شعری از «سارا تیسدل»/ ترجمه‌ی «صفورا شویکلو»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:


فقط در خواب چهره‌شان را می‌بینم

با کودکانی که در خردسالی  بازی می‌کردم،
لوییز با موهای قهوه‌ای به هم تابیده‌اش که برمی‌گشت،
و آنی با طره‌هایی گرم و وحشی.
فقط در خواب است که زمان ناگزیر فراموش می‌شود.
تعبیرشان چیست؟ کسی می‌داند؟
دوش تا مدت‌ها سرگرم بازی بودیم،
و خانه‌ی عروسکی در پاگرد پله ایستاده بود.
 
سال‌ها چهره‌های دلنوازشان را تیز نکرده بود.
و من با چشم‌هایشان مواجه شدم وآن‌ها هنوز مهربانانه بودند.
تصور می کنم آیا آن‌ها هم مرا در خواب  می‌بینند؟

و من نیز برای آن‌ها به‌سان کودکی خرد هستم؟

sara teasdale/ 1884-1933

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692