گذشت از کوچه تا چشمای مادر / دیگه توُ بُهت رفتن جا بمونه
می گفت تنها شدن می ارزه وقتی / نذاری کشورت تنها بمونه
رو لبهاش اسم ایران بود و می گفت : / هنوز این کوه ِ غیرت استواره
که تا " الله " نقش پرچم ماس / محاله سرزمینم کم بیاره
گذشت از سال و ماه و روزِ رفتن / نشد حتی یه خمپاره حریفش
پدر برگشت با پای بُریده / پدر برگشت با نبضِ ضعیفش
هنوز توُ کوچه فریادِش بلندِ / اگر چه خیلی وقته سوت و کورِ
میون ِ بارش سرب و سیاهی / می فهمی راهِ عشق صعب العبور ِ
یه روز زُل میزنه به جای پاش و... / یه شب با قُمقُمه ش بارونی میشه
یه جایی بین جنگ و حس ایثار / با کپسول هوا زندونی میشه
کف دستش پُرِ سنگ و ستاره س / اگر چه توی تاریکی اسیره
یه روز وا میکنه مُشتای اَبرُ / یه روز خورشید و ماه ُ پس می گیره
پدر موند پای حرفش ، پای موندن / نخواس خاکش به یغما رفته باشه
پدر هفتاد در صد عاشقی کرد / بی اونکه ادعایی کرده باشه