تُواین لحظه ها که پراز خواهشم

غمت سرزده بی قرارم کنه

تُو آیینه زار شبِ وحشتم

خیالت اومد سنگ سارم کنه

یه عمرِ که دل پا به پات اومده

یه عمرِ اسیرِ خیالت منم

تُو روزای تنهایی و بی کسی

خزون ِغمِ ماه و سالت منم

تُو رویا فقط سر به من میزنی

تُو رویا فقط لحظه ی دیدنه

نمی دونم ابر قشنگ چشات

تُو چشمای کی غرق باریدنه؟

بغل می کنم خاطرات تو رو

مث دونه غرقم تُو آب وگلت

بذار از زمستون غم بگذرم

شکوفا بشم تُو بهار دلت.