شعری از "مارک استرند"/ ترجمه‌ی محمدرضا ربیعیان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

چرا رفتی؟
چون خانه سرد بود
چرا رفتی؟
چون این کاری‌ست که همیشه بین غروب و طلوع می‌کنم
چی پوشیدی؟
کت‌ و شلوار آبی، پیراهن سفید، کراوات زرد و جوراب‌های زرد پوشیدم
چی پوشیدی؟
چیزی نپوشیدم. شالی از درد گرمم می‌کرد
چرا دروغ گفتی؟
فکر کردم همیشه راست می‌گویم
چرا دروغ گفتی؟
چون حقیقت هم مثل هر چیز دیگری دروغ می‌گوید و من عاشق حقیقتم
چرا داری می‌روی؟
چون دیگر هیچ‌چیز معنا ندارد
چرا داری می‌روی؟
نمی‌دانم. هیچ‌وقت نفهمیدم
چقدر باید منتظرت بمانم؟
منتظر نباش. خسته‌ام و می‌خواهم دراز بکشم
خسته‌ای و می‌خواهی دراز بکشی؟
بله. خسته‌ام و می‌خواهم دراز بکشم

mark strand
ترجمه‌ی محمدرضا ربیعیان

 

 

دیدگاه‌ها   

#1 رضوانی 1390-08-10 13:58
تکرار سئوال ها و جواب دوم که به نظر جواب صادقانه هم همان بودبرایم جالب بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692