1
موجها
آبها را
خفه کردند
....
صدا زمخت و خشن بود
و دوست داشتن در هالهای از ترس
شقیقههایم پاییز
2
خبرچینهای عشق به شدت زیاد شدهاند
عرقی سرد نشسته روی تنم
دستهایم آلوده
و بادی دیوانه در میان سکوت
شب است و
سنگ مرمری در دستانش
شب است و
آبها درگیر شعر شدند
در آبهاست که عشق فزونی مییابد
دستهایم، آه! دستهایم
هر طور که حرف بزنم
شب
بچهها همیشه از شب بویی بر میخیزد...
دیدگاهها
جناب آقاي عباسي
ترجمه ي بسيار زيبايي بود.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا