ترانه ای از «زهرا غلامی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra gholami

شاید غروب آخر پاییز

حس منو اینبار باور کرد

زل میزنم توی چشایی که

تنها به اون میشه بگی برگرد

تردید رفتن،ماندنی تر شد

دستام تو دستای تو جاموند

بغضی که می خوردیم بی تردید

از اولم دستامونو میخوند

 

این عشقه یا بازیِ تقدیره

فصل منه یا تو؟! که ویرونه؟

خورشید پاییزی دلش تنگُ

بارونه که یکریز میخونه

 

برگشتنو یادت ندادم که

پشت سرت ، آوارگی پرته

یک تکه از قلب منو بردی

سخته ولی تو عاشقی شرطه

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

ترانه ای از «زهرا غلامی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692