شعری از «بهومیل هرابال»/ ترجمه‌ی «محمدرضا ربیعیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:


دختران رخت‌شوی در باران

روی آب‌های درخشان

سایه‌ها لرزیدند

دخترانِ رخت‌شوی با روپوش‌های سفیدشان رسیدند و در سبدهاشان گل بود

آی دخترانِ رخت‌شوی، رخت‌شوی، رخت‌شوی!

از کجا آمده‌اید؟

روپوش‌های سفیدْ بویِ خوشِ کار می‌دهند و قوسِ کمرهای قوی

سرتاپای بدنِ دخترِ رخت‌شوی

رولحافیِ آبی را فشار می‌دهد و آب می‌کِشد

دانه‌های باران با ولع

بر کک‌مک‌های حناییِ شانه‌هایش بوسه می‌زنند

کک‌مک‌های حنایی بر شانه‌های نرم

تمامِ راهْ دزدیده به سینه‌هایش نگاه می‌کنند

که در چشمه‌ای کوچک از آبِ راکدِ موهایش جمع شده

آی دخترانِ رخت‌شوی، رخت‌شوی، رخت‌شوی!

حالا چطور شما را ببوسم

با پهنای شانه‌هایتان بچلانید

اندوه و شادی‌ام را

Bohumil Hrabal/1914-1997

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692