دو افسانه «شعری از تد هیوز» ترجمه «رُزا جمالی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ted heoz

یک

سیاهی بی چشم بود

سیاهی در زبان جاری ست
سیاهی خود قلب بود
جگر آدمی سیاه بود و شش ها سیاه اند
که در نور چیزی را به درون نمی کشد
سیاهی اندرونی کوره است
سیاهی همان ماهیچه است
قحطی زده که بیرون بکشد از روشنایی
سیاهی عصب هاست
سیاهی مغز است
با نگاهی که به مقبره ها خیره است
سیاهی همان روح است
لکنتنی که تمامی ندارد
گریه ای ست که نمی تواند خود را ادا کند و یا به بیان در بیاید
متورم است
و این خورشید درون ادا نمی شود.

دو

سیاهی سر برافراشته ی سمور دریایی ست 
سیاهی سنگ و صخره است که در کف ها فرو می رود
سیاهی صفراست و خونی که تخت را پوشانده

سیاهی کره ی زمین است، یک پا زیر زمین فرو رفته 
تخم مرغی سیاه
و ماه و خورشید هوا را متغیر می سازند

که کلاغی را از تخم بیرون بیاورند، رنگین کمانی سیاه
که در تهی خم شده
و بر تهی خم شده
اما در اهتزار است.

 

از کتاب " کلاغ"

 

دیدگاه‌ها   

#1 پریناز 1398-01-20 17:04
بسیار ترجمه ی شسته رفته ای بود و از شاعر و مترجم توانا خانم رُزا جمالی متشکریم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دو افسانه «شعری از تد هیوز» ترجمه «رُزا جمالی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692