شعری از «مهدی موسوی نیا»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mehdi mosavinia

بی تو تنبور کهنه­ای هستم

که همه تارهاش کنده شده

ساز پیری که جای موسیقی

حال  و روزش بساط خنده شده

اونکه با زخمه­‌های محکم­تر

لحظه ­لحظه صداش بم می­شد

اونکه وقتی بلند وایمیساد

هر چی چنگه به پاش خم می­شد

اونکه هر گوشه، گوشه­ گیر غمش

اونکه هر پرده، پرده‌­دارش بود

شور از شعرهاش می­‌بارید

همه چی تحت اختیار شود

حالا نازش ز[ه]وار در رفته است

مرگشو موریانه می­بوسه

تو سکوت همیشگی داره

توی کنج اتاق می­پوسه

  با تو تنبور بودم و حالا

هیشکی باور نداره این سازه

شدم اون هیزمی که کم مونده

مادرم تو تنور بندازه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «مهدی موسوی نیا»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692