سه شعر از حمیدرضا اکبری شروه

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

جنوب همین باقی مانده

از جنوب آغاز شده این رود / جاری ......

خمپاره هایش را می توان شمارش کرد

انگشت کم می آوری / کسی به تو قر ض نمی دهد ؟

و این همه موی ریخته گواه شده است

از جنوب آغاز شده !

حالا خمیازه ای پلاسیده

کنار تنم که زن هم نیست / نبوده تا نمی شود

استفراغ/ همین !

آغازی که اولش هم نبوده

جنوب را به پایانی می برد / دارد نزدیک می شود

خرمشهر ش هنوز در دهانه بوق ایستاده

و کمرش خم به سمت اروند

خالی می ریزد به خلیج فارس/ محشور با اوقاتی کوتاه !

بی گوش ماهی حتی

جنوب همین باقی مانده ما شده است

 

گلویی بریده بر کرانه هیچ


صلح که بیایید

خیابان ربطش به ماست / دراز می رود تا...

حالا دوباره جنگ همین طور دراز .....

مادرم را گم کرد و برادرم که رفت ...

ادامه پیدا نمی کنم تا انتهای این درازا / که می رود تا......

لیبی هم ادامه اش تا معمر قذافی نیست ادامه دارد تا........

و کلید صلح جهانی دست به دست می چرخد تا...../ می شکند در قفلی که نبوده !

چقد رمی توانیم این باشیم تا....

تا را بگیریم برویم تا....../ آزادی خونی که نیست و رگی نبوده

ناخنها را هم کشید ه اند / ریختن پای عدالتی که بلد نیستیم

صلح که بیایید / شاید

همین باشد که زیر بالشت من تلف شده است ....


قفس شاید همین حرف

حرفم چارستون این در!

می خورد و باز تابش دیوار / گوشی نیس تا بشنود در بازگشت

حرف در دهان می چرخد / تفاله یعنی همین جن دربدر

کسی با صدای قبلی اش نیست

و آغاز این حرف           بدون فردا

می ترسم ادامه پیدا کنم

دستی دراز کن /تا فا صله می دود

قفس شاید همین حرف باشد ؟!

تا فاصله !/   دری ندارد برای باز شدن

دیدگاه‌ها   

#1 رضوانی 1390-08-30 02:54
صلح که بیاید از دید فرم و معنا جذاب بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692