همگام با نان و نمک میان گیسوان تهمینه... عابدین پاپی/

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

با نگاهی فرارونده به تاریخ و هنر شعر در سرزمین کهن بوم (ایران) این فهم به ذهن خطور می کند که در ازمنه ی تاریخ، شعرایی یکی پس از دیگری آمده اند و در این میدان پر افت و خیز گام هایی بلند را برداشته اند که بر همه ی اهل ادب و هنر مبرهن است و آنچه که این میدان نابهنگام و پرشور تر از معمولی را در بین شعرا متمایز نموده، همین که هر کدام از این شعرا در میدانی خاص میدان داری کرده اند. ( به تعبیری نه میدان ها یکی بوده و نه تاختن ها در این میدان ها) لذا امروزه همه قبیله ی شعر و ادب می دانند که همین متفاوت جلوه دادن اندیشه و زبان شعرایی از قبیل فردوسی، رودکی، حافظ، سعدی، مولانا، صائب، بیدل، نظامی گنجوی و ... بوده اند که شعریت تاریخی ادبیات ایران را بنا کرده اند. متوازن بودن شخصیت و قلم ادبا و اندیشه و زبان گویای آنان به سهولت توانست نه سبک که از طرز و روش بهره می جوید، بلکه مکاتبی با شاخک هایی بدیع و نظامند را بیافریند. این آفرینش که از ماهیت وجودی بنام «آفرید» (AFRAIYD) در ضمیر نابهنگام شعرا خیزابه ای بهنگام را جلوه گر نمود، بی گمان تا پایان یک «آغاز» در شریان های جامعه جاری و ساری است. بنابراین این که افرادی بعد از عقلای «قوم ادب» در حرکت رو به جلوی این رودخانه ی بی پایان گام هایی را برداشته اند و البته دست به فرآیندی به قول خودشان سبک زده اند، ابتدا باید ابراز داشت که صنعتی بنام سبک را نمی توان هماورد با مکتب و یا احیاناً «گفتمان» دانست. چه این که مکتب و گفتمان دارای تعاریف ویژه ای است که شاید در تعیین سبک هایی از قبیل خراسانی، عراقی، هندی ودوره ی بازگشت برای ادبیات پر بارایران زمین، اجحاف شده. دلیل عمده این که هر کدام از ادبای ایران زمین به سهم خود نوعی مکتب و گفتمان ادبی اند که پرداختن به این فهم مستلزم تلاش علمی و عملی اندیشمندان در عرصه ادبیات است. اگر این چنین نبود سخن نظم پدر فرهنگ و زبان فارسی (فردوسی بزرگ) را "آندره ژید" وارونه نمی کرد:

بر باغ دانش همه رفته اند

سخن گفتنی هرچه بد گفته اند

همه چیز گفته شده است / اما چون هیچ کسی گوشی نمی دهد / باید همیشه از نو آغاز کرد (آندره ژید)

با این تعابیر جریان شعری که با سکانداری نیما یوشیج در جاده شعر و ادب ایران و در عرصه ادبیات داستانی به سکانداری جمال زاده در بدنه ی جامعه ی ادبی به راه افتاد، با التفات به قدمت این ها که به صد سال نمی رسد، حرکتی رو به جلو در جهت فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری بود. در عرصه ی شعر چیزی جز تلنگری به شعر کلاسیک نبود و شاید آغازی بود برای شعرایی که بعد از نیما آمدند و این سبک (شعر نو) را بسط و گسترش دادند.

در عرصه ی ادبیات داستانی نیز مهمترین اتفاقی که افتاد، ایجاد فضایی در جهت ترسیم رسم الخطی در جهت نوشتن و سوق دادن نویسندگان به ساده نویسی (سهل نویسی) تشویق نمود. بنابراین این جریانات فکری در حوزه ی شعر و ادبیات ، جامعه ما را به معانی تازه ای آشنا نمود، چرا که مؤلفه هایی که بنیانگذاران (نیما و جمال زاده) در نوشتارهای خود تصویر نمودند، متفاوت بود و این متفاوت گویی ها از جانب بانیان دیگر منجر به این شد تا که جامعه با شفاف سازی بهتری و با تثبیت به واقعیات، حقایقی را کسب نماید.

به هر روی این روند رو به رشد در شعر و ادبیات ایران نیاز است که راه خود را طی نماید و ازجدال با شعرای کلاسیک گو دست بردارد و البته نیاز است که شعرای کلاسیک گو نیز رویکرد رفتاری خود را با نوسرایان متعادل و تغییر دهند. شکل گیری این صلح و آرامش در جامعه ادبی ما( با رعایت معیارها و فرآیندهای اندیشه ای) منجر به فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری در بین قبیله ی ادبی و جامعه (عموم) خواهد شد و پی آمد آن نیز نوعی سالم اندیشی فرارونده است. در این گیر و دار شاید بتوان پنداشت که شعر نو «لجبازی دوست داشتنی است» و در این عمر کوتاه نیز به اثبات رسانده که راهی بلند را طی کرده و در جایگاه خود ایستاده و دارای قرب و منزلت (ویژه) است. بهتر اینکه سیر تکاملی شعر نو از نیما تا به امروز دچار صیرورت (شدن) و به تعبیر ما ایرانیان پوست اندازی است. از این نگاه شعرای نوگرا و به تعبیر خودشان آوا نگاردیسم هنوز از پنج شاعر نامی شعر نو که در این راه(شعرنو) پر مخاطره که بسان مردابی پر تلاطم بود! عبور نکرده اند. البته با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه و گو نه به گون شدن چهره ی جامعه با حرکت زمان، تغییراتی در زبان شعر نو بوجود آمده و در دهه ۸۰ و به بعد شعرایی ساختار گرا با اندیشه،بیان و زبانی متفاوت متولد شده اند که برای رسیدن به قله ی شعر شعرای نامی( پنج شاعر) فاصله دارند، ولی چون زمان در حال تغییر تولدهاست و مکان نیز با این تغییر دچار تطور می شود، لذا این تغییر تولدها منجر به تولد واژه هایی نو در جهت شکل گیری ساختار و زبان شعر می گردد که به نظر می آید با توجه به این دامنه و غنای تمدن شعر در ایران بتوان با تطور زبان و آفرینش سبک هم تصادم داشت. دیگر بیان این که، آنچه بصورت گذرا به عرصه تعریف کشانده شد، باز نمی توان تعریفی جنگ آسا (سفره ی رنگین) و مانا را برای شعر در نظر گرفت. از این نگاه شعر واژه ای است که به مانند دیگر واژه ها دنیایی است آکنده از مفاهیم و مصادیق. با این تفاوت که از ضمیر ناخود آگاه شاعر خیز بر می دارد. شعر را می توان شعور یا فراشعوری فرا رونده پنداشت که این شعور با تبلور احساس، عاطفه و خیال موجودیت خود را در اجتماع به شکل "فرآبند" (فرا تجربه!) تصویر می کند.

دکتر شفیعی کدکنی شعر را چنین تعریف می کند: شعر عبارتست از:

گره خوردگی عاطفه و تخیل که در زبانی آهنگین شکل گرفته است. برخی دیگر از ادبا عاطفه، احساس و تخیل را مثلثی متساوی الاضلاع در جهت شکل گیری فرهنگ شعر برشمرده اند و البته بعضی هم به سخنی موزون که مقفا باشد، اکتفا کرده اند. دکتر اسماعیل حاکمی استاد برجسته و مجرب دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران شعر نو را شعری می داند که دارای زبان، آهنگ، عاطفه و تخیل باشد و صنعت شعری و شعریت شعر نیز درآن وجود داشته باشد.

ولتر شعر را موسیقی روح های حساس می خواند

کارل مونتل می گوید: شعر یک نقاشی ست که زبان دارد و یک زبان است که نقش می نگارد.

لامارتین، شعر را نغمه ی درونی و زبان فراغت و احلال می داند. شکسپیر، شعر را موسیقی ای می داند که هر کسی در درون خود دارد. رولان بارت نقاد فرانسوی و از پیشوایان جنبش ساختگرایی نیز بین نویسا و نویسنده تفاوت قایل است. از نگاه اونویسا کسی است که هدفش از نوشتن القای پیامی یا آموزش مطلبی ست و عملش قایم به موضوع آن عمل می باشد. یعنی نوشتن برای او فعل لازم است (یعنی نوشتن برای او هدف است) پس نویسنده به کارکردی می پردازد و نویسا به کاری. بنابراین با این تعاریفی که از شعر شده و از این به بعد هم خواهد شد، باز نمی توان تعریف قانع کننده ای را برای شعر بر صفحه دل نگاشت، چون شعر به مانند زمان در حال گذر و تغییر است و چه بسا بن مایه این تعریف دچار تطور گردد! پس می توان گفت شعر: تعریفی است بی تعریف .... !

ولی هر شاعری با هر سبک و سیاق و زبانی که بخشی از این تعاریف را در شعرش نمایان می سازد، شاعر است و هیچ شاعری در تثبیت شعر خود چه در حال و چه در آینده تصمیم گیرنده نیست. چون بقول یکی از اندیشمندان جهان، «احتمال می رود هر اندیشه ای که نزد همه کس و در هر زمان و مکان درست باشد، نادرست باشد

دیگر نکته گفتمانی است بنام «نقد» که در یک اثر ادبی، هنری و ... حضور می یابد و در مورد آن اثر با توجه به مؤلفه هایی که برای این واژه از جانب نقادان تعریف شده، به آن اثر می پردازد و در اصطلاح ادبی به دنبال جدا کردن سره از ناسره است.

اگر چه افرادی در ازمنه ی تاریخ ایران به نقد و نقادی پرداخته اند و بن مایه سخن را با کلام صاحب آثار کلاف داده اند و در رشد و بالندگی و بقای فرهنگ و ادب جامعه فرهنگی و ادبی ایران در کند و کاوی درخور توجه و تأمل برآمده اند، ولی تعداد این افراد نسبت به تاریخ ادبیات اگر کم نباشد زیاد هم نیست. یکی از مشکلات نقد در ایران بر می گردد به تاریخ ادبیات و تاریخ ادبیات سیاسی ایران که جامعه را از این واژه ی غنی و پر دامنه بدو ساخته است. لذا دیرینه شناسی این واژه و سیر و روند حرکت آن در زوایای مختلف دراجتماع و پیدایی نکات قوت و ضعف این فرآیند از عمده مسائلی است که باید توسط تئوکرات های ادبی صورت پذیرد. دیگر مهم جامعه شناسی خود و واژه ی «نقد» است که چرا براساس پراکسیس های رفتاری و اندیشه ای خود بر محوریت بی طرفی و صداقت در گذر زمان حرکتی فزاینده و فرا معنا را طی نکرده است. با برشی از تاریخچه ی نقد، نقد را علم گفته اند. چون اصول عامی را شامل می شود. این اصول به مرور ظرف دو هزار سال گذشته تدوین، تصحیح و متکامل شده اند. نقد سقفی است بر ستون های ادبی یک کشور و به بیانی دیگر ساختمانی است با ستون هایی استوار که صاحب اثر به عنوان پناهگاهی به آرامش می رسد. از قرون وسطا در ایران تذکره نویسی و نمونه آوری از شاعران رسم بوده، از این رو است که در کتابی از قرن پنج م . ق اولین شعر مکتوب فارسی «آهوی کوهی» مال ۲ ۳ قرن پیش بجا مانده است. برخی معتقدند که تاریخ ادبیات و نقد مانند دیگر امور جدید از فرنگ آغاز شد (ادوارد براون و ...) بین دو انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ و جمهوری ۱۹۷۸ کتب متعددی در ایران زمین نگاشته شدند که می توان به : آرین پور، براهنی، کدکنی، ترجمه هایی مانند کتاب سبک شناسی (فرانسه) رضا سید حسینی در ۳۰ سال گذشته م . فلاح و سایرین مقلالاتی را در این زمینه قلمی نمودند و البته ترجمه های آثار مدرن و پسا مدرن و غربی به مرور زمان نشر یافتند. نقد در اصطلاح ادب به مفهوم شناخت و تشخیص محاسن و معایب سخن و نشان دادن بد و خوب یک اثر هنری و ادبی است. نقد ادبی و یا هر نقدی شناخت ارزش لفظی و معنایی و بهای واقعی آثار ابداعی و ایجاد و آفرینش های هنری می باشد. در ارزش، اهمیت و تأثیر و نقش فرهنگ نقد و نقادی نباید تردید کرد، چه این که در تراوش و شکوفایی و تمتع و التذاذ فضای فکری و روحی اول علم و دانش مؤثر است. اما کار نقاد وقتی مفید خواهد بود و دارای ارزش است و اهمیت والایی است که دور از شایبه ی اغراض باشد. نقد می تواند تکامل زیربنایی و روبنایی جامعه باشد. روانشناختی و زیباشناختی جامعه را در زوایایی متعدد موردوارسی قرار دهد و یا می تواند تهییج و پیغامی اثر گذار را به صاحب اثر و جامعه برساند. در بستر ادبیات ایران در علوم پایه، انواع نقد را صاحبان نظر تصویر کرده اند به مانند: نقد تاریخی: یعنی منتقد با نگاهی تاریخی ،درون مایه اثر را براساس علم تاریخ بررسی می نماید. نقد ادبی: منتقد بدنبال این است که اثر از مؤلفه های ادبی برخوردار است یا نه و در بررسی و کنکاش اثر با نگاهی ادبی در زوایای مختلف می پردازد. نقد اخلاقی: به بررسی نکات اخلاقی و غیراختلاقی و جدا کردن این دو می باشد. منتقد با توجه به تاریخ، تمدن و فرهنگ جامعه اخلاق زدایی یا اخلاق زایی را مدنظر قرار می دهد و ...

نقد جامعه شناختی: منتقد از حیث جامعه شناسی و با نگاهی جامعه شناسانه اثر را بررسی می کند و مبانی جامعه شناسی را در اثر مورد نقد قرار می دهد. نقد سیاسی: منتقد اثر را از حیث سیاسی و اندیشه های سیاسی و بار معنایی اثر از لحاظ سیاسی را مورد کند و کاو قرار می دهد و به محاسن و معایب اثر از نگاه سیاسی می پردازد. نقد زیباشناختی: منتقد بیشتر به ساختار اثر و کاربرد ساختاری اثر نگاه دارد و با توجه به سیستماتیک ساختاری اثر به نقد اثر می پردازد. نقد روانشناسی: منتقد سعی می کند اثر را از حیث روانشناسی و رفتارشناسی مورد بررسی قرار دهد و در این نگاه روانشناسی فردی و اجتماعی اثر نیز بررسی می شود. بدیهی است بسترهایی که بطور خلاصه تشریح شد، اگرچه در زوایایی به آنها پرداخته ایم، ولی به صورت کاربردی در بطن جامعه کارگزاری نشده اند و شاید اغلب حالتی تسکین محور را دارند. امروزه می توان دو نوع نقد که جامعه را به جنبش و نضج و بارور می رساند، اشاره نمود. یکی نقد ساختاری است و آن دگر نقد معنایی. جامعه ادبی ما و نقادان این عرصه اغلب به نقد ساختاری اثر می پردازند و به همین خاطر است که خیلی از جامعه شناسان و سیاسیون به حوزه ادبیات نقد دارند.

یک نقاد خوب کسی است که بتواند هم از حیث ساختار که تخصص محور است به اثر بپردازد و هم به درون مایه اثر که جامعه را به سمت تجدد گرایی سوق می دهد.

لذا نوشتاری که فراروی خوانندگان است به خاطر شناخت بیشتری در جهت گزینش هایی است که برای هر کدام از ما حتا اگر تکرار گزینی هم باشد، لازم است. چون برای ساختن ساختمان نقد جامعه نیاز به ابزاری ساده است تا بطور بنیادی بتوانیم منظومه فکری جامعه را شکل داده و در گسترش آن متحرک باشیم. این مقدمه چینی از برای مجموعه شعری است که به مانند دیگر آثار شعرای وطن به سهم خویش ودر موطن خود درصدد بوده تا که خیزشی خیزابه گون را در جهت پیوستن به خیزابه ی ادبی ایران برداشته و به سهم خود هدفی منتج را دنبال کرده باشد.

عنوان این مجموعه «نان و نمک میان گیسوان تهمینه است».

سریا داودی حموله که در سر شناسه کتاب «ثریا» آمده است و در عنوان و نام پدید آور «سریا» پدید آورنده، این اثر می باشد. اثر در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات افراز تهران به زیور چاپ آراسته شده. کتاب شعر با مشخصات ظاهری ۸۸ صفحه در قطع رقعی به چاپ و در اختیار جامعه شعر قرار گرفته است.

شاعر در نامگذاری مجموعه بدنبال بازتولید معانی سنت در قالبی مدرن برآمده و شاید گفت در عنوان مجموعه نوعی "آشنا زدایی" اتفاق افتاده است. از دیگر مفاهیم که به ذهن متبادر می شود، وصنعت واژه گزینی است. چه این که دو واژه ی نان و نمک و گیسوان تصویری ترکیبی است که صداقت و سادگی و دیگر مفاهیم پیش رونده یک زن ایرانی که از عقلانیت و هویتی ساختارمند بهره می جوید را به عنوان الگویی دامنه دار در تاریخ برجسته می کند.

مجموعه از سه بخش تشکیل می شود. در بخش اول شاعر (گور خوانی) را برای اشعارش گزینش می کند و در بخش دوم مجموعه ی خطابه ی هفتم سوفسطا و آخرین بخش مجموعه «نان و نمک میان گیسوان تهمینه» است که عنوان مجموعه شعر شاعر هم به شمار می آید.

گورخوانی که شامل ۲۰ شعر مینی مالیسم (کوتاه گویی) است، شاعر ساختار گراست. نوعی راسیونالیسم (عقل گرایی) شاعر را در فضای کلماتی پیاده می کند که این کلمات از حیث تیپ و معنا با همدیگر سنخیت ندارند، ولی شاعر بدنبال آشتی تضادهاست (پارادکسیکال) که این پارادکسیکال بودن بتواند پیامی سازنده و پرمعنا را به جامعه منتقل نماید. ولی در اغلب اشعارش اگرچه تلنگری در جهت پیدایی زبان بر پیکر آثار می زند؛ اما موفق نیست. لذا شاعر در این بخش نه معناگراست و نه نماد گرا، بلکه ساختار گرایی است با برخی از مؤلفه های صنعت ساختار گرایی. به تعبیری شاعر در این بخش کار کشیدن از واژه ها را با تکنیک لازم اعمال نکرده و کارکرد زبان نیز با کارکرد اندیشه فاصله دارد بجز چند شعر که شاعر موفق نشان داده است:

شعر شماره ۲۰: کوه ها به چه نگاه می کنند / وقتی من نیستم / و تو در ساقه ی گندم خواب رفته ای؟! هیچ شاعری بدون ابزاری بنام واژه نمی تواند در شعر موفق نشان دهد و بی واژه شعر گفتن هم خود واژه ای است! مشکل شعرای نوگرا همین است که فرهنگ واژه ها را خوب یاد نگرفته اند و فکر می کنند هر واژه ای را می توان در جهت بنای خود بکار گرفت. شاعر در هر سه سطر این شعر «ناتورالیسم معنایی» است. فضایی که برای شعر فراهم آورده، طبیعی است و همین فضا باعث شده تا ساختار و محتوای شعر با هم کلافی عمیق برقرار سازند، چون در صنعت مراعات نظیر هم با نگاهی جامعه شناسانه به واژه ها، بدنبال تصویرسازی است و برداشت این که بداعت در مراعات نظیر از فاکتورهای شاعر است. خیلی از شعرا در طول و عرض شعر به یک اندازه تلاش نمی کنند و برخی هم در یک اندازه تلاش می کنند، ولی این شعر را می توان عرضی دانست با رعایت طول .... شعر ۱۷ این همه ابر / از رودهای گم شده نیست / کلاه نقره ای ماه / ما را می برد / به تاریکی های سپید من و تو / کی به گورهای خالی ایمان آوردیم.

شعر پارادکس معنایی است. ابر و رود: ابر تلاشش عمودی است و رود افقی است، ضمن این که از فرهنگ تأثیر و تأثر نیز این دو برخوردارند. و تاریکی های سپید من و تو و دیگر سطور هم به همین شکل خود را نشان داده اند. فرآیند واحدی از حیث بار معنایی در این اثر نهفته و شاعر حرمت واژه ها را خوب رعایت کرده و با بینش اجتماعی در تصویر کردن فهم زبان برآمده است.

شعر ۱۸: در آتش ایستاده ام / تا بهار بر جاده های پیر جوان شود / مرا شفا دهید / ای حروف ماه نشان / هزار سرنا به حنجره دارم !/ شعر ساختاری نظامند دارد و شاعر در این جا با رویکردی انتقادی به شعر جنبه زیبا شناختی داده است. صنعت نوستالژیک که منجر به نمایان ساختن زبان و انعطاف فهم شده و پی آمد این نگاه تصویری است از فرهنگ فولکلور. (حروف ماه نشان و ساز سرنا) و به نوعی بدنبال برآمدگی نوشتالژیک بومی تاریخی است...

بخش دوم خطابه ی هفتم سوفسطا است که حاوی ۸ شعر می باشد. این بخش با شعر «پرسونا» آغاز می شود. همانطور که خود شاعر هم در ظهر (پشت) روی جلد کتاب این شعر را لحاظ کرده اند، شعری است که از صنعت دیالوگ بهره می جوید. با التفات به انواع دیالوگ: دیالوگ یک جانبه ـ دیالوگ دو جانبه، دیالوگ چند جانبه. این شعر دیالوگ چند جانبه است که مهمترین عنصر پیش رونده در جهت تثبیت این مهم استفاده از ضمایر منفصل من، تو و اوست که در شعر شاعر نمایان شده و پیرنگی که برای شعر برگزیده توأم با حرکت اندیشه و زبان بر یک ریل و محور معقول است. نگاه شاعر در بستری چندگانه مفهوم به سمت معناست و می توان پیام هایی گوناگون از شعر را دریافت.

در این بخش شاعر با توجه به نامگذاری هایی که بر اشعار نهاده، شاید گفت نسبت به اشعارش (بجز شعر مذکور) نتوانسته خوب ظاهر شود و علت عمده نیز فاصله بین اندیشه و زبان و گزینش واژه هایی است که گاهی زبان جلوتر از اندیشه در حرکت بوده و گاهی هم اندیشه بر زبان مسلط (عدم فهمیدن واژه ها نسبت به رفتارها و رویکردهایی که دارند) در این بخش شاعر بیشتر به دنبال پیدایی اندیشه و زبان خود می باشد تا این دو بتوانند تفاوت های همدیگر را تفهیم کنند. اگرچه در سطوری از اشعار شاعر، اتفاقاتی رخ می دهد و البته ظرافت های شعری ای هم نمایان است، ولی هنوز شاعر به خود آگاهی اش در جهت نوشتن ناخود آگاهش دست نیافته است. و اما سریا داودی حموله در نان و نمک میان گیسوان تهمینه که متشکل از ۵۰ شعر مینی مالیسم است، همان نان و نمک میان گیسوان تهمینه در طرح روی جلد کتاب است. سریا داودی در این بخش شاعری است که با پختگی اندیشه در فضایی محدود بی محابا می تازد. نان و نمک در میان گیسوان تهمینه یک «ناتورالیسم معنایی» است. نوعی بازآفرینی معنایی از طبیعت است که در قالبی ساختارمند و معنامحور ترسیم شده است.

شاعر کسی است که خودآگاهی زمان را در ناخودآگاه مکان کشف و به دایره ی مفهوم و معنا می آورد. مهمترین قوت شاعر در این بخش از مجموعه میدان دادن به واژه ها و ایجاد فضا برای واژگان در جهت تاختن در میدانی محدود است. هنرنمایی در فضایی محدود و سرایش آثاری مینی مالیسم از نکات پیش رونده در شعر شعرای امروز است که برای نیل به این فرآیند نیاز به تکنیک، مهارت و تخصص لازم را می طلبد که از این نگاه می توان گفت سریا داودی موفق نشان داده است. اصالت سوبژاکتیویسم و ابژاکتیویسم دو فاکتور مهم در جهت آفرینش هر اثر هنری است که برخی بدنبال انتزاعی شدن در جهت پیام هایی عینی اند و بعضی دیگر در نیل به عینی شدن در جهت معانی انتزاعی اند. سریا داودی شاعری است که در بستری سوبژاکتیوتیه بدنبال پیام هایی ابژاکتیو تیه اند و در این رهگذر نیز به پیدایی اندیشه و زبان خویش به «راهی» مبدل شده اند. صنعت پردازی با استفاده ی بهینه از صناعات ادبی که امروزه در شعر خیلی از نوگرایان بی معناست و البته راه به جایی نبرده اند، در شعر سریا داودی خوب خیمه زده و این مهم به خاطر این است که این وی دانش آموخته ی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه است و خوب می داند که شعر یعنی صنعت و بدون صناعات ادبی در هیچ میدانی برای شاعر توفیقی حاصل نمی آید. بهره گیری ازصنعت استعاره، نماد، ایماژ و ایهام از دیگر نقاط قوت در شعر سریا داودی در نان و نمک میان گیسوان تهمینه است. ولی مهمترین صناعات ادبی که در گزینش زبان شعری اش برجسته شده اند، ایماژ و مراعات نظیر است و می توان در این مجوعه شاعر را یک ایماژیست سرا معرفی نمود. جامعه شناسی واژه از اساسی ترین عناصری است که شعر شاعر را با خیزابه ای چندگانه مفهوم مواجه می کند که پشتوانه ی این جامعه شناسی واژه، گزینش واژه ها در شعر است و به نظر می آید که شاعر به این صنعت دست یافته است. لذا اغلب اشعار این بخش یک دست اند و فرآیندی فرابخش را دنبال می کنند بجز شعر شماره ۲ که بازگشتی هنرمندانه به ادبیات دهه ی ۳۰ و ۴۰ تا دهه ی ۷۰ می باشد.

حس نوستالژیک (وطن پرستی و میهن پرستی) نیز در نان و نمک میان گیسوان تهمینه از دیگر خصیصه های شاعرند که به خوبی تصویر شده اند. در شعرهای بلند «پا سوماش» (نام باستانی مسجد سلیمان) تخت جمشید و سرخ واره های «آنزان» (نام باستانی سرزمین بختیاری) به عینه این خصیصه ها به چشم می خورد. سریا داودی در نان و نمک میان گیسوان تهمینه ابتدا درصدد ساختن پروژه ی ادبی است و بدنبل آن پروسه ی ادبی را پی ریزی می کند و در بخش نان و نمک میان گیسوان تهمینه به یک «فرآیند» ادبی دست می یابد. مرور چند شعر از همین بخش: در پایان شعر بلند «گور نوشته های تخت جمشید» چنین می سراید: زخم های دلت را / برای کدام کبوتر چاهی واژه گو کرده ای / سایه های ماهر چه می دوند / به خویش نمی رسند / دیوانگی پرندگان بی دلیل نیست / در این کلاغ زار حرف ها برف می شوند / و دیوارها میان دو رؤیا فرسوده اند / مگر اسب های پیر به کیفر تاریخ جوان شوند! واژه گزینی در شعر: کبوتر ـ پرندگان ـ کلاغ ـ مراعات نظیر. برف ـ کلاغ ـ پیر و جوان = پارادکس و سطر ۳ و ۴ آشنا زدایی است. و سطر ۷: دیوارها میان دو رؤیا فرسوده اند. «دیوارها» تشریح کردن فرهنگ معنایی واژه توسط خود واژه و تصاویری چندگانه محور (رمانتیسم انتقادی). در این سطر مهم ترین ظرافت استفاده از کلماتی ساده توسط شاعر است، ولی بنای ادبی خوبی از حیث معنا خلق می کند. شاعر با این صناعات ادبی است که ساختار و محتوای شعر را ترسیم می کند که مخاطب با درون مایه ای انتقادی و سیاسی تصادم دارد. شعر شماره ۲: حالا که قناری / در گلوی تو مرده است / آیا آینه ی جیبی مادر بزرگ مرا به یاد خواهد آورد؟ حرف «تو» در مجموعه نان و نمک در قالب هایی معنایی اعمال شده و اغلب نیت اصلی شاعر «جامعه» است. باز آفرینی سنت در قالبی مدرنیته از شاهکارهای شاعرند. شاعر با برشی از جامعه حال که شادی و نشاط از آن رخت بربسته به همراه دیالوگی چند جانبه به گذشته سفر می کند و می خواهد از تاریخ پاسخی مقنع دریافت کند. حرف «تو» اگر چه در قبیله ی واژه، مفرد است، ولی در شعر شاعر و در کل مجموعه «جامعه» تلقی می شود که ایهام سازی شاعر ماهرانه است و دیگر بهره گیری از مراعات نظیر که به شعر شاعر غنای معنایی دیگری را افزوده است. چیدمان واژه ها و تفهیم بخشیدن به زبان شعر از دیگر نکات قابل تأویل در شعر شاعرند. «تو» در شعر سریا داودی اگرچه ضمیر منفصل (دوم شخص مفرد است) ولی در شعر «جمع» بکار رفته، حتا شامل خود شاعر هم می شود.

شعر شماره۵: آسمان یا جای من / یا شعر من / من که بمیرم / پیراهن زمین را عوض کنید / شاید وارثِ من باشد/ زنی که با آفتاب گردان ها می خوابد! تصویرسازی های ناب با گزینش صنعت تشخیص و مراعات نظیر، شعر شاعر را بی بدیل کرده، چه این که زبان شعر «تعمیم پذیر» شده است. ضمن این که نوعی معرفت شناسی آمیخته با هرمنوتیک معنوی (تفسیر متن ـ تفسیر هنر) فرم و محتوای شعر را مستحکم می کند. حرکت ذهنی شعر از ذهنیت به عینیت پرتاب می شود و با پشتوانه ی اندیشه به کشف و شهود «مفهوم» و معنا دست می یابد .(مفهوم و معنا از مباحث فلسفی است که مارتین هایدگر در کتاب وجود و زمان مطرح می کند) و از جنبه زیباشناختی معنایی می توان گفت شاعر یک معنا را آفریده، ولی منظور معانی دیگری است (چندگانه معنا بودن شعر)

در شعر شماره ۹: در خوان هفتم / رستم به ماه باخت / تا شک کنی / به تهمینه هایی که در من زاده می شوند! شاعر از صنعت مراعات نظیر بهره وافی برده، چه این که پی آمد این شعر ذهنیت بخشی به جامعه زن در جهت هوشیاری است از ازمنه تاریخ. برجسته کردن ماه در دو معنی دور و نزدیک (ایهام) از تکنیک شعری شاعرند.

شعر شماره ۱۶: بعد از تو / همه ی رنگ ها را باد برد / و آن کبوتر حنایی میان کلاغ ها گم شد! در این شعر تصویرسازی، ساختارمند است و واژه گزینی توأم با مهارت شاعر هم جنبه ی پاراداکسیکال به شعر داده و هم جنبه ی زیباشناختی ساختاری.

در شعر ۱۸: عنکبوت بر آسمان تار می تند / کو بارانی / که کهنگی دنیا را بشوید؟ از حیث جامعه شناسی سیاسی شعر به دنبال تصویر کردن شدت خفقان اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه را در ذهن می پرورد و با برجسته شدن معنا این مهم صورت می پذیرد. برخلاف باد، ماه و تو که در اغلب اشعار شاعر نمایان اند، واژه ی عنکبوت و باران با احتیاط لازم در شعر شاعر اعمال شده و در این شعر تشریح واژه توسط خود واژه از نکات قوت و هنرمندانه ی شاعرند. لذا مخاطب با نوعی آشنا زدایی معنایی تصادم دارد که هم باران نمادی از حرکت و پویایی به سمت جلو است و هم نمادی از پویایی به تاریخ و مقصود از کهنگی دنیا تنها جستار در قبل از تاریخ، تاریخ و فراتاریخ نیست، بلکه حال و گذشته را هم شامل می شود. شعر شماره ۲۹: به وقت عقربه های کور / خلوت زمین را / برهم می زنم / قفس چه می داند / چکاوک به ناگفته های مانده در گلو پیر می شود! تشبیه قفس به دنیا و چکاوک را به جامعه در ادوار مختلف و ارائه تصویری زیبا بیانگر هنرنمایی شاعرند. شعر پایان بندی قوی ای را تصویر می کند که نمادی از اوضاع جامعه در گذشته، حال و آینده است (تعمیم پذیری). شعر شماره ۳۱: جز سپید / که شبیه هیچ رنگی نیست / چه کسی بادها را رنگ می کند؟ باد از جمله کلماتی است که در شعر شاعر بسیار آمده و شاید از حیث گزینش این واژه در مجموعه «از لحاظ معنا» در زوایایی متفاوت محل بحث شاعر باشد، ولی در این شعر نمادی از ظلم و سیاهی و تخریب است و شعر نوعی پارادکس معنایی را ایجاد می کند تا که پیامی منتقدانه تصویر شود. «سپید» حقیقت وجودی شعر و حتا می تواند خود حقیقت و یا نیروی برتر شاعر (انسان) باشد و بی بدیل بودن رنگ سپید با نگاهی رئالیسم جادویی مخاطب را مواجه می سازد و البته تعابیری دیگر که به مانند صداقت، زلالی، صبح صادق و ... در این شعر شاعر را می توان «ناتورالیسم معنایی» برشمرد.

و اما تأکیدی که به شاعره ی خوش ذوق و ظریف اندیش باید گفته شود این که در مجموعه نان و نمک میان گیسوان تهمینه کاربرد واژه هایی از قبیل باد و ماه زیاد به چشم می خورد و شاید دلیل عمده این مهم نسبت به خانواده ی واژگان نوعی «علقه» و احیاناً تجربه فردی و اجتماعی و در زوایایی هنری شاعر از این دو واژه باشد. به نظر می آید باد بخاطر این که خانه های زیادی را خراب کرده، خانه بدوش در خانه لحظه هاست. (باد در خانه ی لحظه ها) چه این که می توان با حرمت واژگان افق دید خود را نسبت به واژه ها عوض کرد. (حرمت واژه ها در شعر) و ماه نیر از دیگر کائنات در جهان است که دارای ویژگی های منحصر به فردی است، چون به طروق مختلف شکسته می شود، تا زیبا بماند و بدین سان است که برخی از شعرا به زیبایی آن ایراد گرفته اند. چرا که گفته اند، با اینکه صورتی بسیار زیبا دارد ولی صورتش «لکه» دارد! بنابراین این دو واژه در نان و نمک میان گیسوان تهمینه کاربردی کارآمد دارند و در دو بخش دیگر که در بطن نوشتار بدان پرداخته شد، آنچنان کاربردی که بتواند ذهن مخاطب را قانع و یا احیاناً درگیر کند، دیده نشد.

جامعه ای که می سراید و می نویسد، پیروز است.

شاعر باور کردنی نیست /خود ساخته ای است از قبیله ی باور / و نویسنده تا می نویسد زنده است / ما می مانیم / اما بسان "رسیده ای" در جمع کال.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692