در غربت ترکمنچای بودیم
فکر میکردم
تو را مثل کف دستم میشناسم
پای معاهده را اول من امضا کردم
با خودکار آبی، و یا با خون
درست یادم نیست
من سبیلم را گرو گذاشتم
تو تار مویت را ...
دارم قدم میزنم
و با خودم فکر میکنم
من وکیل تو بودم یا وکیل وطن؟
درست یادم نیست
همین قدر یادم ماندهاست که وطن
به اندازه کفشهایم کوچک شد
آنقدر کوچک
که رو به روی هم ایستادهایم
میپرسی آیا مرا بخشیدهای؟
من همان روزی که سرزمین تنات را بخشیدم
تو را بخشیده بودم.
دیدگاهها
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻔﺶﻫﺎﯾﻢ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﺪ
عالی بود
ممنونم از محبتتون
استفاده کردم
در مورد سطرهای 16 و 17 که فرمودین توضیحی بدم که :
در سطرهای 9 و 10 فک کنم که ما وارد زمان حال شدیم به همین سبب در سطور 16 و 17 هم از زمان حال صحب شده
ممنونم از حضور پرمهرتون
با تشکر از دوستان چوک که نگاه جدی ای به شعر دارند
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا