«غـــــزل»
گاهی نام کوچکم را فراموش میکنم شیهه می کشم!
و گاهی از قبل جفتم را که مثل زلزله پا بر زمین بزنم گیر چه اسبی آمده ای!
عاشق شدن هوای تو کرده
از لای لیس و لالای کمتروقت پیشترهای مادرم شده پیدام می کنی پیدات می شود
بعد مرا به هر چه دهی دل دل دوباره شدن دارم دارم.
شبانه جن که به موهاش دستبرد زده به یال مادیان گره زده باشد
پناه می برم از گیس به تاخت که از هر طرف زنجیرتر است.
چاله-بلندای یکهو تکان قبل از خواب! آخر ازتو می افتم!
"روی تو موی تو طاق ابروی تو" قرار را برده بشکن بشکن آورده
چاله-بلندای یکهو تکان قبل از خواب!
فلسفه خراب کرده می تواند باشد گاهی
از وقتی من از تو جز تو چیزی بیشتر نمی دانم چه می داند!؟
چاله-بلندای قبل از خواب!
مرا به خواب خود ببر
مرا به خواب خود ببر
مرا به خواب خود ببر
«چهار تابلو در موزه ای خانگی»
تابلو اول:
خون برف متراکم را پوشیده
و از گوشهی پایین تابلو چکــّه می کند
گوشه ی بالا خرگوش ها گوزن می خورند!
تابلو دوم:
یک درخت لخت شده
و شاخه ها -مارهای تا روی زمین آویزان-
ریشه ها را می جوند و سوت می کشند
تابلو سوم:
کبوتران زیادی با چند لاشخور
بالای یک جهنم جوجه کرده اند
تفت می خورند
و به تابلوی بعد نگاه می کنند:
تابلو چهارم:
این تابلو یک متن است که عدهی زیادی با خط خوانا به عدهی کمی نوشته اند!
دیدگاهها
کاش می تونستیم مثل اسب شیهه بکشیم و از حصارهایی که خود ساخته ایم عبور کنیم
کاش کاش کاش
اسان است فقط کافیست نام کوچکمان را فراموش کنید
شاید به اشتباه انسان نامیده شدهایم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا