خانم هاویشام
من را یادت رفت،
"آرزوهای بزرگ" را که یادت هست؟
خانم هاویشام؟
تصور کن
زن جوانی را
با لباس توری سپید
که سالها منتظر بماند
و موهایش
به رنگ دندانهایش بشود
لباس عروسش
رنگ زرد کهنگی به خود بگیرد
از انتظار بپوسد
یار در دنیای دیگری باشد
من را یادت رفت؟
دنیای بیگانهی من یادت بماند
تصور کن
در این دنیا
هیچ زنی
نمیخواهد
در انتظارت
"شالی به درازای جادهی ابریشم" ببافد
*شالی به درازای جادهی ابریشم نام کتابی از خانم مهستی شاهرخی است.
ماساژ روغن های معطر
خستهای
و من دستهایی را میشناسم
که از زندگیهای زیادی گذشتهاند
با بدنهای زیادی غریبگی کردهاند
خواب آرامش را تجربه کردهاند
شبهای زیادی چشم به راه ماندهاند
هوس دستهای دیگری را در سر پروراندهاند
روزهای زیادی را بهانه گیری کردهاند
و حالا
بعد از تمام این سالها
به تو رسیدهاند
تنِ تو بیقرارِ آرامش است
و من
دستهایی را میشناسم
که حریص یک تن خستهاند...
دیدگاهها
می کنید.اینها از ویژگی های مثبت اثار شماست . ضمن اینکه در این دو شعر پیوستگی معنا و رعایت آن
به چشم می خورد و شاعر از فرم خودش خارج نشده .
فکر می کنم چیزی که شما برای آینده شعریتان وپیشرفت بیشتر به آن نیاز دارید این است که به فرم در
آثارتان بیشتر توجه کنید در اکثر آثار شما فرم مورد بی توجهی شاعر است . به ارتباط عمودی سطرها
در اثرتان اهمیت بیشتری بدهید ، البته این ارتباط در این دو شعر رعایت شده ولی
وقتی شعرهایتان بلندتر می شود این موضوع کمرنگتر می شود این را با توجه به شناختم از اثار شما
می گویم . ضمن اینکه توجه به عینیت گرایی هم لازم است . زبان شعرهای شما زبانی اثرگذار است
و اگر تلاش کنید حتما بهتر از این خواهید بود .
موفق باشید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا