خورشید من
تو عاقلانه سر از من تابیده ای
و خوب می دانی که دیگر چاه ها
هیچکس را عزیز هیچکس نمی کند
دست خداحافظی ات
حال دلم را به هم می زند
و من میان تقلا و دستگیره
دنبال جاذبه ای می گردم
که رفتنت را عقب بیندازد
آنقدر عقب
که اینبار
برای تو
او زاده شوم.
آیدا مجیدآبادی