تو بهتم تو تکرار بیمنطق اشک
تو این شب نشینی که آخر نداره
خدا خم شده انگاری رو وجودم
با دستاش می خواد قلبموُ در بياره
نمیشه تو سرمای هر شب قدم زد
نمیشه سکوتوُ یه کم جا به جا کرد
نمیخوام بگم جای تو خالی مونده
ولی این صدای منه : زود برگرد !
دارم ذوب میشم ولی کوهِ دردم
یه آدم یخی توی کابوس خورشید
می خوام گُر بگیرم ولی آب می شم
به چی مطمئن شم تو دنیای تردید؟
نگاتو نمیخوام صداتو نمی خوام
دیگه هیچی از خوبیاتو نمی خوام
هوا سرد میشه دلم سرد می شه
آخه آدم اینقدر نامرد می شه؟
دارم ذوب میشم تو دلسوزی درد
دارم اسمموُ رو تو بالا میارم
خدایا
چقد مونده تا قلبموُ در بیاری
خدایا
چقد مونده تا دردموُ جا بذارم؟