• خانه
  • شعر
  • شعر ترجمه
  • چهار شعر از «مارکتا پروخاسکووا»/ ترجمه‌ی «علیرضا دولتشاهی» و «هومن عباسپور»

چهار شعر از «مارکتا پروخاسکووا»/ ترجمه‌ی «علیرضا دولتشاهی» و «هومن عباسپور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

قلب تو

قلبت

کانون کهکشان جوان‌سالی من است

یا فقط پرنده‌ای است

که بر تردترین شاخه‌ی محتضر

بنا می‌کند

آشیانه‌ی آواز را

هنوز؟

 

توکاهای زمستانی

گل‌های سیاه زمستان

بر آرامکده‌ی سپید برف

اگر یخبندان در سکوت

برای همیشه آنان را

بلورین نکند،

بهاران می‌شکفند

با نوای فلوت

 

صخره‌ها

آی غول‌های سنگی،

اشباح آسمان و دریا،

پاس‌داران خاموشی پرنده،

یادآوران بی یاد!

شما نیز

پیر و خاکستری می‌شوید

و شن‌هاتان خرد و پراکنده.

و من با همان شن‌ها در سایه‌تان بازی می‌کنم

و با دست‌هایم پشته‌ای می‌سازم

و این گذر زمان است.

 

چگونه

درختان بر چهره‌ی خود نقاب می‌زنند

تا کسی نداند

چگونه از زمستان می‌ترسند

و من لب‌خند می‌زنم

تا هیچ‌کس حدس نزند

که می‌خواهم بگریم

Marketa Prochazkova/ 1963-present

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692