1
صدایی
که دیشب لابلای کابوسهایم
میپیچید
فاصلهها را با انگشتهایش
کنار میزد
درست مثل تماس لبهایت که بوسههای آتشین
یک عمر عشق را آموختم
کنار کمد زمانه
لباسهای انبوهام را در میآری
و زبانی که میاندیشم
دور میزنی
که تنت با صدای تپیدن نفسهایم
با باد زلف پریشانم
و گاز دندانهای سپیدم
میان سینهات میشنوم
و خیالم راحت میشود که
که واژههای "آزادی" در میانی لحاف
عشقمان!
... سفر میکند
2
زمستان که گذشت
هیزم خانهام را به تو هدیه کردم
حالم را
برهم زدم
سردم بود
همچو خستگیهایت که
هر روز داد میزنی "خرگوشم"
حالا که
یک لحظهی انتظارست
دارم
برای دیدارت
برای بوی عطر آغوشت
نگاهی معصومانهات
و دستان مهربانت
در خوابی افسانههای مجنونم نشستهام
در بهاری که رفت
و
تو مرا نادیده فراموش کردی
3
زمین
به آغوشم کشید
دستهایی که،گلویم را با گرمی بغضاش
فشرد
و همین چند لحظه پیش
برایم نوشت
عزیزترینم
عاشقانههایم محتاج دستان توست
4
خانهام آباد شد
تنهاییام را باد پائیز از ناخن پنجره
دور میزند
و افتاب روی چشمانم "چشمک" میزند
همه غمهایم را
با لالایی سحرگاه روی خیابان
مه آلود
عقب گذاشتم
تو بیا
"خرگوش انقلابیام"
که سخته وقتی
با واژهها تو را بیان کنم
و چشمان پر غرورت را آبی ببینم
روی آینه ی زمانه
حالا با چه زبانی "پوزش" بخواهم که
اندیشهی مغرورت
در ترانه مرگاش
آیندهی آزادی میخواهد