(۱)
افسردگیی مزمن گرفتهاند
پنجرههای اتاقکم...
آه!
سالهاست، تنها دلخوشیشان
--طلوع آفتاب است.
(۲)
نباشی،،،
هجومِ سکوتی وحشی
جای جای خانه را
تسخیر میکند!
(۳)
بیهوده بود تکاپویم،،،
در فرهنگها...
--هیچ واژهای،
معنای تو را نمیدهد!
(۴)
اتاقی تاریک وُ
حجمی از تنهایی
با خود درگیرم
از سقف
جز یاد تو
چه چیز میتواند پایین بیاید؟!
(۵)
میروی؟!
--مرا هم با خودت ببر...
من بی تو،،،
از خودم،
بیزارم!
(۶)
فلاکت داشت
حالِ کارگرِ سیاه...
میان ثروتی بیپایان
در معدن الماس!
(۷)
پنجرهام،،،
بُغض کردهست!
گمانم؛
آسمان هم
هوس باریدن دارد!
(۸)
طاقت دل به سر آمد!
یادگاریهایت را جمع کردهام...
--یا بیا ببر،
--یا بیا بمان!
بی تو، هیچ چیز دنیا
--مفهومی ندارد.
(۹)
جای خالیی تو را
با چه میتوان پر کرد؟!
قاب عکس؟
یا بغضهای شبانه؟!
(۱۰)
سراپا شعرم،
آه،،،
کسی نمیخواند مرا!