شعری از «آیدا مجیدآبادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

aida majidabadi

خورشید من

تو عاقلانه سر از من تابیده ای

و خوب می دانی که دیگر چاه ها

هیچکس را عزیز هیچکس نمی کند

دست خداحافظی ات

حال دلم  را به هم می زند

و من میان تقلا و دستگیره

دنبال جاذبه ای می گردم

که رفتنت را عقب بیندازد

آنقدر عقب

که اینبار

برای تو

او زاده شوم.

آیدا مجیدآبادی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692