ترانه«عزيز عباسي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

( 1)

غمت می‌تونه شعرم و خیلی قشنگ‌ترش کنه

که می‌تونه کاغذام و خیلی قشنگ، ترش کنه

جهانِ من اتاقمـــــــه؛ که از صدای تو پره

چیزی نگو! فقط بذار سکوتِ تو کرش کنه

مث غــــــذای حاضری میونِ یه ماهی‌تابه

دستِ تو می‌خواد دلم و این‌ور و اون‌ورش کنه

اون روزایی که نبودی دلم توی شکنجه بود

حالا بذار شکوه کنه؛ این و به اون درش کنه

فقط یکی مث توئه که ویژگی‌م و می‌دونه

که می‌تونه با بوسه‌ای قلبِ من و خرش کنه

بگو که با کدوم سازت باید بازم گریه کنیم

بگو که عاشقت باید چه خاکی به سرش کنه؟

 

(2)

We  Need A Doctor

خوبِ خوبیم رفیق!

 مث وقتی که رگ‌ و

می‌خوابونی روی تیغ

حالمون خوبه؛ ولی لیوان و پر می‌خوایــــــــم

«ما یه دکتر می‌خوایم»

 

راه‌پله بسته‌ست

 ما توی زیرزمینیم

 پاهامونم خسته‌ست

خدا تو پنت‌هاوسه یه آسانسور می‌خوایم

ما یه دکتر می‌خوایم

 

نونمون آجرشد

 کاسه‌ی صبرِ ما

مثِ هر روز پرشد

سرمون درد می‌کنه پاره آجر می‌خوام

«ما یه دکتر می‌خوایم»

 

کُرِ ما دست کم

واسه اجرا می‌خواد

صدهزارتا آدم

نتامون آمادس گروهِ کر می‌خوایم

«ما یه دکتر می‌خوایم»

 

 چن ساعت ول موندیم

 مث یه قصرِ شنی

لبِ ساحل موندیم

واسه ویرونه شدن یه تلنگر می‌خوایم

«ما یه دکتر می‌خوایم»

 

(3)

 

«چیزای عجیبی دارم می‌بینم»

زمین و مثِ یه تیله می‌بینــــــــــم که زیرِ پای کسی افتــاده

خدا رو یه پیرمرد خسته که حالا چن قرنی می‌شه مُعـــتاده

 

می‌بینم آدمای همیشه خـــــواب، پای کابوس و به رویا می‌کشن

می‌بینم دستکشای سفید دارن پارچه‌ی مشکی رو دنیا می‌کشن

 

گاهی وقتا با خودم فک می‌کنم: زندگی قشنگه واسه بوفِ کور

«کاش می‌شد چشمم و بندازم دور»

 

«صداهای درهمی رو می‌شنوم»

صدای نشخوار کرمی که حالا چن سالی می‌شه تو مغزم مونده

صدای گریه‌ی سنگینـــی که ستونای خونه رو لرزونـــــــــده

 

صدای موسیقی «ویوالدی»، وقتی چارفصلش و پاییز بـــــرده

صدای سکوت چن ساله‌ی شب؛ این شبِ لعنتیِ افسرده

 

نمی‌شه؛ اما می‌خوام سعی کنم؛ باید آغوشم و بندازم دور

«کاش می‌شد گوشم و بندازم دور»

 

«چیزای عجیبی و فهممم»

سلولای مغزِ من سیاه شده، حالا خاکستری رنـــــگِ پوستمه

من یه لشکر از خودم می‌خوام و آینه‌های پشتِ سر واسم کمه

 

بهترین عکاس دنیام که باشم، قدِ چارچوبِ خودم دید دارم

می‌دونم تاریخِ مـــــصرف دارم، وقتی‌که تاریخ تولید دارم

 

فکر من بزرگ‌ترین دشمنمه، از همون اول خط، تا لبِ گور

«کاش می‌شد مغزم و بندازم دور»

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692