم. یک نوع نگاه تند و تیز و انتقادی نسبت به مسایل جامعه در رئالیسم کثیف وجود دارد و این خود نگاهی همراه با تعهد برای هنرمند به همراه خواهد آورد یعنی هنرمند بحث هنر برای هنر را رعایت نمیکند و در همان مجموعه اول یک نوع هنر متعهد را مد نظر قرار میدهد.
در این مجموعه فضاها اغلب شهری بوده و قشر دانشجو و جوان مد نظر است، نویسنده در ترسیم چنین فضاهایی مسلط عمل میکند. شباهت یا تکرار بین فضاها در داستانها دیده نشده و نویسنده به خوبی توانسته فضاهای مختلفی را در قالب رئالیست بپروراند.
به کارگیری دیالوگها در مجموعه به قدری درخشان است که گاهی اوقات به نمایشنامه نزدیک میشویم و این امر را نمیتوان ضعف دانست، زیرا دیالوگ یکی از مهمترین نقطه ضعفهای نویسندههای تازه کار است. باید اضافه کرد یکی از تکنیکهای موثر در داستاننویسی شروع داستان با استفاده از دیالوگ است زیرا این خود قلابی میسازد که چرا مخاطب ما باید با این جمله مواجه شده و سپس وارد داستان شود.
در داستانها المانهای گوناگونی نیز دیده شده است به ویژه المانهای مدرن مانند استفاده از زمان و شکستهای مقاطع زمانی که به عنوان یک المان پیش برنده به خوبی از آن استفاده شده است. هم چنین استفاده از پلهای تداعی که گاه میتواند یک تصویر باشد گاه یک شخص و گاه یک حس یا حتی رنگ. البته استفاده از این پلها چندان آسان نیست زیرا این رفت و برگشتها خود موجب چندگانگی و پرش در داستان میشود اما این پرشها در داستانها دیده نشد و نشاندهندهی استفاده صحیح و بهجای نویسنده از پلهای تداعی است
نکته دیگر به کارگیری کدهای گره گشایی است که به حل بحران اصلی کمک میکند. این کدها در بعضی از داستانها به خوبی داده شده است. چه خوب است که این کدهای گره گشایی در یک سوم پایانی داستان داده شود تا تعلیق مناسب را داشته باشیم و با استفاده از کدها مخاطب داستان را پیش برده و کشف و شهود صورت گیرد.
در این مجموعه ابهامات زبانی و گرهگشایی دیده نشده است و این را میتوان از نقاط مثبت در داستان دانست زیرا نویسندگان کتاب اولی گاها به خاطر ریسک پذیری بالایی که دارند از فرمهای مختلف استفاده میکنند و اکثراً معتقدند پیچیدگی در زبان و فرم اثر آنها را از سایرین متمایز میکند. این نوعی روشن فکر نمایی و موجی است که در میان نویسندگان رواج پیدا کرده است اما نویسنده بوی اشک محتوای داستانهایش را با زبان سادهای پیش برده و این بسیار خوب است.
راوی در بیشتر داستانها دوربینی و بدون قضاوت و دخالت داستانها را پیش میبرد این عامل به نویسنده کمک میکند تا از شعار زدگی و بحثهای ایدئولوژیک در داستانها دوری کند. تمها اکثراً اجتماعی است. تقابل سنت و مدرنیته و ارتباط میان نسل حوان و نسلهای قبل نیز قابل توجه است.
اما پیشنهاداتی برای نویسنده این مجموعه دارم.
به طور کلی داستانها از نظر حجمی کوتاه هستند. نمیتوان گفت ابترند زیرا گرهگشایی در آنها رخ داده است. با ابن وجود هنوز هم جای کار و افزودن خرده روایت و ساختن تیپهای فرعی و ... دارد. من همواره پیشنهاد میکنم نویسنده از زیاد نوشتن هیچ گونه هراسی به خود راه ندهد، تیپهای فرعی بسازد و خرده روایتهای فرعی در کار بگنجاند. وقتی داستان از آغاز با احتیاط و خودسانسوری و عدم ریسک پذیری در ذهن نویسنده روی کاغذ بیاید در بازنویسی او را دچار مشکل میکند. بنابراین ما هیچ محدودیتی در بلند نوشتن و افزودن کلمه در داستان کوتاه نداریم و داستان در نهایت باید داستان کاملی باشد ... ■