شعر «ناتمام این زمستانم» نصرالله شبانکاره

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nasrolah shabankare

تو را می گویم

تو هم شاید

 

روزی افسانه ای

مانند من خواهی شد

باری سنگین بر دوش

مثل ساحلی افتاده در غروب

وشرجی دم کشیده در نوای شروه

مثل فریاد در دوبیتی های مفتون

شاید تو خود فایزی

در جوانی گندمزار های اسپند

تو یک اسپندی که پر از شکوفه ای

اما نمی دانم  

روزی افسانه ی تو

یک ناتمام این زمستانم

تو هم ،مثل من

تازه به دوران رسیده ای

پر از شکوفه های شرقی در این مستی نخلستان

چیزی است بین ما

هر اسپند

مثل روز های رفته

مثل ابرهای  پر پری

مثل رودی که بی مهابا می رود

مثل پرستو های مهاجر

من به تو که هیچ

به دست یک بدنیت نیز

که روی دست زمین باد کرده است

این روزها

صدا هم به صدا نمی رسد

وه! چه خوب از یاد رفته ایم

شاید روزی ،یا سالی دیگر

به تو خواهم گفت

با خود چه کرده ایم ؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «ناتمام این زمستانم» نصرالله شبانکاره

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692