ترانه ای از «احمد ناصری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

توي قلب بچه اي جنگ زده

حسرت يه زنگ خنده مونده

آتش گلوله و خمپاره ها

خاطرات کوچه رو سوزونده

يادمه با همكلاسيام يه روز

قصمون و واسه تهرون گفتيم

از گلوله هايي كه جون بردن

از فراق شهر و از خون گفتيم

يكي تعريف ميكرد كه دخترا

توي آغوش عروسك سوختن

يكي تعريف ميكرد كه مادرا

واسه بچها كفن مي دوختن

دختري كه با موهاي گندمي

عاشق خوشه اي از گندم شد؟

آرزو هاشو بغل كرد ولي

آرزو هاش پايه حسرت گم شد

نوبت من كه رسيد بغض كردم

واسه دستي كه فقط گل ميچيد

بسه ديگه بچهای غرق خون

درد مارو كسي غیر ما ندید

نیمه ی گم شده ی من توو جنگ

با یه مُش خنده ي زخمی خاك شد

هرچي توو دنياي ذهنم بود نه

هرچي خنده رو لبام بود پاك شد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692