1
پیش از آنکه جام
تهی از شراب شود
مست می شوم
با غریبی ات
2
هیچ چیز
همچون دلسنگی ات
نمی ترساندم
حتی مرگ هم
3
باد
گیسوانت را شانه می زند
خانه ام
پر از بوی عطر
مي شود
4
تمام مردم شهر
بي کارند
جز من
که در انتظار آمدن توام
5
آنچنان به صدای تو گوش می دهم
که به تپشهای قلبم
نه
6
مانند چهره ات
خورشید نیز
به من
نور نمی دهد
7
نکن نازنین!
ماه اگر بداند که تو را دوست دارم
جهان تاریک می شود
8
بی تو
زندگی ام
به حلبچه می ماند
چه قدر تنها
9
چه قدر دلتنگم!
باران تنها می بارد و
پالتوی مرا
خیس نمی کند