"سایه ها"
سایه ها
خمیده می شوند
پشت پنجره
خمیده می شوند
پشت پنجره
شب فرا می رسد
پرنده ای
آخرین سرودش را
میخواند و آنگاه
همه چیز خاموش می شود
آخرین سرودش را
میخواند و آنگاه
همه چیز خاموش می شود
نورهای سرد
نبرد با تاریکی را
آغاز می کنند
در پشت پنجره ها
روز ساختگی حاکم است
نبرد با تاریکی را
آغاز می کنند
در پشت پنجره ها
روز ساختگی حاکم است
پسین تر اما
در ژرفای شب
آنگاه که آخرین چراغ
مرده است
و سیاهی
هر جرقۀ روشنائی را
خفه کرده است
دردها سرریز می کنند
و اشک هائی که
از روز هراس داشتند
روان می شوند
سدها را می شکنند
و دل را
پر آب می کنند
در ژرفای شب
آنگاه که آخرین چراغ
مرده است
و سیاهی
هر جرقۀ روشنائی را
خفه کرده است
دردها سرریز می کنند
و اشک هائی که
از روز هراس داشتند
روان می شوند
سدها را می شکنند
و دل را
پر آب می کنند
مادر خم می کند
خود را
روی کودک گریان
و نا امیدانه
انتظار می کشد
نخستین نور را
در روزی نو
خود را
روی کودک گریان
و نا امیدانه
انتظار می کشد
نخستین نور را
در روزی نو