بهزاد بهادري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

1.

 

توی ساختار ظاهراً گیجی... / - انکار می‌شود

بعد از 1362 سال

که به قنداقم بستند

سقف سر می‌رفت از حوصله‌ی دیوار

_ به جنوب !

شرجی طعم کوچ می‌داد وُ باروت

و عزم لباس‌های خاکی رنگ...

فارسی بنویس: خ ل ی ج

بزرگ‌ترم که شد

فکر کن از این به قبل

که فقط خرما تعارف می‌کردند

وَ استعاره‌ی خدا

وطن پرنده‌ی بی‌پروازم:

وَ از این به قبر

که نی نوا هنوز صدای نی می‌دهد

بیت‌المقدس پا در هوا می‌لرزد با جیغ دختران کابلی

کلافه می‌شوم کارون ما

بشنو حدیث سوز ما !

با طعم فارسی اشک‌های من

از لب نخل‌هایی که با شعله زدند و رقصیدند

_ کا!

موُ بِچه جنوبُم             خوزستان

وقتی دنیا اومدُم

تو گوشُم به جای اذون...

مادرُم به رنگ آژیر فکر می‌کرد

پِلاکِ پِدرُم آویزون مونده بود رو سیم خاردار

بی‌بی که خون گریه می‌کرد

خواهرُم تکیده‌تر می‌شد

حالا که موُ نفت بالا میارُم

تهرون تُپل‌تر می‌شه

به قول بِچِه‌های جنوب:

با تو حال همه خوب است اگر بگذارند

عمر شب رو به غروب است اگر بگذارند

می‌شود حرف نزد سوخت غزل خواند اما

نفت ناموس جنوب است / اگر بگذارند _

از تو پرت می‌شوم اینجا

برای همیشه همین‌جا

گیج می‌خورد خاورمیانه بر مدار من

انگشت سوم به گلو می‌زند کمی جهان بالا بیاورم

چند نامه‌ی فدایت شوم بنویسم برای خدا

شاید حال دنیا بهتر شد و ُ

موُ هم...

 

2.

 

وقتی خاکریز

به صلح فکر می‌کرد

منوّر

مکررترین ستاره بود توی دلتای شب...

سوت خمپاره !

خاک ریخت روی خواب سنگر

_ بی‌ستون شد ؟

فقط مست از شراب 8 ساله غرق شد توی لذت متن

زیر جهنم سوراخ می‌شد با هر شلیک هوایی

_ از پشت خط بی‌سیم می‌زدن

تو خط چو بندازین ستاره‌ها:

دریچه‌های کف بهشتن

و خاک‌ریز تمام کره‌ی جغرافیا را بغض کرد

توی گلوی خرمشهر

با صدای سوسن‌گرد سال‌های بی‌سفره طی می‌شدیم توی سنگر

شط می‌ریختیم توی قمقمه به‌جای شامپاین

مین حکم کیک تولد داشت.

_ ممد نبودی ببینی !

با باد بر می‌خورد وصیت نامه‌ی بابات

نمی‌دونس قتل مولف‌اش

تقصیر رولان بارت نیس.

_ ممد!

هیچ‌جای جنگ نعمت نبود

نسل ما با شماره سریال یا زهرا

خنثی شد توی همین خاکریز

قلب‌ها اصابت می‌کرد

به هدف دنباله‌داری به‌نام شهادت

عشق قاچاق می‌کردیم و ُ

تنها مرگ نمی‌مرد.

_ ممد !

امضای قطع نامه که شیرین نبود

فسیل فرهاد نفت شد

مادرِت

بیوه‌ی سنگر.

_ خاک خرمشهر توی سر این خاکریز

شوهر نمی‌شود برای مادرم

بگو خاک‌ات کنند آقای خاکریز!!

من فقط ادامه‌ی پازلی بودم که 27 مرداد طولانی را طی زد

تا اینجای جغرافیا

با شیر پالایشگاه برگردد به نفع نقشه

جنگ از روی قرار برود به وقت گرینویچ

من خود خوزستانم آقا

لطفاً خلیج فارس را

روی داغ دلم بریزید!!

دیدگاه‌ها   

#6 ملودی 1394-01-13 04:38
بهزاد جان مثل همیشه بی نظیری
#5 بهزاد بهادری 1391-10-28 00:02
همچنین محمدرضا جان
#4 بهزاد بهادری 1391-03-17 06:04
سلام
قبل از هر چیز لازم می دانم از مسدولین این سایت که در این اشفته بازار فرهنگی در این فقدان رسانه بی سابقه در راه اعتلای ادبیات امروز امکان انتشار آثار من و دوستان را فراهم نموده اند بصورت ویژه تشکر و بی وقفه خدا قوت عرض کنم که برخلاف جهت اب در راه مبارزه با سانسور / باند بازی و کمبود نشریه ی مستقل که مزید بر
این همه علت رقم زننده ی سرخوردگی برای شاعران جوان و باعث انحطاط شعر اوانگارد در اواخر دهه ی گذشته بود حداقل ها را غنیمت دانسته اید و برای بروز امثال شعر من منجر به این امکان شده اید
پربار تر ین ابدیت ها را صمیمانه ارزومندم
بامهر

بهزاد بهادری
و در ادامه ارزوی موفقیت
#3 محمد رضا نامدارپور 1391-02-16 16:12
دوستت دارم
#2 مهتاب کرانشه 1391-02-08 19:00
مرسی ...شعر اول رو خیلی دوست داشتم با این روایت های رنگارنگ و متنوع .موفق باشید!
#1 طيبخ تيموري 1391-02-07 15:01
سلام
شروع شعر دوم همان قدر زيباست كه تكرار انديشه تان در دو شعري كه بخاطر ريتم يكسانش به نظر يكي مي آمد اطناب دارد.
اما تكان هاي جالبي در شعر بود
مثلاً
تنها مرگ نمي مرد...
اصابت قلب ها به هدف دنباله داري كه شهادت بود...


موفق باشيد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692