شاید غروب آخر پاییز
حس منو اینبار باور کرد
زل میزنم توی چشایی که
تنها به اون میشه بگی برگرد
تردید رفتن،ماندنی تر شد
دستام تو دستای تو جاموند
بغضی که می خوردیم بی تردید
از اولم دستامونو میخوند
این عشقه یا بازیِ تقدیره
فصل منه یا تو؟! که ویرونه؟
خورشید پاییزی دلش تنگُ
بارونه که یکریز میخونه
برگشتنو یادت ندادم که
پشت سرت ، آوارگی پرته
یک تکه از قلب منو بردی
سخته ولی تو عاشقی شرطه