اندوه گیوم آپولینر*
این تاج خونین گیوم آپولینر است که تا ابد بر سرم میسوزد.
پشت به پارکی شبانه رودرروی بیمارستان قوز کردم
تا هر چهار پروانهی برقی که تا به حال نایستادهاند
کلهام را حفر کنند و اگر شب به خواب رفتم
جیرجیرشان در تارهای کفکزده
سروتَهَم کنند. و عصایم را
با گامهای غمناک بر جلبکهای حوض
خواهم سراند. دوست عزیز، وقتی مرا میبینی
از جیبهای آرتور رمبو و بهویژه کلهی پرستارهی
گیوم آپولینز در باغچه بپرس.
***
گلهای زراندود و سبزیها در پرتو باران آب شدند. در خواب دیدم یکهو
پرندههای جورواجور پر شدند از ریشههای سرزدهی گلدان به جا مانده.
با کیسههای شعله آهسته بیرون بیمارستان جلو ایستگاه ایستادم.
تلاش کردهام به هوا بپرد گلدان اما امسال پرید و
در سرم میسوزد تا ابد صورتهای پیکاسو.
دوست عزیز فراموش نکن گیوم آپولینر را.
***
در یکی از خشتها ایستاده بودم.
نیمتنهام میخواست توی عکس بیفتد.
رنگورویم آتشین و چخماقی بود
به رنگ باد و خاکهای بعدازظهری در شهرستانی شورشی.
نخها و گوشتم درست مال آن سالهاست.
آن دو پروانهی قرمز آن قدر در گونههایم چرخیدند
که یکهو وقتی تاریکی گردنم را خم کرده بود
و سینهام نیمهمرده به پایین کش میآورد
تو گویی در حمامهای بیامید پابلو پیکاسو
کیسههای کمرنگم از پایین سرد شده بودند.
و هنوز نثر رمبو به برگچهی خیس نریخته بود.
آن شب با عجله دراز کشیدم توی کورهپزخانه.
وقتی خوب حفرهام باز شد
و پلههای بیمارستان و گربهها روشن شدند و
هَمَهم غصهدارشان را شنیدم
باشتاب رمبو را از اول تا آخر زمزمه کردم.
با سرانگشتانم که کند بودند، بدون اشتباه
دو سه تار گلدان را پیچاندم.
اکنون با همان شلوارک در خشت نشستهام
آن روز همهشان توی حیاط بودند سگ و سوتک
سپیدار و زورق و مست.
چند سال هر کدام فصلی بود با آنها گذراندم.
اکنون همین جا ایستادهام زیر ریشهی خشت
تا یکی از پسکوچههای سگجان را دشنام دهم.
دیگربار در کلهی خود چنبره زدهام.
و هر شب پس از رمبو و پیکاسو
تاجم را جلو پروانههای آهنین میکوبم.
من خوب یادم هست غصه میخوردم و کلهام میافسرد.
حوض مغناطیس و آبیهای پیکاسو در هم آمیخت
و با نیزههای تاج دوباره بر حوضچه عصا زدم.
امروز پس از آنکه بار آخر سیمهای گلدان را چسبیدم
دوباره ستارهای غمناک در گرد و خاک آتشین تپید.
دوست عزیز فراموش نکن هیچ کدام را
آرتور رمبو و گیوم آپولینر را
گو اینکه به سن و عقل تو دردناک است
سگ و سوتگ در سرت سوت بکشند.
کیسهی آبدار را زیر سپیدار گرفتم.
تارهایم را ستردم و برقها رفتند.
پروانهها هولکی ریختند توی حیاط
هیچی نکردند تا صبح. سپیدهدم هولناک است.
به لهجهای کج میومیو کردند اما سوت بود.
این بار اشتباه نکن دوست عزیز
برگرد بر سر تاج.
***
موها را بالا کشاندم
اندوهناک به کلهام نگریستم
چارزانویم میچرخید و تراشیده میشدم.
پرههای پرنده به روشنی میافتادند.
آن گاه با صورت زل زدم به همان دو پروانه
که قبلاً در شب چهار پر فلزی بودند.
یواشکی به آنها سوت زدم در حفرهام
به قیهای سیاه بیچشم.
کیسهام پر بود از رنگ و تپ وتوپ
و به سگ و سوتگ تکیه زده بود.
گرم و پرخون به بستر کهنه بازگشتم.
گيوم آپولينر، شاعر فرانسوي، 26 اوت 1880 در رُم از مادر لهستاني زاده شد. هفدهم مارس 1916 تركش خمپارهای در سنگری نزديك بری دو باك Berry de bac شقيقهاش را از هم دريد. سرودهها: الكلها/1933. زندگانی، قربانی عشق/1917. خطنگاریها/1918. دادائيستها و سوررئاليستها او را پيشكسوت خود میدانستند. نهم نوامبر 1918، هنگام مرگ 38 ساله بود
ارتباط با شاعر:www.shapurahmadi.blogfa.cm
دیدگاهها
1. ارجاعات و تصاویر نامفهوم
2. طولانی بودن بیش از حد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا