فراموشی قلبی از قلب دیگر
قلب تو از دندۀ من آفریده شده
دستان تو از دندۀ من آفریده شده
سینۀ تو از دندۀ من آفریده شده
بیوفایی تو از دندۀ من آفریده شده
جدایی از تو نیز
از دندۀ من آفریده شده
***
ما بادکنک آرزوها را سوراخ کردیم
زمان نگاههای پنهانی
نگاههای سرشار از صاعقههای خاموش
به پایان آمد
زمان نوازشهای دزدکی
و آههایی که همچون آتش در جنگل تابستانی در شب پیش میرفت
***
به پایان آمد
آن آرزوی گُنگ
برای شادیهای کوچک مرموز
زمان پرواز
به پایان آمد
و ما بازگشتیم به هوشیاری زمین
روزگاری باز آمد که
همچون معدهای بیمار
برای خوردن شهر بر سینۀ آن نشسته بود
و خستگی بازگشت
تا نزدیکی سرشار از بیحوصلگیاش را ادامه دهد
بر روی جسد روزهایمان
عشق ما مرد، بیآنکه جان بدهد
غاده السمان/ 1942-present