شعر آزاد«اندیشه شاهی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر آزاد«انمهدي رضايي مدير سايت كانون فرهنگي چوك، مهدي رضايي دبيرانجمن داستاني چوك، داستان، داستان خواني، ادبيات، ادبيات فارسي، ادبيات جهان، ادبيات غرب، ادبيات شرق ، داستان ايراني،‌داستان خارجي، بهترين انجمن داستان ايران، شعر، شاعري، شعرخواني، بهترين شاعران جهان، عكس، عكاسي، بهترين عكس هاي جهان، عكاسي جوانان، عكس هاي ناب، عكس هاي آس، انجمن عكاسي چوك،‌چوك،‌جوك، ادبيات، شعر سپيد، شعر كلاسيك، شعر روز جهان، خنده بازار، جوك، لطيفه هاي ايراني، داستان كوتاه، رمان، داستانك، فلش فيكشن، ميني مال، داستان ميني مال، مقاله ادبي، مقاله، نقدو گفتگو، مصاحبه، خبرگزاري چوك، خبرهاي ادبي، خبرهاي ادبيات،‌خبرهاي نويسندگان و شاعران، خبرخوان ادبي، عكس حرفه اي، انجمن حرفه اي، كانون ادبي، كانون فرهنگي ،‌كانون ادبي و فرهنگي ،‌سينما، سينماي ايران،‌تئاتر،‌تئاتر ايران، تئاتر ابزورد، بهترين داستان هاي ايران،‌بهترين شعر هاي ايران، بهترين كانون فرهنگي ايران، بهترين انجمن ادبي ايران، مهدي رضايي نويسنده ايراني، چخوف، تولستوي، محمود دولت آبادي، زويا پيرزاددیشه شاهی»


1

 

صدایی

 که دیشب لابلای کابوس‌هایم

 می‌پیچید

 فاصله­‌ها را با انگشت‌­هایش

 کنار می­زد

 درست مثل تماس لب­‌هایت که بوسه­‌های آتشین

 یک عمر عشق را آموختم

 کنار کمد زمانه

 لباس­‌های انبوه‌­ام را در می‌آری

 و زبانی که می­‌اندیشم

 دور می­‌زنی

 که تنت با صدای تپیدن نفس­‌هایم

 با باد زلف پریشانم

 و گاز دندان­‌های سپیدم

 میان سینه‌ات می­‌شنوم

 و خیالم راحت می­‌شود که

 که واژه‌های "آزادی" در میانی لحاف

 عشق‌مان!

... سفر می­‌کند

 

2

 

زمستان که گذشت

هیزم خانه‌­ام را به تو هدیه کردم

حالم را

برهم زدم

سردم بود

همچو خستگی­‌هایت که

هر روز داد می‌­زنی "خرگوشم"

حالا که

یک لحظه‌­ی انتظارست

دارم

برای دیدارت

برای بوی عطر آغوشت

نگاهی معصومانه‌ات

و دستان مهربانت

در  خوابی افسانه­‌های مجنونم نشسته‌ام

در بهاری­ که رفت

و

تو مرا نادیده فراموش کردی

 

3

 

 زمین

به آغوشم کشید

دست­هایی که،گلویم را با گرمی بغض­‌اش

فشرد

و همین چند لحظه پیش

برایم نوشت

عزیزترینم

عاشقانه‌هایم محتاج دستان توست

 

 4

 

خانه‌­ام آباد شد

 تنهایی­‌ام را باد پائیز از ناخن پنجره

 دور می­‌زند

 و افتاب روی چشمانم "چشمک" می‌­زند

 همه غم­‌هایم را

 با لالایی سحرگاه روی خیابان

 مه آلود

 عقب گذاشتم

 تو بیا

"خرگوش انقلابی‌ام"

 که سخته وقتی

 با واژه‌ها تو را بیان کنم

 و چشمان پر غرورت را آبی ببینم

 روی آینه ی زمانه

 حالا با چه زبانی "پوزش" بخواهم که

 اندیشه‌ی مغرورت

 در ترانه مرگ‌­اش

 آینده­‌ی آزادی می­‌خواهد

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692